دل من خیلی روزا با کسی نیست
تو دلم فریاد و فریاد رسی نیست
نمایش نسخه قابل چاپ
دل من خیلی روزا با کسی نیست
تو دلم فریاد و فریاد رسی نیست
تو جاده ي فنا شدن اون كه هرگز نمي شه خسته منم
اوني كه با صد اميد و ارزو دلشو بسته به عشق تو منم
تا نداي عشق رسيد برمن شوق زندگي دميد برمن
مي خوام تو درياي چشمات تا جون دارم شنا كنم
من همونم که یه روز میخواستم دریا بشم
میخواستم بزرگترین ماهی دنیا بشم
آرزو داشتم برم تا به دریا برسم
شب و اتیش بزنم تا به فردا برسم
من از هوسها رسته ام، از آرزوها جسته ام
مرغ قفس بشکسته ام، شادم زبی پرواییم
مينويسم از غريبانه هاي سلامت
مينويسم از تلخي كلامت
از نقابه محبتت مينويسم
مينويسم و مينويسم
...
اين التماس است يا گلايه
..نميدوانم ..فقط مينويسم
می بخشید عضو همراه این الآن شعر بود
مجروح ز رنج زندگی رست
از قلب بریده گشت شریان
Pone20 جان اگر تو شعر نو را قبول نداري....آره شعر نبود !! ( اما اگر قبول داري اين شعر مال يادداشت هاي پاورقي فروغ فرخزاد بود )
به هر حال ببخشيد ..هرچي باشه خانم فرخ زاد به پاي شما نميرسه
نه دل دارم كه بشكني
نه جون دارم فدات كنم
نه پاي موندن مني
نه مي تونم رهات كنم
من ماندم و سکوت که بی تو جوانه زد
بر شاخه های مبهم تنهایی ام کنون