RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام دوستاي خوبم
من ديروز مطابق با پيام هاتون رفتار كردم
1. دوش گرفتم و به خودم رسيدم :P:D
2. خانه را مرتب كردم :199:
3. غذا درست كردم :103:
4. وقتي مهدي اومد جلوي در به استقبالش رفتم و بوسيدمش:43:
5. سعي كردم حرف هاي خوب بزنم:46:
6. سعي كردم شاد باشم:311::227:
7. سعي كردم .......................
مهدي خوب بود. خوب و خوشحال ولي يك ترديد و شكي را مي شد در عمق وجودش حس كرد. نمي دانم شايد حس مي كرد اين محبت غير طبيعيه و دليلي داره كه اون دليل اون را ناراحت مي كرد قضاوت نمي كنم ولي اگه شما دليلش را مي دونين برام بنويسين:325:
راستي احساس مي كردم اون يك مقدار از محبت اش (نمي شه گفت محبت شايد بايد بگم كارايي را كه مي كرد ) را كم كرده بود
مثلا هر شب وسايل شام را اون مي آورد و بعد از شام جمع مي كرد ولي ديشب ...........:311:
يا هر شب سالاد درست مي كرد ولي ديشب بهش گفتم بعد درست كرد :311:
و ..................
احساس مي كنم وقتي مهدي احساس مي كنه شاد و سرحالم ديگه اون محبت دوران ناراحتيم را بهم نمي كنه
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
:323:سلام خواهر گلم:46:
آره مطمئنن همینه کسی که تا دیروزاینقدر خشن بوده یهو مهربون شده :311:ببین فقط لیلا جان باید اینقدر قوی باشی و به حرفهای سیسیل عزیز گوش بده که با اولین دعوا یا حرف مهدی یا خانوادش عصبی نشی چون مطمئنن سعی میکنی ناراحتت کنه تاببینه داری سرش کلاه میزاری یا نه واقعامهربون شدی (راستش میترسم چیزی بگم که اشتباه باشه برای همین تو تاپیکها سربزن وراهکارها رو بخون منم مطمئن بودم راهکاری درسته حتما برات میزارم)
پس سعی کن رو خودت کارکنی الان وقت این نیست که فقط مهدی رو از محبت سیرات کنی باید درکنارش با خودت کناربیای وخیلی مهارتها رو یاد بگیری و باهاش حرف هم بزن ازاینکه میخوام برای زندگیم بجنگم چون تو رو دوست دارم بهش اطمینان بده
Re: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
نقل قول:
سارا نوشته بود:
پس سعی کن رو خودت کارکنی الان وقت این نیست که فقط مهدی رو از محبت سیرات کنی باید درکنارش با خودت کناربیای وخیلی مهارتها رو یاد بگیری و باهاش حرف هم بزن ازاینکه میخوام برای زندگیم بجنگم چون تو رو دوست دارم بهش اطمینان بده
ok سارا جون
فقط يك چيزي خيلي عذابم مي ده سارا جون مي ترسم اگه مثل قديما خيلي خوب بشم مهدي دوباره اخلاقش بد بشه، بهانه گيري كنه و عذابم بده و خانوادش هم دوباره رويشان باز بشه و شروع كنند به تكرار كارهاي احمقانه گذشته شان
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
ببین به نظر من اگه محبت به جا بشه وازته دلت باشه هیچوقت باعث عذاب نمیشه یعنی فکر نکنی وظیفته محبت کنی بعد محبت کردی یادت بیاد که باید توقع داشته باشی مثلا اگه رفتی خونه مامانش هرچی گفت هیچی نگفت ومحبت کردی انتظار نداشته باشی فردا رفتین خونه مامانت اونم هیچی نگه
باید بدونی زمان میبره
نقل قولی از آقای sci(معذرت میخوام ازش که حرفش رو کپی کردم)
من هميشه معتقدم وقتي تصميم مي گيري كتابي رو به كسي امانت بدي... اول از برگشتن كتاب قطع اميد كن و از برگشتش دل بكن ! بعد امانت بده... يعني اميدي نداشته باش كه جبران بكنه هيچ! شايد بهت پس هم نده! حالا اگر پس بده، من به جاي اون ازش تشكر مي كنم!
