نوشته اصلی توسط
ويولت
سلام دوست عزيز،متنتون رو كه ميخوندم حس كردم انگار شوهرم اين مطالب رو نوشته !،اين نگاه كمالگرانه و بي رحم،خوب ديتاي شما ازاطلاعاتيه كه خودم بهتون دادم ولي من جايي نگفتم كه انسان نالايق و بي كفايتي هستم دليل اينكه من در شرايط سخت بچه نياوردم دقيقاترس از اين بوده كه به درستي از عهده مسئوليت برنيام ولي اين رو ميدونم كه خيلي از هم نسل هاي من كه سالمن و مشكلات من رو همنداشتن انقدر همه چيز تمام نيستن داشتن دو فرزند و در عين حال مهماني و ريخت و پاش....گاها بعد از تولد فرزند افسردگي ميگيرن وخوب نمتونن از عهده كارها به درستي بر بيان،در مورد آدم حرف ميزنيم نه آدم آهني كه،پس همدلي و تقسيم وظايف زوجين چي ميشه?,من كه خودم گفتم كم كاري داشتم در زمينهجنسي افتضاح بودم!،من كي قيد مدام رو آوردم اينكه يك نفر من رو مدام بخواد ساپورت كنه در ذهن شماس ،ساپورت كه من دريافتميكردم در حد متعارف هم نبود در شرايط سخت اين انتظار طبيعي بود كه زياد تر بشه وگرنه من در شرايط نرمال از خيلي از هم رده هايخودم مستقل تر هستم.ميدونم آدمي خسته ميشه چه از تيمار بيمار جسمي چه بيمار روحي ،ولي بيمار داريم تا بيمار و معرفت داريم تامعرفت،من متوجه نميشم چرا بايد بيام اينجا از تغييراتم بنويسم كه تشويق شم مهم اينه خودم اين رو ميبينم و نياز به تاييد ديگري نيستاينكه گزارش ميدم چون دنبال راهكارم،ولي ممنون از ديدگاهتون ميبينم كه نظر مخالفي هست كه زندگى رو بي تعارف و زمخت عيانميكنه