-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین باید از اول این مشکل را اعلام می کردی که پول نداری برای مشاوره رفتن ، حالا من بهت می گویم چکار کن :
روش اول - اگر در تهران زندگی می کنی 148 مرکز مشاوره تلفنی است و یک قران هم پول نمی خواهد و پول تلفن هم حساب نمی شود و از مجانی هم مجانی تر است و بی نهایت مشاوران حاذقی در این مرکز کار می کنند . کد مشاورت را فراموش نکن ، یک مرکزی مثل مرکز آقای سنگ تراشان در قم .
روش دوم اگر خواستی یک شماره برایت خصوصی می فرستم تا بتوانی با یک مشاور خانم مجانی صحبت کنی ، شماره منزل این خانم است ، برای همین این جا نمی گذارم ، خانم لطفی زن نازنینی است .
من خودم روش اول را بیشتر دوست دارم ولی به هر حال این خانم هم هست ، اگر شماره این خانم را می خواهی ، خبراز تو.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان
مشكل اينجاست كه خانواده تو وارد بحث نمي شوند و از تو طرفداري نمي كنن. چه كسي بدش مي آيد كه از يك ديوار كوتاه بپرد؟! تا به حال يك برخورد جدي با خانواده شوهرت نشده و اين برخورد جدي را تو نمي تواني داشته باشي بلكه يك بزرگتر مي تواند. آنها نبايد فكر كنند كه عروسشان بي كس و كار است و هر كاري مي خواهند بكنند و آقا امين اگر از خانواده شما حساب ببرد نمي تواند بگويد كه من هم مي روم و ...
بايد سنگين و رنگين در خانه ات مي نشستي و با آنها هر جايي نمي رفتي و رابطه ات را اينقدر زياد نمي كردي.
مگر من عقد كرده نيستم؟! آنها از من نمي خواهند كه مثلاً فلان مهماني بروم؟! به هيچ عنوان قبول نمي كنم. سنگين در خانه ام نشستم و ماهي يكبار با عزت و آبرو مي روم به خانه مادرشوهرم و بدون آنكه شب بمانم زود برمي گردم. هر چقدر هم اصرار مي كنند كه بمان مي گويم پدر و مادرم اجازه نمي دهند . تا حرف مي زنند مي گويم بايد با پدرم صحبت كنيد. چنان از پدر و مادرم حساب مي برندو احترام مي گذارند كه بيا و ببين. وقتي هم مي خواهند يك كاري را انجام بدهند اول بررسي مي كنندكه بايد جواب من و خانواده ام را چي بدهند؟!
الان هم تا پاي پدر و مادرت را وسط نكشي اين مسئله نه تنها درست نمي شود بلكه بدتر هم خواهد شد. شما رويتان به روي هم باز شده.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دانه عزیز پای پدر مادرم بیاد وسط باید از امین جدا شوم. مخصوصا که کارهای اقامت مامانم هم درست شده و کلی عصبانیه که من شوهر دارم و دیگه هیچ امیدی نداره برای رفتن من.
خانوادم نه تنها کمکی نمی کنند بلکه اتش رو بسیار بسیار تند تر خواهند کرد. مطمئن باش.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنین جان
خانومی همه ی حرفات درسته و من قبول دارم که خسته شدی چون بیشتر از توانت از خودت انتظار داری
ولی نازنین جون چرا شوهرت رو تو دوراهی انتخاب می زاری شما تو زندگی جایگاه خودتو داریو خانواده ی امین جایگاه خودشونو تو نمی تونی هم براش مادر باشی هم پدر هم خواهرو هم زن خانومی یادت باشه که شما هنوز عقد هستین و تا زمانیکه سر خونه زندگیتون نرفتین این وابستگی به خانواده ها وجود داره و خانواده بخشی از شخصیت طرفت رو تشکیل می ده عزیزم یادت باشه ممکنه خیلی از رفتارهای خانواده شما هم برای امین زننده باشه آیا اگه امین ازت بخواد بین اون و خانوادت یکی رو انتخاب کنی برات امکان داره
خواهره گلم با فهر کردنو حرف نزدنو تحدید کردن نتنها چیزی درست نمیشه بلکه بعد یه مدت امینم خسته می شه و تو هم وجهتو پیشش از دست میدی
نازنین عزیز تو که این همه برای ساختن این زندگی زحمت کشیدی حالا چرا خودت داری خرابش می کنی
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
به خدا من نه می خواهم کسی رو جدا کنم نه دل کسی رو بشکنم.
