بگو، اگه تونستیم کمکت میکنیم حالت یه مقدار بهتربشه
نمایش نسخه قابل چاپ
اشتباه برداشت نکنین، از شما دعوت کردم تاپیک بزنین تا بتونین بیشتر در مورد مسئلتون بنویسین و اگر کمکی لازم بود صورت بگیره .( اگر احساس خوبی ندارین، اجباری به نوشتن نیست،( چه در این تاپیک ، چه تاپیک جدید) میتونین هر زمانی که حال بهتری داشتین مراجعه کنین )
از طرفی اگر در این تاپیک من در مورد مشکلاتم بنویسم ، آقا یا خانم دیگری هم مطلب خودشون رو بنویسن و بقیه ترغیب به سؤال یا بحث در موردش بشن... دیگه اینجا شبیه احوال پرسی نیست و کنترلش سخت و بخش پرسش و پاسخ در تالار نیز بی معنی خواهد شد.
فعالیت های این تالار مشخص هست. مشاوره (پرسش و پاسخ)، مقالات و بخشی هایی هم برای تجارب و ...
مشکل شما یا هر دوست دیگری ممکن هست مشکل ده ها نفر دیگر هم باشه و اونها میتونن با یک سرچ مطالب رو بخونن و به آگاهیشون اضافه بشه و قدم در راه مشورت بگذارن.
نوشتن خوب هست، اما کافی نیست، ما وقتی دردی در بدن داریم اگر استراحت کنیم ممکن هست کمی تسکین پیدا کنیم ولی این چاره موقتی هست تا زمانیکه که رجوع کنیم، بررسی صورت بگیره، علت درد رو بیابیم، توصیه هایی رو دریافت کنیم و سپس درمان بشیم.
:72:
https://s17.picofile.com/file/842474...2_08_11_34.jpg
تو خونه های ما اغلب یه شیشه خالی مربا پیدا میشه. اونو بردارین و اگر تونستین تزئینش کنین.
یک بسته از این برچسب های رنگی هم بخرین و دیگه یه خودکار هم نیاز داریم.
حالا قراره چکار کنیم؟!:smile-new:
روی این برگه های رنگی کارهای خوبی که آدمهای اطرافمون مثل همسر، والدین، خواهر و برادر ، دوستان و .. انجام میدن رو مینویسیم، یه تاریخ هم کنارش میزنیم.
مثلا؛
_ امروز همسرم نذاشت غذا درست کنم ، خودش زحمتشو کشید و منم استراحت کردم. ( تاریخ ..../..../.... )
_ امروز خواهرم انقدر منو خندوند که کل روز احساس خوبی داشتم. (تاریخ ..../ ..../.... )
و ...
اسم این شیشه ، « شیشه قدردانی » هست. فرصتی برای ذخیره کردن خوبی های دیگران و فراموش نکردن اونها، فرصتی برای تجربه و یادآوری احساسات خوب، فرصتی برای توقف و تأمل...
:72:
سلام
امروز تو اخبار تصویری از کودکی دیدم که قفسه سینه اش از شدت گرسنگی از پوست بدنش جلوتر بود.
از این دست عکس ها معمولا زیاد دیده میشه در اخبار و جراید، ولی یه حسی بهم گفت چرا اینقدر بی تفاوت هستم، اگر قرار باشه نسبت به این قضیه همدردی کنم چه کاری باید انجام بدم؟
گفتن یک "الهی" یا یک " آخی" یا یکی " طفلکی ها" کفایت می کنه یا باید کار جدی تر انجام داد.
اگر بخوام کار جدی تری بکنم چه کاری می تونم بکنم، اصلا امکانش هست؟ دیدم کار خاصی نمیشه کرد، آخه این " طفلکی ها" دست مایه زیاده خواهی ها و سیاست ورزی های عده ای قرار گرفتن که هر چی بگی، از یک طرف مورد هجمه قرار می گیری!
از طرف دیگه ممکنه افرادی دیگری بگن چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.
با وجود همه این ها به این نتیجه رسیدم حداقل کاری که از دستم بر میاد اینه که به اطرافیانم بگم، در یمن گرسنگی داره بیداد میکنه. امان از روزی که روزی از ما بپرسن ندیدی همسایه ات گرسنه بود و تو سنگ خودت رو به سینه می زدی!
http://www.hamdardi.net/imgup/669296026c561a61bb.jpg
فکر کنم بهترین راه حل اینه که هر کی نسبت به اطرافیان نزدیکش با تفاوت باشه، به نظرم حداقلش اینه میشه این فرهنگ رو گسترش داد. با تفاوت بودن نسبت به گرسنگان محل، بعد به گرسنگان روستا و شهر همسایه و شاید یه روزی بتونیم به گرسنگان کشور های همسایه نیز با تفاوت باشیم.
سلام :328:
سحر بهاری عزیز عالی بود
منم از این کارها میکردم ولی تو دفترم مینوشتم...خیلی خوبه .خیلی:43:
اگر هم به روشی در دسترس عموم قرار بگیره که بهتر...
چون شخص خودش متوجه میشه که از چه کاری خوشمون اومده
دوباره تکرار کنه کار خوبش رو.
اقای mvaz توجه کردن نمودی از انسانیته.
به نظرم همینطور خوبه که از اطراف خودمون شروع کنیم .
سلام !خوبین؟
چقدر تالار ساکته،چهخبر؟من خوبم امیدوارم شما هم خوب باشین؟
سلام علیکم، من که خوبم خداروشکر، والا هیچ خبری نیست، نمیدونم دوستان کجا رفتن ...
سلام خدمت جناب مدیر و بقیه دوستان که در تاپیک بنده راهنمایی کردن.
برای اینکه کمی از وضعیت فعلی خودم برای عزیزانی که نگران شده بودن عرض کنم نخواستم تاپیک جدیدی بزنم و فقط در یک پست در این تاپیک خواستم شرح مختصری بدم.
طبق توصیه جناب مدیر همدردی امروز به جلسه مشاوره حضوری رفتیم که خیلی بغرنج و پرماجرا بود. بعد از اینکه مشاور خواسته من مبنی بر جدایی رو به همسرم گفتن، ایشون به شدت به هم ریخت و با وجود حرفهای مشاور به گریه افتاد و دیگه آروم نشد و در آخر با گفتن اینکه اگر تصمیمش طلاق باشه من نمیذارم کار به اون لحظه بکشه که هم از نظر من و هم مشاور تهدید به خودکشی بود، از اتاق بیرون رفت که من خواستم جلوش رو بگیرم که نشد و بعد از چند دقیقه هرچقدر تماس گرفتیم تلفن رو جواب نمیداد و مشاور مشخص بود خیلی نگران شده که پیشنهاد کرد با دادن اس ام اس ترغیبش کنم زودتر برگرده و به پزشک خانوادمون در اتاق بغلی هم اطلاع داد که یک تخت برای بستری کردن ایشون در بیمارستان رزرو کنن تا با اینکار جلوی اقدام به خودکشی احتمالیش گرفته بشه حدودا بعد از ۱۵ دقیقه بالاخره به تلفن مطب جواب داد و قبول کرد دوباره برگرده برای ادامه جلسه که این بار مشاور تونست کمی آرومتر نگهش داره. در مدتی که ایشون داشت میرسید مشاور از من خواست دیگه حرف از طلاق نزنم و اجازه بدم که مدت متوسطی روی هر دوی ما کار بشه تا بتونن این آمادگی رو در ایشون بوجود بیارن و حتی قبول کنم که جلوی ایشون اگر گفتن امکان عدم جدایی هم هست تصدیق کنم، منم علیرغم میل باطنیم قبول کردم. فقط مسأله اینه که جلسات مشاوره فاصله زیادی داره و الان جلسه بعدی افتاده سه شنبه هفته بعد و در این بین مشاور گفتن که میتونن از طریق ویدیو کال واتساپ در ساعات غیر کاری به مشاوره روانی ما بپردازن. نمیدونم چطور پیش خواهد رفت.
نگرانی من در مورد اینکه وقتی مشاور خانم باشه ممکنه تحت تاثیر گریه ایشون قرار بگیره و به من حق نده اشتباه بود و اتفاقا رک بهش گفت که کاملا حق با آقای ... هست و از طرفی اینکه با ایشون همجنس هستن باعث شده که همسرم بهتر و صمیمی تر بتونه با ایشون حرف بزنه و پذیرش داشته باشه. کل ماجراها حدود دو ساعت و نیم طول کشید.
سلام آقای راشومون
شما اگر بتونین خودتون در این زمان با روانشناس صحبت کنین و ارتباطتتون قطع نشه و اینموارد مثل تهدید به خودکشی و ... رو شرح بدین میتونه بشما کمک کنه، چون برخی افراد با تهدید، دروغ، مظلوم نمایی و ... سعی در کنترل عاطفی اطرافیانشون دارن که روانشناس در اینموارد میتونه شما رو بخوبی برای قدم های بعدی راهنمایی کنه.
موفق باشین:72: