دارم حسود میشم
برام دعا کنید
نمایش نسخه قابل چاپ
دارم حسود میشم
برام دعا کنید
چرا حسود ؟! مگه خدای نکرده و هفت قرآن در میان عاشق خانم تان هستید :311:
با کمال میل از اعماق وجود برای شما دعا می کنم و یک دعای سفارشی هم می کنم که شما و همسرتان دست از لجاجت بردارید و مثل بچه های خوب بروید سر خانه و زندگی تان و برای همیشه قدر زندگی خود رابدانید و خوشبخت باشید .... :323:
نیک می دانم زمانش که برسد دعای من در مورد شما به قشنگ ترین حالت اجابت می شود :324::311:
میدونی بهش علاقه ندارم دیگه
چرا همش میاین مینویسید که برو جلو و اقدام کن و نمیدونم این حرفا
من میخوام طلاق بگیرم و دارم روی روحیه ام کار میکنم که این وضعیت رو یه وضعیت خوب ببینم نه اینکه گذشته رو جبران کنم و گذشت کنم و ...
میخوام آینده ام با حال و روز الانم خراب نشه
باز میام اینجا مینویسم اروم میشم اینطوری بگید از اینجا هم فراری میشم ، دعای رهایی کنید
اصلا دلم نمیخواد دوباره برگردم توی جمع اون خانواده ، لطفا یه دعای دیگه کنید
حسودی به زوج های دیگه میکنم که حداقل اوایل زندگیشون هوای همدیگه رو دارن ، اه اه اعصابم خورد میشه دیگه به زندگی خودم فکر میکنم
لطفا یکی من رو نجات بده
سلام
فقط اومدم بگم
یک خبری شنیدم خواستم اینجا هم بنویسم داره دیوونم میکنه
اتفاق مشابهی مثل زندگی من برای یکی از همسایگان دوستم افتاده و دختر خانم از خانه شوهر رفته خونه مادرش
البته یکی دو هفته بعد از ماجرای بنده این اتفاق افتاده
بعد از یک ماه حالا خانم و مادر خانم این آقا دائم زنگ میزنند و این پسره هست که گوشی رو جواب نمیده و کلاس میذاره
داشتم به خودم میگفتم بیا حتی نکرده گوشی رو روشن کنه چه برسه به اینکه بهت زنگ بزنه
خیلی برام جالبه ، من که فقط دنبال یه زندگی تمیز و سالم بودم چرا اینقدر بلا باید بکشم ؟
میدونید یه زمانی به خودم میگفتم آخه چطور امکان داره دو نفر که با هم زیر یه سقف میرن بتونن همدیگه رو فراموش کنند و از هم جدا بشند و 10 ها سال زندگی کنند و انگار نه انگار
اما حالا میبینم بابا بنده ساده لوح تشریف دارم مگر نه با همه زن بودنش همچین با خودش کنار اومده که انگار نه انگار
گاهی وقتا خوشم میاد ازش حداقل آروم و با خیال راحت داره زندگیش رو میکنه اصلا هم غصه دنیا و آخرتش رو نمیخوره اما من بیچاره هم غصه زندگیم رو میخورم هم غصه آخرت ام رو ، حتی کاری که نکردم رو خیلی وقتا میندازم سر خودم میگم اشتباه از تو بوده ، دائم خودم رو با تنبیه خودم آروم میکنم ، دائم برای خودم دلیل میارم که تو کم گذاشتی اما خدا شاهده خداشاهده خدا شاهده
واااااااای روانی شدم دیگه ، کوش اون کوه استوار ، خدایا برس به داد این بنده ات داره له میشه
سلام m25teh
امیدوارم حالتون خوب باشه و براتون دعا میکنم :323:
میشه کمی بیشتر درباره خودتون و خانوادتون و زندگی تون قبل از ازدواج بگید؟(اگر خودتون مایل هستید)
سلام
ممنون
بنده 25 سال سن دارم با مدرک تحصیلی انصراف از دانشگاه ، از خانواده سنتی و مذهبی هستم ، تقریبا خانواده ام از سطح متوسط مالی برخوردار هست .
8 برادر خواهر هستیم که بنده پسر دوم و فرزند 5 ام هستم .
خب همین دیگه
شغل بنده هم توی کار طراحی و کارت ویزیت و ... هستم. اتفاقا اصلا اعصاب نمونده هم این فشار هست هم باید انقدر تمرکز کنم تا بتونم طرح ایجاد کنم .
اما بی خیال
خدا کریمه
طلاق که گرفتم خلاص میشم از این وضعیت ، فکر میکنم دعاها داره مستجاب میشه و کمی ارومم.
فقط حرفاش که یادم می یاد کمی دیوونه میشم ، مثل اینکه برو همون .... (اسم یه خانومی) رو بگیر ، یا همون ... رو بگیر ، ای خاک بر سرم کاش همون میرفتم با عمه ام وصلت میکردم
اما بی خیال
توکل به خدا
خودش جای حق نشسته
خیلی اذیتتون کردم این مدت من رو حلال کنید ، مطالب اوایلم رو میخونم میبینم چقدر با الان فرق داشته چرا که حسابی سعی میکردم همه چیز رو ندیده بگیرم و فقط به محبتی که داشتم و عهد وفاداری که داشتم فکر میکردم اما بازم خدا رو شکر
حالا میتونم بفهمم که واقعا عشق که هیچی علاقه ای هم بینمون نبوده و همون بهتر که تموم شد
اگر هم میبینین که من محبتی دارم بخاطر اینه که از کودکی برای همسر آینده ام خودم رو پاستوریزه نگه داشتم و هر چی بود رو میخواستم نثار او کنم اما خب قسمت من هم همین بوده! مهم اینه که من باعث خرابی این زندگی نشدم و به قول دوستانم اگه حاضره این ریسک رو بپذیره بذار بپذیره پس دیگه چرا غم میخورم ؟
ای شادی ها به طرف من بیایید که دیگه آزاد و رها میدونم خودم رو ، به حق پاکی ها
باید گذر کنم از این موقعیت
به امید روز خلاصی کامل انشالله
توکل به خدا
m25teh گرامی
آدم موقع دعوا و اعصاب خردی خیلی چیزا میگه در حالی که اصلا نظرش اون نیست. زیاد به این حرفهاش فکرنکن. خودتون هم ممکنه از این حرفها بهش زده باشید که خودتون هم این حرفها رو قبول نداشته باشید( من خودم هم اینطوری هستم که وقتی عصبانی میشم بعضی چیزهایی که نباید بگم میگم ولی اگر کسی بگه بالای چشمم ابرو هست بهم برمیخوره و از فکرم به این راحتیها در نمیره. فکر کنم در اینجا کوری عصاکش کور دگر شود برای من صدق کنه :311:)
سلام
این حرفت خیلی برام خوب بود مرسی
آخه میدونی ایشون هر روز سر سفره صبحانه این حرفا رو میزد و نه موقع عصبانیت برای همین من دیگه صبحانه نمیخوردم خونه و نزدیک یک ماه و نیم بود که صبحانه نمیخوردیم و دیگه هم نمیشنیدم این حرفا رو
اما دقیقا هفته اخر با دوباره شروع کردیم به صبحانه خوردن با هم به شرطی که این حرفا رو نزنه و سه روزی نگذشته بود که قهر کرد و بعد از سه چهار ر وز قهر هم گذاشت رفت
راستی خانمم یک هفته قبل از رفتن رفته بود پیش مشاور و او خیلی به رفتارش ایراد گرفته بود و اومده بود تعریف میکرد که ازم فلان پرسید و بسان پرسید و حتی تعجب کرده بود که من چرا با اینکه سه ماه هست نمیذاره کاری کنم ، حرکتی نمیکنم و گفته بود خیلی دوستت داره و قدرشو بدون و این حرفا تازه خیلی ها رو هم نگفت و گفت بگم دیگه پررو میشی
الحمدلله خانمم هم قدرم رو دونست و تشریف برد
بی خیال اینا
آزاد و رها شدم ، به لطف خدا شاد هستم
سلام،
بیخیال بابا...
به این چیزا فکر نکن...بدتر اعصابت رو خورد میکنی...خودخوری تو این موقعیت فایدهای نداره...
مورد شما، دقیقا مثل تکرار زندگی دوست من هست...
اون خانوم هم قدر دوست من رو فهمید و گورش رو گم کرد...
دیگه به این چیزا فکر نکن،
مهم اینه که داری خلاص میشی....:310:
اقای m25teh
با سلام
لطفا کمی با خود رو راست و واقعی نگر باشید
یه سری توی تالار بزنید کمی مطالعه کنید شما چرا اینقدر روی احساستون متمرکز شده اید؟
خیلی راحت و زیبا میشه زندگی ات را از نو بسازی جوری که به زندگی و خودت افتخار کنی