RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
ممنون خانم دکتر که برام پست زدی، زحمت کشیدی.
می دونی حقیقتش من این موضع رو که در مورد همسر تجسس نکرد رو اصلا قبول ندارم. (البته این دلیل نمی شه که فرضا سایر مشاوره های افرادی که معتقد به این جمله هستند رو در زمینه های دیگه قبول نداشته باشم. صرفا همین مورد)
نمی دونم فرصت داشته سریال "از یاد رفته" رو ببینی؟ اگه گلرخ یکم تو کار شوهرش تجسس می کرد و زودتر متوجه شکل گیری روابط عاطفی شوهرش با هکار خانمش می شد، شاید می تونست زندگیش رو نجات بده. شاید با نقل مکان به محل زندگی شوهرش و کنار اون بودن و درگیر کردنش به مشکلات بچه هاش، نمی ذاشت این غده در وجود شوهرش رشد کنه!
خانمی شما دکتری، مگه معتقد نیستید که هر بیماری رو اگه زودتر متوجه شی و شروع به درمانش کنی، احتمال بهبودیش بیشتره؟
خوب منم تو روابط زن و شوهری هم اعتقاد رو دارم. معتقدم رها کردن همسر، فقط باعث لغزیدن بیشترش میشه و یه رابطه در حال شکل گیری که اون اول به راحتی قابل کات کردن هست، تبدیل به یه رابطه عمیق عاطفی و احساسی میشه که به این راحتی ها قابل درمان نیست.
==========================================
اما اینکه من بی سیاستم، شوهرم رو تو این زمینه درست نشناختم و ... خوب درسته و ازش فرار نمی کنم. این هم یه ضعفه برای من که هنوز یاد نگرفتم چطور حلش کنم!
می دونی من دوران بارداری فوق العاده سختی داشتم و دارم. گاهی شوهرم باورش نمیشه راست می گم و بنظرش کم طاقتم. ولی حالم واقعا بده، خدا که بالاسرمه. (فکر کنم مادر و خواهر همسرم بارداریهای راحتی داشتند)
اما شوهرم با اینکه بعضی اوقات خسته میشه و سرم نق می زنه، اما بازم خیلی کمکم می کنه. یکی دو ماه رفتم سر کار، صبحها هر روز می رسوندم. خیلی تو کارم به مشکل رسیدم، کنارم بود و باعث شد مشکلات رو تنهایی به دوش نکشم. صبحها ظرفهای شام رو می شوره و صبحانه رو آماده می کنه.
من اینها رو می بینم و برای خودم تکرار می کنم تا خوبیهاش فراموشم نشه.
از یه طرف دلم می خواد که دوران بارداریم زودتر تموم شه تا دردهای جسمیم هم به دنبالش تموم شه ولی از یه طرف دلم نمی خواد این دوران تموم شه، چون توجه و محبت شوهرم هم به دنبالش تموم میشه.
همه اینها رو گفتم که به اینجا برسم که نمی دونم شوهرم واقعا چشه؟
چی می خواد؟ چی کم داره؟
اگه ظاهر و هیکل من رو نمی پسنده که خوب دیگه چی کار کنم! الان هم که دیگه کاملا بهم ریختم، تا 40 روز بعد زایمان هم که ورزش بی ورزش!
اگه اخلاق و رفتارم رو نمی پسنده که مشکل از من نیست و بعد از 35 سال نمی شه از کسی یه فرد دیگه ساخت. میشه با شکستن غرورش و حرمتش، هویتش رو ازش گرفت ولی دیگه فرصتی نیست که بهش یه هویت جدید مطابق میل خودت داد!
کاش من قبل ازدواجم با این سایت آشنا شده بودم. هرچند شوهرم رو بخاطر خوبیهاش (و نه بی وفاییهاش) دوست دارم، اما اگه اطلاعاتی که الان از انتخاب همسر دارم، اون زمان داشتم، انتخابش نمی کردم.