دارم می گم :
زنتو دور کن . ماهی یکبار بیشتر دستشو نگیر ببر تو خانوادت. همین و همین.
واقعا حرف احمقانه ایه؟؟؟
بابا جان وقتی روابطم بیشتر می شه باهاشون عملا زندگیم بهم می ریزه . مادرش واقعا نمی فهمه. واقعا من چند سال باید تحمل کنم یا جواب بدهم یا خودمو بزنم به بی خیالی و ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی تونم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
واقعا من چند سال باید تحمل کنم یا جواب بدهم یا خودمو بزنم به بی خیالی و ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمی تونم.
اين يعني اينكه نمي خواهي با امين زندگي كني؟؟؟ كات:160:
از اول نبايد زياد با اونها قاطي مي شدي. باز هم مي گم الان نمي توني يكنفره توي روي همشون بايستي.
امين هم دوستت داره اما انتظار نداشته باش عاشق پاكباخته ات باشه و به خاطر تو پا روي همه داشته ها و نداشته هاش بذاره.
پس توي اني معامله تواي كه مي بازي. پس همچين معامله اي نكن كه يا تو يا اونا. مي خواهي زياد پيش اونها نري خوب نرو. دو بار كه نري مطمئن باش خود اونها هم ديگه زياد اصرار نمي كنن.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
خوب عزیزه دلم اینو می تونی یه جور دیگه مطرح کنی مثلا از هر 10 باری که میگه بیا اونجا 8 بایشو بهانه بیار و یه جورایی نرو
مثلا بگو خستم و کار دارم بگو الان مامانت اینا خونه ی خودشون نیستن درست نیست منم مزاحم بشم
بگو چون دوره ی عقدمون طولانیه بهتره یکم تو رفت و آمدمامون مراقب باشیم
اگه بد متوجه منظورت شدم معذرت می خوام
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
توني يكنفره توي روي همشون بايستي.
امين هم دوستت داره اما انتظار نداشته باش عاشق پاكباخته ات باشه و به خاطر تو پا روي همه داشته ها و نداشته هاش بذاره.
دانه جان من نمی خواهم توی روی کسی بایستم.
ولی من به خاطر امین پا روی تمام چیز هام گذاشتم...:302:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
پس توي اني معامله تواي كه مي بازي. پس همچين معامله اي نكن كه يا تو يا اونا.
واقعا اگه قرار به باخت باشه ترجیح می دهم الان ببازم. الان خیلی بهتر از زندگی مشترکه. اگه واقعا امین انقدر بی درایت و وابسته به خانوادشه باشه. من حرفی ندارم. ما رو به خیر اون رو هم با مامان عزیزش به سلامت.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
مي خواهي زياد پيش اونها نري خوب نرو. دو بار كه نري مطمئن باش خود اونها هم ديگه زياد اصرار نمي كنن.
خیلی پرروان دانه. خیلی. همسرم هم هی دست منو می کشه به زور می بره. نروم آش همین آش و کاسه همین کاسه است. کلی دعوا داریم.
می خوام یکبار برای همیشه این موضوع رو تمام کنم.
یا رومیه رومی یا زنگیه زنگی...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
هیچ وقت فکر نمی کردم روزی ازدواجم به اینجا برسه. هیچ وقت...
افسوس از اون همه آرزوهای شیرین و اون همه تلاش ...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
خانومی زندگیو ازدواج تو به جای بدی نرسیده ولی مشکل اینه که تو واقعا خسته شدی نازنین جان و همین جور هم داری ادامه میدی معلومه که می بری
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
كار به جاهاي باريك مي كشه ها.
پي همه چيز رو به تن خودت زدي؟!
پاي خانواده اش بياد وسط پاي خانواده تو هم ميياد وسط. حاضري كار به جدا شدن و اين حرفها برسه؟!
