هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
نمایش نسخه قابل چاپ
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
داد كه دستور ديو خوي ز بيداد
كشور جم را به باد بي هنري داد
:72:
افتادم و عاقبت چنین بود
بی بند نگیرد آدمی پند
:72::72:
من آن گلبرگ مغرورم که ميميرم ز بي آبي
ولي با خفت و خواري پي شبنم نمي گردم
درد و رنج تازیانه چند روزی بیش نیست
راز دار خلق اگر باشی، همیشه زندهای
عزيزان از غم درد جدايي
به چشمانم نمانده روشنايي
بامدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار
تا توانی در زندگی یکرنگ باش
قالی از صد رنگ بودن زیر پا افتاده است!
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
بلبلان وقت گل امد كه بنالند از شوق
نه كم از بلبل مستي تو بنال اي هشيار