همسرم میگه تحت فشار خانواده بودم ولی من تو انتخاب همسر بخاطر بی اطلاعی خودم، اشتباه کردم. روش سنجش معیارهام درست نبود!
================================
حالا راه حل چیه؟
گذشته که گذشته و دیگه قابل برگشت نیست. همسرم که باهام مشاور نمیاد و هیچ تجربه خوب و موفقی هم از رفتن به مشاوره نداشتم.
خوب باید چیکار کنم؟
روابط من و شوهرم شده مثل یه چینی شکسته که تا حالا هزار بار بند خورده! اگه بحال خودش بذارمش بالاخره یکی از همین خانمهای بی مسئولیت هرزه که دست از سر شوهر مردم برنمی دارن، از راه بدرش می کنن.
اینم که تا من بهش شک کردم و اونم بواسطه خودش، تغییر موضع بدم و بهش امتیازات بیشتری تو زندگی بدم (حتی توجه و محبت و ...) خوب عملا بهش گفتم که هروقت امتیازی خواستی برو بهم خیانت کن، من از ترس از دست دادنت همه چی در اختیارت می ذارم!
خلاصه که من چیزی به ذهنم نمی رسه، از وقتی یادم میاد همیشه باهم قهر بودیم. تو همه مناسبتها و الان هم لابد تو تولد فرزندمون باید باهم قهر باشیم.
خیلی حرف زدم. اگه کسی حوصله کرد و تا اینجای صحبتهام رو خوند ازش عذرخواهی می کنم و هم تشکر می کنم که برام وقت گذاشته. :46:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام فقط یک نکته:شما از موضعی سخن میگید که انگار ثابت شده که همسرتون خیانت کرده!
هنوز هیچی معلوم نیست.دوست گلم این قدر ذهن خوانی نکنید و از وقایع مبهم تفاسیر آزاردنده برای خودتون درست نکنید.
کمی ریلکس باشید.الان وقت مناسبی برای پیدا کردن راه حل نیست!الان باید به فکر خودتون باشید.مسلما به خاطر بارداری استرس زیادی رو متحمل میشید پس چرا مضاعفش میکنید؟
من این پستتونو خوندم پستی که بعد از صحبت با همسرتونم گذاشتید هم خوندم حتی از نحوه ی نگارش شما مشخصه که در بازه زمانی بین این دو پست گفتگوی درونی شدیدی در شما شکل گرفته.
قصدم نصیحت نیست چون تازه کارتر از اونیم که بخام فرد باتجربه ای مثل شما رو نصیحت کنم و البته خودمم اونقدر در زندگی مشکل دارم که شاید ده برابر شما باشه!فقط اینو مد نظرتون قرار بدید:یه کم زاویه دیدتونو به مسائل تغییر بدید مشکلات با همسرتونو به جای بزرگ نمایی کوچیک کنید و بعد براش دنبال راه حل باشین.
موفق باشید
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آسمان آبی عزیز.بیا هر چی تو دلته بگو شاید کمی راحت شی.
با شوهرت چی؟نمی تونی درد و دل کنی؟.من یه پیشنهاد دارم با این که تو این شرایط سخته ولی اگه می تونی برو واسش هدیه بخر کیک هم همین طور و این اواخر دوران دو نفرتونو جشن بگیر.خودتو بزن به کوچه علی چپ.انگار نه انگار تو دلت غصه ست.کمی تغافل برای برگزاری این جشن کوچیک لازمه.اصلا هم آتو دست شوهرت نده که بهمش بریزه چون استعدادشو داره می گم.بعد ازش بخواه عکس بندازه از هر دوتون.و این بهترین فرصته ازش تشکر کنی و بگی من فهمیدم و دیدم که چقدر تو این مدت کمکم کردی.اما از گفتن هر چی که بوی بحث میاد پرهیز کن.تو باید آخرین تلاشتو قبل از اومدن بچه برای ترمیم روابط انجام بدی.
