-
RE: مشاعره
توبه کردم که بنویسم لب ساقی و کنون
می گزوم لب که چرا گوش به نادان کردم
حالا میم میخواد!!!
بابا تقصیر من نیست به حافظ یه چیزی بگید...
منم که شهر ه ی شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
وفا کنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که در طزیقت ما کافریست رنجیدن
-
RE: مشاعره
ناگهان ، خود را ز قاب پنجره
همچو عکسی درفکندم بر زمین
از بلندا رو نهادم در نشیب
وز حرارت ، با عرق گشتم عجین
-
RE: مشاعره
نیمه شب در دل دهلیز خموش
ضربه پایی افکند طنین
دل من چون دل گلهای بهار
پر شدم از شبنم لرزان یقین
-
RE: مشاعره
نور چشمام همه تو
قدرت پاهام همه تو
توی اوج نا امیدی
نقطه امید فردام همه تو
-
RE: مشاعره
وقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شبهای جدایی
-
RE: مشاعره
یارم چو قدح بدست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت
کو محتسبی که مست گیرد
-
RE: مشاعره
قبلاً بخاطر این بیت شعر پوزش می طلبم. قصد توهین ندارم فقط بخاطر اینکه جور در بیاد.
یک غزل آمد که حالم را گرفت
حافظ دیوانه فالم را گرفت
-
RE: مشاعره
تار دل را زدم آنقدر که پودش همه رفت
ای دریغ از سر انگشت، چوآهنگ شده
-
RE: مشاعره
همسر شوخ و دل آرا ونجیب و پارسا
میوه شیرین بود بر شاخسار زندگی
-
RE: مشاعره
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیا ن برخیزد
بر سر تربت من می و مترب بنشین
تا ببویت ز لحد رقص کنان برخیزد