RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
شمیم بهاری عزیز
آفرین رفتارت بسیار به جا و پسندیده بود :104: :104: :104:
همین طور ادامه بده
تو الان اصول کار دستت اومده
تمرین ، تمرین و باز هم تمرین
و در قدم بعدی سعی کن از این روابط و رفتارها لذت ببری
============
هیچ اشکالی هم نداره که نگران سلامتی همسرت هستی این حق مسلم تو هست
این نگرانی ات را با جملات پر بار عاطفی ابراز کن نه به صورت سئوال و جواب
وقتی در جملاتی که بکار می بری عاطفه و محبت باشه این سیگنال که همسرت رو دوست داری و به خاطر سلامتی اش نگرانی هستی بهش میرسه و اون وقت بازخورد مثبت دریافت می کنی :72:
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام
مرسی از تشویقهاتون
اونقدرها هم که فکر میکنین خوب پیش نمیره
صبح بلند شدیم همش راهشو کج میکرد که منو نبینه، آخرش خودمو انداختم تو مسیرش و سلام کردم که یه جواب سرد تحویل گرفتم
بعدش مثل همیشه برا صبحانه آماده کردم، چون فقط 5شنبه ها صبحانه رو با هم میخوریم ، که البته میرفت مغازه میخورد ولی چند بار آماده کردم دیگه عادت کرد خونه میخوره
از خوابم زدم، مثل هر 5شنبه داشتم آماده میکردم، بدون اینکه چیزی بگه شروع کرد به درست کردن شربت عسل، گفتم مگه چای نمیخوری؟ بازم با دعوا و سردی گفت نه، صبحنه نمیخورم
بازم گذاشتم پای جواب ازمایشش و اینکه میخواد مراعات کنه، با وجود اینکه میتونست بهم بگه صبحانه اماده نکن من نمیخورم، چون دیگه داشتم میزو میچیدم
بازم چیزی نگفتم و همه چیزو برگردوندم تو یخچال
بعد مشغول ظرف شستن شدم، داشت راه میفتاد
بعد از اینکه ظرف شستنم تموم شد، همه خونه رو دنبالش گشتم، دیدم رفته
بدون خداحافظی
زنگ زدم بهش گفتم کجایی ، گفت دارم میرم سرکار، گفتم خداحافظی نکردی کل خونه رو دنبالت گشتم، بازم با همون سردی گفت خب داشتم میرفتم دیگه
بازم ریختم توخودم، با شیطنت بهش گفتم پس حالا خدافس، اونم قطع کرد
البته حق میدم بهش
چون همیشه وقتی من ناراحت بودم و ایشون تو قیافه میرفت نهایتا تا دوروز طول میکشید بعدش من میزدم به شوخی و خنده و بوس کردن وسر به سر گذاشتن و ناز کشیدن و قضیه تموم میشد
ولی ایندفعه تقریبا یک هفتست که خبری از منت کشی من نیست
میترسم
با وجودیکه علارغم ناراحتی من ایشون داره تو رفتارش سردی نشون میده، و با قیافه گرفتنش مانع میشه زیاد بتونم سر به سر بزارم یا صحبت کنم و محبت کنم ، بازم مثل قبل باید من همه چی رو فیصله بدم؟ یا همون طور که جناب SCi گفتن حالت قهر و اشتی رو حفظ کنم تا خودش رفتارشو متوقف کنه؟
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
نه فعلا همین راهی رو که در پیش گرفتی ادامه بده
انگار نه انگار که اتفاقی افتاده
اگر صبر کنی و راهای درست رو بری خودش کم کم گرم می گیره و میاد سراغت
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
بالهای صداقت عزیز سلام
خیلی سخته که این رفتارها با ادم بشه و یه جوری بخوام رفتار کنم که انگار نه انگار
ولی باشه
انگار نه انگار
یعنی واقعا مشکل مهمی نیست؟ من میترسم سردتر و سردتر بشیم، میترسم همه چیز خراب بشه
مرسی که بهم سر زدی
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
سلام
در اینکه شما فردی حساس هستین شکی نیست
اما رفتارهای همسرتون حساسیت شما رو افزون کرده.