محبت و لطف شما در زندگي مشترك وظيفه شما نيست! اين اصل غير قابل تغييره! يعني اگر شما با خستگي مي شيني و ليبل براي ايشون پرينت مي گيري،مي توني اين كار رو نكني و اين صرفا يك محبت محسوب مي شه!
حالا ما بايد ياد بگيريم كه چگونه محبت عملي كنيم و همسرمان آنرا وظيفه تلقي نكند!
-- اصل اول: محبت وظيفه شما نيست!
-- محبت و لطف زماني كه لازم است بايد انجام شود. يعني زماني كه از ما درخواست شود.
-- گاهي لازم است كه ما قبول نكنيم و بگوييم به دليل كاري نمي توانم اين محبت را انجام دهم اين در شرايطي است كه احساس كنيد همسر شما هيچ عذري براي انجام آن كار ندارد.
-- وقتي محبت مي كنيم به ويژه به شوهرتون،به هيچ وجه منتظر جواب آن فورا نباشيد (اين يكي ديگر از تفاوتهاي مردان و زنان است، ببين وقتي ايشون براي شما كاري انجام مي ده، شما با گرمي ازش تشكر مي كني و كلي ذوق مي كني! اما وقتي شما براي ايشون كاري انجام مي دهي ايشون ذوق نمي كنه! چون مردها هيچ كدوم با اين وسيله احساساتشون رو ابراز نمي كنند! خانوم انتظار داره اين فرد هم مثل خودش ذوق كنه! اما اون اين كار رو نمي كنه... اون شايد فقط بگه متشكرم! اما شما با اين كار در روحيه او نفوذ كرديد! همين! )
-- محبت يك فراينده كه با درخواست شروع مي شه/ سپس شما محبت رو بازگو مي كنيد: منظورت اينه كه بايد ليبلها رو پرينت بگيرم و ... عملا تفهيم مي كنيد محبت رو/ گاهي لازمه كه شرايط خودتون رو هم تلطيف شده بگيد،: خيلي خسته ام، اما چون شما مي گيد انجام مي دهم (احتياجي به بزرگنمايي و منت نيست، شرايط واقعي كفايت مي كنه)/ سپس : انجام صحيح عمل اصلي فقط( يعني هيچ عمل اضافي رو لازم نيست انجام بدهيد،فقط عملي كه از شما خواسته شده، عمل ديگه اسمش محبت ديگه اي است) / پايان : توضيح محبت ... كاري كه انجام دادم براي شما اين بود كه...گاهي اوقات در اين مرحله سختي هاي كار هم گفته مي شه، خيلي دوستانه و صميمانه بدون هر گونه منت و بزرگنمايي/ به اين كار مي گن شما محبت كرديد! اگر فقط عمل اصلي رو انجام بدهيد بهش نمي گن كه شما محبت كرديد... شما فقط كاري انجام داديد!
-- وقتي محبتي مي كنيد آنرا فراموش كنيد و آنرا به عنوان يك نكته مثبت قلمداد نكنيد! يا امتيازي كه شما داريد و ديگري ندارد!
-- محبتي رو كه مي كنيد پيگيري نكنيد. از شما كاري خواسته شده... نه همراهي كامل و بي قيد و شرط!
-- تبصره : اگر ديديد كه همسرتون واقعا خسته است و مي تونيد همراهيش كنيد، كار پسنديده اي است!
-- وقتي محبت مي كنيد، فرصت قدرداني رو به ديگران بدهيد
-- وقتي مورد محبت قرار مي گيريد، در حد متعادل تشكر كنيد
-- خطا از شما گرفتم: گفتيد خيلي ناراحت شدم، حرفم رو خوردم!
در اين شرايط بايد فكر كنيد چرا نمي خواد تو پاركينگ اين كار انجام بشه، شايد ايشون فكر مي كرده (در همون لحظه) كه شما تو پاركينگ نباشيد بهتره و عملا اينجا جايي در شان شما نيست. و بدون شك نمي خواد شما رو از محيط كاري خودش اخراج كنه...
خطاي ديگه اينكه :آيا واقعا لازم بود كه شما به پاركينگ بريد؟ شايد بايد منتظر مي شديد كه خودش بياد و ليبلها رو بگيره
خطاي سوم حرف بالا: چرا حرفتون رو خورديد؟! علت رو سوال مي كرديد؟ : به نظرت چرا اينجا كار نكنيم؟ مي تونيم همين جا كار رو تموم كنيم! / اما نه به اين صورت: تو كه هميشه اينجا كار مي كني، حالا چي شد؟؟
البته این مشکل کسی دیگه ای بوده من بهت گفتم تاپیکهای دیگه رو بخون نمونه اش رو برات آوردم که ببینی راهکارهای دیگرون به درد تو هم میخوره بازم معذرت از آقای sciمحترم :72:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
ممنون سارا جون:43:
دوستاي خوبم
اگر راهكاري در خصوص بهبود و ترميم رابطه ام با مهدي به نظرتون مي رسه برام بفرستين:316::316::316::316::316::316::316:: 316::316::316::
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
لجم ميگيره از مردايي كه دست رو زنشون بلند ميكنن.از مردايي كه بلد نيستن مرز بذارن بين مادر و زنشون.
و دوستاني كه ميگن مرد هر كاري كرد كرد زن بايد نرمش نشون بده.
واقعا كه.
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام لیلا جان.
صبح یه عالمه برات نوشتم اما یه دفعه برقا رفت و پاک شد:302:
اما لیلا جان اگه قراره زندگیت و بسازی این افکار و از خودت دور کن. وقتی زندگی برای ادم مهمه اهمیتی نداره که اگه تو پیش همسرت یه کم خودت و بیاری پایین, اتفاقی نمیفته.
نگران نباش اگه تعادل در رفتارت داشته باشی نه مهدی بد می شه نه خانوادش. منتها ظاهرا شما یا خیلی خیلی خوبی یا خیلی خیلی بد. :46:
اگه این وسط مسطا بمونی مهدی و خانوادش هم بد نمی شن.
تو پست قبلی بهت گفتم این فرصت و به همسرت بده تا برات دلتنگ بشه یعنی چی؟
یعنی اینکه وقتی با روی باز ازش استقبال کردی دقیقا تو همون اتاقی که همسرت هست باش اما سرت و گرم کن مثلا تلویزیون ببین یا کتاب بخون (غیر کتاب درسی. چون شوهرت رو درس حساسیت داره و الان موقش نیست)
اون وقت خواهی دید که شوهرت میاد طرفت و بهت ابراز احساسات می کنه.
منظور من از شاد بودن و با روی باز برخورد کردن این نبود که بالا و پایین بپری بلکه یه لبخند ملیح همراه با عشق و یه استقبال گرم کافیه.
سعی کن یه رفتار متعادل داشته باشی که همیشه اون جوری باشی. حتی موقعی که دیگران ناراحتت کردن.
راهکارای بعدی من در مورد خانواده همسرت هست. می خوام رابطتت با اونا هم خوب شه.
نگران نباش نمی خوام بری ازشون معذرت بخوای یا خودت و پیششون کوچیک کنی. به موقش بهت می گم.
فعلا این و الاحساب داشته باش تا بعد:
تازه که ازدواج کرده بودم هر 2-3 هفته یه بار شوهرم و به زور می فرستادم بره خونه مامانش تنها بخوابه وقتی هم که مادر شوهرم اعتراض می کرد چرا تو نیومدی می گفتم این کار برای اینه که شما مادر و پسر با هم راحت باشین. بعد یه سال که6-5 بار شوهرم تنها رفت ,صدای مادر شوهرم در اومد و گفت من ... را با تو می خوام. می دونستم داره غلو می کنه می دونستم عاشقه شوهرمه اما در واقع با این حرفش خواست تلافی این کار من و کرده باشه هنوزم بعد از 7 سال گاهی به زور شوهرم و می فرستم خونه مامانش. و باور کن وقتی میاد خونه برق محبت و علاقه رو تو چشماش می بینم.
عزیزم شوهرت و ازاد بذار. بذار هر وقت خواست بره اونجا. اگه تو رفتارت درست و منطقی باشه خواهی دید اگرم اونا به قول شما پرش کردن همسرت رفتار بدی با تو نخواهد داشت برای انکه تو درست رفتار کردی. وقتی از اونجا بر گشت سوال پیچش نکن چرا دیر کردی چی گفتن تو چی گفتی و .... باور کن معجزه زندگیت اون موقع اتفاق خواهد افتاد. فقط صبور باش.