با این حرفا که زدی نگران شدم کاملا درکت می کنم باور می کنی وقتی داشتم حرفاتو می خوندم چشام پر اشک شد؟
نمی دونم اعتقادات در چه حده؟اما اجر حمل کردن نه ماهه فرزندتو خدا خودش به بهترین شکل می ده قبول کن که انتخاب اسم خیلی دربرابرش نا چیزه.اگه ازین مورد هم تو این روزای آخر چشم پوشی کنی تا همسرت فکر نکنه خوش رفتاریت به خاطره حق انتخابه اسمه خوب می شه.باور کن می دونم همه اینا در عمل سخته و حتی شاید خود منم در شرایط تو نتونم اما شاید تو تونستی عزیزم:46::72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
دوستان گلم
من امروز تلفنی مشاوره گرفتم. خانم مشاور نظرش این بود که با اون خانم صحبت کنم یا با همسرم، و بفهمم که رابطه شون در چه حده!
معتقد بود که در غیر اینصورت میشه زندگی با حماقت!
نمی دونم درسته یا نه. نظر شما چیه؟
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
فکر کنم با همسرتون صحبت کنید بهتر باشه.در غیر این صورت اون هم مدعی می شه می گه تو هم با من رو راست نبودی.
راستی برام دعا کن اون قدر گریه کردم چشام شده بادکنک.به خاطر خانوادش که نتونسته نه بگه بهشون.تو بارداری دعات مستجاب میشه:302:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
فکر کنم با همسرتون صحبت کنید بهتر باشه.در غیر این صورت اون هم مدعی می شه می گه تو هم با من رو راست نبودی.
راستی برام دعا کن اون قدر گریه کردم چشام شده بادکنک.به خاطر خانوادش که نتونسته نه بگه بهشون.تو بارداری دعات مستجاب میشه:302:
رایحه جان در جریان مشکلت نیستم.
متاسفانه اونقدر تحت فشار هستم که اصلا نمی تونم فکرم رو متمرکز کنم و تاپیکت رو بخونم و نظری بدم.
اگه حالم بهتر بشه حتما تاپیکت رو می خونم و لااقل همدردی می کنم باهات.
اما عزیزم با گریه فقط خودت رو از بین می بری. سعی کن به خودت مسلط باشی و شادابی و طراوت خودت رو تحت هیچ شرایطی از دست ندی. چون وقتی از دست رفت، هیچکس دلش که نمی سوزه هیچ تازه بدتر آدم رو ترک می کنن.
اما دعا چشم. متاسفانه سزارین می شم. برنامه داشتم طبیعی زایمان کنم و کلی لیست داشتم برای دعا و کلی لیست برای نفرین :163: (نگید نفرین بده که پیامبر هم مباهله کرد!)
با تمام وجود از خدا می خوام مشکلت رو حل کنه!!
===============================================
ببین با خانم مشاور که صحبت کردیم، آخرش خودش هم گفت که اگه با شوهرت حرف بزنی خوب جوابش معلومه و خواهد گفت که من شماره ام رو به همه ارباب رجوعهام میدم و اینهم یکیشونه و این که اون اس ام اس داده، من مسئولیتی ندارم.
می گفت وقتی جوابش رو می دونی، چرا باید بگی.
حتی داشت یادم می داد که تو محل کارش یا ماشینش براش شنود بذارم!
نمی دونم صحبت با اون خانم می تونه مفید باشه یا نه! لااقل می فهمم ارتباطشون در چه حده!
خانم مشاور معتقد بود که باید این رو که ارتباط شوهرم در چه حدیه رو بفهم.
یه مطلب دیگه هم هست؛
این بار اولی نیست که من به شوهرم شک کردم. حقیقتش دارم تو یه برزخ زندگی می کنم. از یه طرف افکار ناجور سراغم میاد و از یه طرف نمی خوام باور کنم که چنین پیزی وجود داره.