اگر روز ي خداي ناكرده رفتي توي دادگاه براي طلاق مي خواهي چه بگويي؟! به چه عنوان و دليل محكمه پسندي مي خواهي از او جدا شوي؟! دلايلت قانع كننده است؟!
به خاطر اينكه مادرش بي شعور است و امين طرف خانواده اش را مي گيرد و از تو ميخواهند زياد به ديدنشان بروي و امين هنوز نتوانسته مسئوليت پذير باشد؟! اين دلايل كافيست؟!؟!
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
به خاطر اينكه مادرش بي شعور است و امين طرف خانواده اش را مي گيرد و از تو ميخواهند زياد به ديدنشان بروي و امين هنوز نتوانسته مسئوليت پذير باشد؟! اين دلايل كافيست؟!؟!
خودش می دونه.
ولی اگه کار به اونجاها برسه و من مجبور بشوم برای گرفتن حق و حقوقم توی دادگاه دفاع کنم خیلی دلایل دارم برای گفتن.
دوما من دادگاه نخواهم رفت. مطمئن باش.
اگه می خواد او بره دادگاه. من مشکلی ندارم . مهریمو می خوام و زندگی می کنم. مقدمات عروسی رو فراهم کنند!!!
خدا نکنه کار به اونجاها برسه ولی مطمئن باش من بازنده توی دادگاه نیستم.
چکار کنم دانه جان ؟؟؟
باز هم اشتی- حرف زدن با ملایمت- طفره رفتن- گاهی جواب دادن و ...
فقط تا کی ؟؟؟ تا اخر عمرم؟؟؟ واقعا اونطوری اعصابی برای من می مونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ لذتی می برم؟؟؟؟؟؟
نه من مرد سختی کشیدن هستم ولی عذاب کشیدن و تحمل کردن نه.
نمی تونم
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
تو چرا اینطوری شدی نازنین ؟چرا در برابر مشکلات داری ضعف نشون میدی . آقا جون با خانوادش رفت و آمد نکن . چرا دادگاه ؟ گره ای که با دست باز میشه چرا میخوای با دندون باز کنی ؟
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین برو یک جای خلوت و فریاد بزن و با صدای بلند حرف بزن ، بگذار انرژی های منفی ات را با فریاد زدن تخلیه کنی ، تو انباشته از انرژی و افکار منفی هستی ،
چرا اینقدر مادر امین برات مهم شده ؟!بابا ولش کن ، آن یا واقعا همان زن بدی است که تو می گویی یا زن بدی نیست و تو در موردش اشتباه کرده ای ، خوب یا بد ، ولش کن .
تو در کائنات هرخواستی را دو دستی و چهار چنگولی بچسبی بیشتر از خواست و آرزو یت دور می شوی و زمانی که آن آرزو را رها می کنی برایت بهترین اتفاق ها خواهد افتا د، تو خیلی به خواستهایت چسبیده ای ، یک کم از خواست هایت فاصله بگیر ، در مورد هر کس منفی فکر می کنی تمام بار منفی به خودت بر می گردد ، برای همین حال و روزت اینطور است ، خیلی منفی فکر می کنی و تمام هاله ی دورت خراب شده ، دختر این کارها را نکن ، مثبت اندیش باش ، برو جلوی آینه به خودت لبخند بزن ، از زیبایی و توانایی هایت در آینه برای خودت بگو ، در آینه به خودت بگو که چقدر تصویر در آینه را دوست داری و چقدرتوانایی هایش را ستایش می کنی ،چرا که موجود دوست داشتنی است و...
تا خواستی به امین و مادر ش و خلاصه چیزهای بد فکر کنی بپرو برو دوش بگیر و زیر دوش نفسهای عمیق بکش ،آب تا حدی که بتوانی تحمل کنی ولرم رو به خنک باشد .
نازنین به مشاور تلفن کن ، شماره خانم لطفی را هم اگر خواستی بگو ، کاررا خراب نکن ، من به جای تو حسرت این روزهای قشنگ را می خورم که با دلخوری داره می گذره ، حیف نیست . به جای اینکه صدای خنده ی تو و امین به آسمان بلند باشد ،حرفهای بد به هم می زنید .