شاید چهره ای که ار شما در ذهن همسرتون نقش بسته، چهره ای نیست که بشه بهش اعتماد کرد. شاید رفتارهایی رو از شما دیده که باعث شده کمی از شما فاصله بگیره، بهتره مروری به گذشته داشته باشید و اگه خطایی بوده اصلاح کنید.
یه مدت فقط شما باشید که محبت میکنین. نسبت به کارهاش حساسیت نشون ندین و بجاش وقتی که کار خوبی در قبال شما انجام میده هرچند کوچیک، ازش تعریف کنین.مخصوصا" در حضور جمع.
میدونین آقایون حرفهاشون به کسانی میزنن که اونها رو کمتر سرزنش میکنن! چون مردها ذاتا" از انتقاد بیزارن.
پس از امروز به خودتون قول بدین تا مدتی اصلا" از ایشون انتقاد نکنین. همسرتون را با هیچکس مقایسه نکنین و تا جایی که میتونین محبت، محبت، محبت...حتی اگه شده یه طرفه! اگه ایشون فعلا" شما رو نمیبینن شما با اعمالتون ایشون رو متوجه خودتون کنین. مثلا" هروقت از یر کار میان به استقبالشون برین، براشون چای یا شربت آماده کنین.
انسانها بنده ی محبت هستند دوست من:72:
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
ستاره بارون عزیز سلام
راستش من همیشه محبت کردم، همیشه به استقبالش رفتم حتی وقتی قهر بودیم، همیشه میاد خونه یا میز شام امادست یا یه نوشیدنی، همیشه سعی میکنم همه چی همونطور باشه که میخواد
شاید ایشون کاری کرده باشه که من اعتمادم سلب شده باشه ولی خدا شاهده هیچوقت کاری نکردم که باعث بی اعتمادیش بشه
تمام مدتی که به خانوادم بی احترامی می کرد و ازارم میداد، هیچکس حتی پدر مادرم هیچی متوجه نشدن، میدونه به کسی چیزی نمیگم، میدونه هیچ کجا ابروشو نمیبرم، هر وقتم از خرابکاریاش برام گفته سعی کردم کنارش باشم و شرایط، مسائل ،وسایل و افراد دیگه رو مقصر جلوه بدم تا خودشو از بیس اشتباه مبرا بدونه و بتونه تصمیم بگیره
من هیچوقت کاری نکردم که اعتمادش سلب بشه
موضوع اینه که همسرم اعتقاد زیادی به دوست داره
به خدا اینقدر که با دوستاشه حتی با برادرش نیست
موضوع من نیستم، موضوع تربیت غلط همسرمه
ولی بازم چشم
همون کارایی که شما و دوستان دیگه گفتین انجام میدم
خودم طوری که درسته رفتار میکنم و سعی میکنم رفتارهای ایشون برام مهم نباشه که داغونم کنه
برام دعا کنین
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
کلی تایپ کردم اما یهو همش پرید!!!
دوستی داشتم که دقیقا" مشکل شما رو داشت!
اما با سیاست مشکلش رو حل کرد.
اون محبت کرد بدون هیچ انتظاری!! (شعارش این بود: تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیایانت دهد باز)
میگفت من مزد خوبیهام رو یه روزی میگیرم... محبت کرد و محبن کرد تا اینکه نتیجه گرفت..
خیلی وقتها ما محبت میکنیم،اما اجر محبتمون رو با یه رفتار ، یه سوال نا بهنگام ... ضایع میکنیم.
مردها از اینکه کنترل بشن خوششون نمیاد وخصوصا" اگه در گذشته خزایی مرتکب شده باشند..
اگه بتونین جای خودتون رو با سیاست تو دل شوهرتون باز کنین اون به هیچکس بجز شما فکر هم نخواهد کرد.