اینطوری زندگی کردن هم عذاب آوره.
شوهر من تو موارد راست نمی گه، دروغگوییش گهگاهی برام ثابت شده، و اگه بخوام خیلی ادامه بدم حاشا می کنه و من رو به شکاکی متهم می کنه!
اما باید از این برزخ بیرون اومد، حالا یا جهنمی یا بهشتی! اگه فرضا من همین مورد رو مطمئن بشم که رابطه ای بوده یا نه و از این برزخ بیرون بیام، تکلیفم با زندگیم روشن میشه. می فهمم کجای این زندگی هستم. چه وضعی باید اختیار کنم. و ...
تصمیمی که آدم تو روشنایی می گیره خیلی بهتر از تو تاریکی موندن و خیالبافی کردنه!
اما...
نمی دونم آیا با صحبت با این خانم می تونم به نتیجه ای برسم؟!
با صحبت با شوهرم مطمئنم به حقیقت نمی رسم. اما این خانم چی؟!
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
باز خودت شوهرتو بهتر می شناسی.اگه با این خانم صحبت کنی و همسرت بفهمه چه عکس العملی نشون می ده؟
تصمیم داری بعد از به دنیا اومدن فرزندت اقدام کنی؟
به نظرم کمی بیشتر صبر کن تا کارشناسا بیان نظر بدن مخصوصا آقای sci
در حال حاضر تاپیکی ندارم که بخونی البته قبلا تو تاپیکام اشاره کردم .اما دیگه حوصله ایجاد تاپیک جدید ندارم.خیره سرم موقع امتحانامه.:163:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط رایحه عشق
اگه با این خانم صحبت کنی و همسرت بفهمه چه عکس العملی نشون می ده؟
تصمیم داری بعد از به دنیا اومدن فرزندت اقدام کنی؟
حقیقتش همین که این خانم به شوهرم بگه و اونمهم به روی من بیاره، نشون دهنده عمق رابطع ست و در واقع چیزیه که من می خوام بفهمم.
اگه اون خانم، آدم موجهیی باشه و همه چیز سوء تفاهم باشه مطمئنا حفظ زندگی یه زوج براش مهمه و کاری نخواهد کرد که یک زندگی از هم بپاشه. ولی اگه یه زن هرزه باشه و قصدش ویران کردنه یه زندگی باشه و شوهرم هم با یه همچین زنی ارتباط برقرار کرده باشه، خوب هر عکس الملی می خواد شوهرم از خودش نشون بده. اصلا بذار ببینم چه عکس العملی نشون می ده!
در مورد تصمیمم، اول باید عمق رابطه رو بفهمم. تا ندوستن این مورد هیچ تصمیمی ندارم.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
فقط یک چیزیو میدونم الان وقت مناسبی نیست
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آسمان ابی عزیز
به اینکه فونت فارسی ندارم و واسم سخته گفتم بنویسم که یه وقت نسنجیده زنگ نزنی
نمیگم بزن یا نزن فقط میگم این حالت ها را هم در نظر بگیر
ممکنه یه دختر ساده باشه که عاشقه شوهرت شده. اگه زنگ بزنی تا قطع کنی زنگ میزنه به شوهرت
ممکنه یه زنه شوهردار باشه و یا مطلقه یا بیوه ... این موارد تجربه زندگی مشترک دارن. خیلی چیزا میدونن و ممکن هم هست واسه ابرو یا پول ... با احتیاط رفتار کنن. مطمئن نباش که مستقیم به شوهرت بگه و ...
اگه از این رابطه منافعی غیر از عاشقی نصیبش بشه تلفن شما مسیر مورد نظرت را طی نخواهد کرد
نکته اصلی اینه که به نظرم الان وقتش نیست.
تمرکز کن روی آرامشت و بچه ات
اگه بچه آروم نباشه بعد از تولدش اینقد گریه میکنه و اذیت میکنه که روزی صد دفعه توبه کنی