بیا یکبار فکر کن همین فردا که احساست نسبت به امین و خانواده اش خراب است
خدای ناکرده
خبر بیاورند
امین مرد. ( خدا ی ناکرده ) تو واکنش ات چطور خواهد بود ؟! واقعا نفس راحت می کشی و برای یک سعادت دوباره تلاش می کنی ، برای فرصتهایی که از دست رفته اشک می ریزی و نقش یک نامزد ناکام رابازی می کنی ؟! و.....
یا مادرش مرد ( خدا ی ناکرده ) . خودت را در این جایگاه ها قرار بده ، برات بد نیست .شاید اینجوری بفهمی که دختر مهربانی مثل تو فقط عصبانی است و باید عصبانیت اتش را کنترل کند و یاد بگیرد که با دلخوری هایش چطور کنار بیاید و...و حرف زور هم نزند و خواست زور هم نداشته باشد
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام. چرا شماها همش فکر می کنید من بیچاره مقصرم؟؟؟
واقعا امین و خانوادش کشک؟؟؟!!!
چی بگم. حتما یک چیزی هست شماها می گید...
دیروز برای جای دیگه ای معرفی شده بودم برای کار. هم خوبه هم بد.
خوبی هاش:
1- تجربه یاد می گیرم. اینش خیلی خیلی برام مهمه.
2-محیطش مذهبی نیست( از شر این قیافه مثل گچ با این مقنعه تا دم دماغ و این مانتوی گشاد سیاه که یکساله هر روز دارم می پوشم، راحت می شوم)
3- به مترو نزدیکتر می شوم ( اگه بخواهم بعد ازدواج بروم خانه خودم کرج)
4- از شر مدیر جدیدم که تازه اومده و هیچی حالیش نیست و فقط و فقط رو اعصابمه احت می شوم.
بدی هاش:
1- 5 شنبه ها تا 12 باید بروم سر کار!!!!!!!!!!!!!!
2- حقوقم خیلی نمی ره بالا ( چون دارم می روم جای جدید حداقل 3 ماهه اول حقوق بالا بهم نمی دن که)
3- از اینجا بیام بیرون تا جای جدید جا بیفتم یک نوسان مالی دارم. ( با توجه به اقساط الان خیلی وحشتناک می شه! )
نمی دونم چی کار کنم؟؟؟
البته دل خودم می گه بروم . ولی بازم شما دوستان شاغل چه نظری می دهید؟؟؟
امین آقا هم زحمت کشیدن دیشب ساعت 10 اومد خوانه ما به بهانه اینکه بعضی از وسایلشو می خواد!!! شام موند و با پدرم هم نشست به حرف زدن تا 12 . خب موند دیگه!!! منم اصلا جز سلام جلوی بابا اینا باهاش حرف نزدم. تو اتاقم داشتم درس می خوندم.
شب هم زود خوابیدم. نیم ساعت بعد امین اومد پیش من خوابید. بعد 5 دقیقه یواشکی موهامو ناز کرد. دید من هیچی نمی گم. نزدیک تر شد و منو چسبوند به خودش و بیشتر نازم کرد. به روی خودم نیاوردم و خوابم برد.
صبح ساعت زنگ خورد بیدار شدیم. امین دوباره بغلم کرد. منم کمی خودمو نزدیک کردم و به سمتش برگشتم. در سکوت. بعد هم بلند شد رفت بره پادگان. فقط یک سلام علیک کردیم وچند جمله حرف روزانه زدیم. ناهارشو دادم رفت.
همین و همین
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان کسی نمیگه تو مقصری
همه میخوان تو یه کم آروم باشی. عزیزم<a href="http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=11" target="_blank"><img src="http://content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/0002031F.gif" border=0 ></a>
دوران عقد همه مشکل دارند. این دوران هم میگذره و تو به آرامش میرسی
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
در مورد کارت هم هر جا که دلت میگه برو. مطمئنا" جایی که پیشرفت کنی خیلی بهتره
البته این نظر منه.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
مرسی. احتمالا قبول می کنم بروم ولی مصیبت دارم از اینجا بیام بیرون. مگه قبول می کنن؟؟؟ شرایط مالیم هم خیلی بهم خواهد ریخت!
همیشه همین بوده. من همیشه باید گیر پول باشم برای هر کاری.