پس بجای اینکه دهنتون رو صرف مچگیری از همسرتون معطوف کنین رو خوشبختی و ایجاد صمیمیت بیشتر تمرکز کنین.
نیمی از مشکلات ما آدمها بخاطر اتفاقاتی نیست که واسمون مسفته بلکه بخاطر نوع نگاه و نوع واکنش ما به اون اتفاقاته...
پس به همسرت محبت کن بدون هیچ انتظاری
از کوچکترین محبتهاش عاشقانه و از ته دل تشکر کن...(آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.)
مردها از خانومهایی که تشنهی محبتند و همیشه تقاضای محبت بیشتر دارند خوششون نمیاد و بیشتر از چنین زنانی فاصله میگیرند...
خودت رو همیشه شاد نشون بده و توکلت رو به خدا بیشتر کن و سعی کن رابطه ی بهتری با خدا داشته باشی. هروقت عصبانی شدی با صلوات خودت رو آروم کن . مطمئن باش در کنار دست پر مهر خدا، شادی حقیقی به زودی به سراعتون میاد. راستی خداوند با اینهمه بزرگیش توبه پذیره پس چرا ما از خطای دیگران نگدریم. حالا که همسرتون از خطاهای گذشته ش پشیمونه و انقدر شما رو دوست داره که انکارشون میکنه شما هم از خطای اون بگذرین و گذشته شو فراموش کنین...
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
ستاره بارون عزیز
بازم ممنون
چشم، فقط محبت ، باشه بازم اینکارو انجام میدم
برام دعا کن که یه مسکن نباشه ،
مرسی که وقت گذاشتی
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
نگو باز هم!!!!
مطمئن باش شما در گذشته محبت بدون چشم داشت نداشتی دوست من! محبت بی چشم داشت... تا مدتی فقط محبت به حساب عاطفی زندگیت واریز کن بدون اینکه چیزی از این حساب برداشت کنی.
راستی امشب شب آرزوهاست، دعاها مستجاب میشه.. التماس دعا
موفق باشی دوست من
امشب می تونی هرآرزویی داری بگی
امشب یکی هست که صدات رو میشنوه
یکی که توی خلوت اشکات پا میذاره
امشب شب آرزوهاست
زندگی پراست از گره هایی که تو آن را نبسته ای
اما باید تمام آنها را به تنهایی باز کنی
تنهای تنها ، نه ، نمی توان
با یاد و کمک خدا ، البته می توان
پشت هر کوه بلند،
سبزه زاری است پرازیاد خدا
و در آن باغ کسی می خواند
که خدا هست ، دگر غصه چرا؟!
.
در نوبتی دوباره دلت را مرور کن
از غم به هر بهانه ممکن عبور کن
گیرم که تمام راه تو مسدود شد ، بگرد
یک آسمان تازه و یک جاده جور کن
التماس دعا در شب آرزوها
RE: خسته شدم، بازم باید تحمل کنم؟
مرسی عزیزم
توقع ندارم باور کنی، ولی بوده برهه هایی که فقط محبت کردم و توهین شنیدم، اما مهم نیست کسی باور کنه یانه
میدونی پارسال تو این شب از خدا چی خواستم؟ اینکه امسال بخاطر اینکه سر خونه زندگیم هستم ازش تشکر کنم، ازش خواستم زندگی اروم و شادی که همیشه ازش میخواستم بهم بده، که امسال فقط ازش تشکر کنم و چیزی برای خواستن نداشته باشم
اما
بازم امسال باید همون پارسالی رو ازش بخوام
باشه
امشبم میخوام ببینم اتفاقی میفته؟
من همیشه دستم تو دست خدا بود، ولی این خدا بود که دستمو ول کرد ،نه من
ولش کن
بازم دلم گرفته شروع کردم به حرف زدن
من دارم میرم خونه مامانم، به همسرمم اطلاع ندادم
احتمالا عصر برگردم که مامانم اصرار نکنه شوهرم بیاد اونجا
میدونم اگه بیاد میخواد بشینه یه گوشه و بی محلی کنه
برام دعا کن
:72: