نه دو قطره آب بودي كه سفينه اي و نوحي
به ميان موج طوفان چپ و راست مي دواني ؟
نمایش نسخه قابل چاپ
نه دو قطره آب بودي كه سفينه اي و نوحي
به ميان موج طوفان چپ و راست مي دواني ؟
یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ی ما پیدا بود
دلدار اگر مرا بدراند پوست
افغان نكنم ، نگويم اين درد از اوست
ما را همه دشمن اند ، او تنها دوست
از دوست به دشمنان شكايت نه نكوست
تا چند غزل ها را در صورت و حرف آری
بی صورت و حرف از جان بشنو غزلی دیگر
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست
کرم نما وفرود آ که خانه خانه ی توست
تو عاشق باش تا عاشق شناسی
وفا کن تا ببینی باوفایی
نپذرفت آسمان بار امانت
که عاشق بود و ترسید از خطایی
ياد كن ، هيچ به يادت آيد
آن مقالات خوش روحاني ؟
پس فراموش شده ستت آنها
لاجرم خيره و سرگرداني
یا می دهش از بلبله یا خود به راهش کن هله
زیرا میان گلرخان خوش نیست عفریت ای پسر
درده می پیغامبری تا خر نماند در خری
خر را بروید در زمان از باده عیسی دو پر
رمز الكاسب حبيب الله شنو
از توكل در سبب كاهل مشو
ور می خواهی که زنده گردیم
ما را به نسیم وصل بسپار
آخر تو کجا و ما کجاییم
ای بی تو حیات و عیش بی کار