بازم میام.
موفق باشی:72:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام
خوبی لیلی خانوم؟
خیلی خوشحالم و بهت تبریک میگم. خیلی خوب تونستی شروع کنی. موفق باشی. چندتا نکته به ذهنم رسید. برات میگم.
ببین ، تو ارتباطت با شوهرت، کاری نکن که یه دفه از اون ور بوم بیفتی. الان مهمترین کار اینه که اوضاع خونتو به شرایط عادی برگردونی. بزار همه چیز عادی بشه .
تو محبت کردن، بی توقع باش.
این خیلی مهمه. البته خیلی خیلیم سخته. چطور میشه آدمی به کسی تمام محبتشو نثار کنه و بازخوردی نبینه؟
اما خوبیش اینه که دیگه ضربه نمیخوری. رفتارای شوهرت ناراحتت نمیکنه. چون ازش توقعی نداری.
باهاش مهربون باش. بدرقه و استقبال هم داشته باش. گاهی وقتا ببوسش. اما.....
اما یادش باشه گاهی وقتام تنهاش بذار. به خودتم برس. علایق خودتو هم دنبال کن.
قرار نیست دائم شاد بشی. بلکه مهم اینه که نشاط درونی داشته باشی.
یعنی روحیه بالا در کنار یه آرامش عمیق.
منظورم به طور کلی اینه که متعادل باش. افراط و تفریط تو هر کاری، خیلی خیلی بده.
نگران رفتار شوهرتم نباش. شاید الان یه کمی گیج شده.
ببین باید باهاش حرف بزنی. خیلی مهمه.
باید متوجه بشه که داری سعی میکنی زندگیتو نجات بدی. اما درکنارش نباید از محبتت سوء استفاده بشه.
بگو اجازه نمیدی دیگه هیچ کس تو زندگیت، مشکل ایجاد کنه. موضع خودتو مشخص کن. صریح بگو و رد شو. حتی لازم نیست زیاد توضیح بدی.
بهش بفهمون که نباید دوباره باهات رفتار بدی داشته باشه. مظلوم واقع نشو . اما یه همسر نمونه و فداکار باش.
خوشبخت باشی.
ببخشید حرفام پراکنده است.
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام دوستاي خوبم
امروز شنبه است به نسبت اين يك سال كه گذشت 5 شنبه جمعه نسبتا خوبي را پشت سر گذاشتيم جز چند تا مورد كوچيك كه اون هم با گذشت هر دوتامون و دلداري مهدي حل شد.
راستي يك موضوع جديد چند روز پيش يك اس ام اس با شماره مامانش توي گوشيش ديدم كه نوشته بود شركت نفت استخدام داره و آدرس سايتش را داده بود
امروز مهدي اس ام اس داد كه برو تو سايتش برام پرينت بگير رفتم و ديدم نيرو براي شهرستان مي خواد
خيلي ناراحت شدم بهش زنگ زدم و گفتم نيرو شهرستان مي گيره گفت چه شهرستان هايي و ................
من در نهايت بهش گفتم خوبه من برم شهرستان
بعد هم گفتم راستي رشته ما را هم مي گيره من هم شركت مي كنم اگه قبول شدم مي رم شهرستان هفته ا يكبار هم بهت سر مي زنم
حسابي اعصابم خورده احساس مي كنم اين نقشه جديد مادر شوهرمه براي اذيت كردن من:302::302::302::302::302::302::302::302:
كمكم كنيد به نظرتون عكس العمل من بايد چه جوري باشه؟ ؟؟؟؟؟ :325::325::325::325::325::325:
:325::325::325::325::325::325::325::325::325::325:
:325::325::325::325::325::325::325::325::325:
دوباره به هم ريختم:302:
RE: مادر شوهر و پدر شوهرم قاتل اند ازشون متنفرم
سلام خواهر خوبم:46:
:104::104::104:
این بابت این چند روز که خوب پیش رفتی:82:
خوب سعی کن دوباره زود قاطی نکنی بابت شهرستان رفتن یکم صبر داشته باش عزیز دلم
تو نمیتونی باشوهرت بری اونجا ؟باید آزمون بدین؟یکم توضیح بده:161: قبل ازاینکه به هم بریزی