کی خدا این روزها رو می گذرونه...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنين جان
در مورد كاري كه گفتي شايد بد نباشه كه عوضش كني. اگر چيزي را از دست نمي دهي اين كار را بكن. حقوقت كه كمتر نمي شه. محيطش كه راحت تره و مسير رفت و آمدت در آينده راحت تر مي شه. اينها همه محسنات فقط مي مونه پنجشنبه ها كه اون هم با خودته. اگر مي توني برو. بعد از چند هفته عادت مي كني. شايد تغيير محل كار در روحيه ات هم تأثير خوبي داشته باشه.
من هم فكر مي كنم كه موقعيت بدي نيست. بي خودي از دستش نده و بيشتر در موردش فكر كن. نظر امين را هم بپرس عزيزم.
ضمناً ما بهت نمي گيم كه تو ايراد داري . مطمئن باش دستمون از چاره كوتاست اگر راه داشت مي تونستيم با آقا امين و مادرشوهرت هم حرف بزنيم مطمئن باش وضعيت اينطوري نبود اما وقتي مي بينيم كه واسه خاطر هيچ و پوچ و كوتاه فكري اونها داره زندگيت از هم مي پاشه به نظرت چي مي تونيم بگيم؟!
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
هنوز شرکت جدید ok نداده ولی اگه بده حتما می روم. جدا خستم. واقعا این یکسال این محیط مذهبی و خشک بی تاثیر نبود.
5 شنبه ها خیلی بده باید بروم. اگه این مشکلو نداشت خیلی خوب بود.
برام دعا کنید هر چی که خیر و صلاحمه برام پیش بیاد...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین ما که نمی گوئیم تو مقصری و امین و مادرش بی تقصیر هستند . من دائم دارم به تو می گویم رها کن ، رها کن . زمانی که تو خودت و نگاهت را تغییر دهی همان تحولی که به دنبالش هستی اتفاق خواهد افتاد ، تو باید تغییر را در خودت ایجاد کنی که امین تغییر کند . دوری از امین هم خیلی بهت فشار آورده ، البته به امین هم فشار می آورد و در نتیجه هر دو حساس و زود رنج شده اید ، بیچاره به بهانه ی وسائل آمده تو را ببینه ! به خاطر شب نیمه قشنگی که داشتی خوشحالم ، بهتر از هیچی است !
کار را هم اگر عوض کنی روحیه ات بهتر می شود ، معلومه که فضای کاری ات را دوست نداری .
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
شاید محیط جدید روحیتو کلا عوض کنه خانومی
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیز
آینده نگری خیلی خوبه اما تو انقدر تو آینده وبرنامه ریزی برای آینده و تلاش برای آینده غرق شدی که داری حال رو از میدی
از طرف دیگه اینقدردر گذشته سیر می کنی که فکرش آزار میده و باز هم باعث میشه که حال رو از دست بدی
دوست عزیز میفهمم که در گذشته از نظر فکری و روحی تنها بودی و تو تصمیم گیری هات انقدر تنهایی فکر کردی که الان فکرت و روحت خسته س اما عزیزم تو لحظه لحظه ی زندگیتو خودت به تنهایی ساختی و باید به مسئله افتخار کنی نه به عنوان یه نقطه ضعف بهش نگاه کنی
نازنین جان قبلا این مثال رو بهت گفتم اما چون حس کردم زیاد روش فکر نکردی یه بار دیگه هم میگم برگشت به گذشته مثل این میمونه که وقتی داریم از خیابون رد میشیم وسط خیابون وایسیم و برگردیم ببینیم چقدر از خیابونو رد کردیم یا اینکه چطوری عرض خیابون رو طی کردیم تو این لحظه میدونی چه انفاقی میفته یه ماشین از روی ما رد میشه ....زندگی هم همینطوری اگه ما همش بخوایم به گذشته برگردیم ماشین زمان از روی ما رد میشه ....
دوست عزیز الان خیلی خسته هستی پس خواهش می کنم هیچ تصمیمی در مورد زندگیت نگیر و به هیچ چیز هم فکر نکن ....بعد که فکرت آروم شد با یه مشاور مشورت کن بعد تصمیم بگیر
در مورد مشاور هم آنی عزیز پیشنهاد های خوبی داشت بهشون فکر کن
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
اميدوارم اگر به صلاحت هست از آن شركت به تو زنگ بزنند
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
منم همین طور.
البته امروز یک زمزمه هایی اومدم برای نیومدن اینجا.
برام دعا کنید دوستان خوبم. خیلی. دعا کنید هر چی به صلاحمه پیش بیاد
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنینه گلم صمیمانه برات آرزوی بهترینهارو دارم
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
امیدوارم که همه چیز برات بهترین حالت اتفاق بیافته
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
همسرم زنگ زد. بهش پیشنهاد دادم 4 شنبه تا جمعه بریم شمال ( بماند واقعا الان هزینه اش خیلی سنگین می شه ). استقبال کرد ولی باید ببینه 5 شنبه بهش مرخصی می دهند یا نه.
امیدوارم بشه بریم. جفتمون خسته ایم. می خواهیم بریم تو همون ویلایی که تو زمان دوستیمون 3 روز همه رو پیچوندیم و رفتیم. ( یادش به خیر)
دعا کنید دوستان برام. به دعاهاتون احتیاج دارم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان
خيلي كار خوبي كردي كه اين تصميم را گرفتي. مطمئن باش كه اگر به صلاح باشد خدا خودش اسباب رفتنتون رو جور مي كنه. من هم دعا مي كنم.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط poune
نازنین عزیز
آینده نگری خیلی خوبه اما تو انقدر تو آینده وبرنامه ریزی برای آینده و تلاش برای آینده غرق شدی که داری حال رو از میدی
از طرف دیگه اینقدردر گذشته سیر می کنی که فکرش آزار میده و باز هم باعث میشه که حال رو از دست بدی
دوست عزیز میفهمم که در گذشته از نظر فکری و روحی تنها بودی و تو تصمیم گیری هات انقدر تنهایی فکر کردی که الان فکرت و روحت خسته س اما عزیزم تو لحظه لحظه ی زندگیتو خودت به تنهایی ساختی و باید به مسئله افتخار کنی نه به عنوان یه نقطه ضعف بهش نگاه کنی
نازنین جان قبلا این مثال رو بهت گفتم اما چون حس کردم زیاد روش فکر نکردی یه بار دیگه هم میگم برگشت به گذشته مثل این میمونه که وقتی داریم از خیابون رد میشیم وسط خیابون وایسیم و برگردیم ببینیم چقدر از خیابونو رد کردیم یا اینکه چطوری عرض خیابون رو طی کردیم تو این لحظه میدونی چه انفاقی میفته یه ماشین از روی ما رد میشه ....زندگی هم همینطوری اگه ما همش بخوایم به گذشته برگردیم ماشین زمان از روی ما رد میشه ....
دوست عزیز الان خیلی خسته هستی پس خواهش می کنم هیچ تصمیمی در مورد زندگیت نگیر و به هیچ چیز هم فکر نکن ....بعد که فکرت آروم شد با یه مشاور مشورت کن بعد تصمیم بگیر
در مورد مشاور هم آنی عزیز پیشنهاد های خوبی داشت بهشون فکر کن
نازنین جان چون فکر می کنم این آخرین باری باشه که تو این تاپیک پستی ارسال میکنم خواستم یه بار دیگه !آخرین پستو بخونی. چون حرف دیگه ای برای گفتن ندارم.
موفق باشی و سر بلند
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام
نازنین خانوم چرا این قدر احساسی بر خورد میکنی؟
وقتی با تو میگه میخنده من پستی خوندم نوشته امین اله امین بله خیلی مرده خیلی خوبه فلانه بهمانه بیساره اگر بنده خدا یک روز بی حوصله باشه یا مشکلی داشته باشه به اون شکلی که نتونه با شما خوب و مهربون صحبت کنه میای مینویسی واییییییییییی خسته شدم دعوا کردیم امین شبیه مادرشه ووووووووووووووووو..... پس توقع دارین شبیه کی باشه؟ زن همسایه؟ معلومه اون هم شباهتی به مادرش داره البته تفاوت هایی هم....
شما که از نوجوانی کار کردین و مسئولیت پذیر بودین البته الان هم هستین باید پخته تر برخورد کنین هر چند شرایطتون کمی سخته...
مسافرت به نظر من هم خوبه کار خوبی میکنید... ولی روی رفتارتون و ببخشید(برادرانه میگم) طرز فکرتون بیشتر فکر کنید... زندگی همیشه این نیست شما و همسرتون(ببخشید)قربان صدقه هم برید... دعوا و بگو مگو هست مسلما...چرا؟چون اختلاف نظر هست...چرا؟چون شما از 2 خانواده و از دو تربیت جدا هستین..
شما قبول میکنید همسرتون ماهی یک بار همراه شما بیان منزل پدیتون؟؟ خودتون را جای ایشان بگذارید...برایتان قابل قبول هست؟ نازنین خانوم پدر مدر ایشان هر چند هم بد باشن پدر و مادرشون هستن و شما همسرشون یک مرد هم دوست داره بعد ازدواج با همسرش به خونه پدرش بره نه به تنهاییی... و نکته اخر نازنین خانوم تو را به خدا گریه نکنید...شما نمیدونید چه قدر عذاب اوره یک مرد گریه زنشو ببینه اما بعد از مدتی عادی میشه... خیلی هم بده خدا اون روز را نیاره گریه یک زن برای مردش عادی بشه!
شما خودتو لحظهای بذار جای همسرت ببین تحمل میکنی؟ یک بار؟ 2 بار؟ 3بار/ به خد بعد 3 بار دیگه تحمل نمیکنی...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mohsen_282001
شما قبول میکنید همسرتون ماهی یک بار همراه شما بیان منزل پدیتون؟؟ خودتون را جای ایشان بگذارید...برایتان قابل قبول هست؟ نازنین خانوم پدر مدر ایشان هر چند هم بد باشن پدر و مادرشون هستن و شما همسرشون یک مرد هم دوست داره بعد ازدواج با همسرش به خونه پدرش بره نه به تنهاییی...
سلام. باور کنید باور کنید پدر من هم یک چیزی تو مایه های مادرشوهرمه ولی من تا به حال بهش اجازه ندادم تو روی شوهرم هیچ حرفی بزنه. ادا و اصولشو می یاد ولی جرات حرف اضافه نداره.
حرفاتون رو قبول دارم ولی دوستان من و همسرم خسته ایم. دیشب باز هم اومد خانه ما. اونم خسته است. ما خیلی سختی کشیدیم. خیلی خانوادش اذیتمون کردن.
از روز اول سایه سنگینشون افتاد رو زندگیمون.
دیشب به همسرم گفتم : این همون عشقه؟؟؟ همون ارزوهای شیرین؟؟؟ همون آرامش؟؟؟ بهش گفتم 14 روز قهر بودیم من داشتم دیوونهمی شدم از دلتنگی ولی اعصابم راحت بود. نه صداشو می شنیدم نه مجبور بودم مهمونی بروم.
گفتم : تو راضی هستی به این زندگی؟؟؟ 14 روز قهر 2 روز آشتی برای رفع دلتنگی و دوباره روز از نو روزی از نو؟؟؟؟ گفتم : الان 14 روزه. بعد می شه 24 . 1 ماه . 2 ماه و ...
گفتم این زندگی می شه برای ما؟؟؟ هدفمون این بود از این همه سختی؟؟؟ اینو می خواهیم از زندگیمون؟؟؟
سکوت کرده بود. گفتم : ماهی یکبار دو سه ساعت بریم . هفته ای یکبار 5 دقیقه تلفنی حال و احوال زمانی که تو کنار مادرتی کافیه.
گفتم از هر 5 مهمانی 2 تاشو بریم. بهش گفتم خستم. بی حوصلم. از روز بعد عقد گفتم بهش یک مدت هیج جا نریم می خواهم تو خلوت خودمون باشیم گوش نکرد. گفتم من 7 ماهه ازت اینو خواستم ولی انجام ندادی.
هیچی نمی گفت.
سکوت کرده بود.
هر چی که باید بهش می گفتم رو گفتم. ( البته همه اینا رو قبلا هم گفته بودم) قبول کرد.
می گفت : من جز تو هیچ کسو ندارم. تنهام نذار...
می دونم امینم از این وضع ناراحته . اونم خسته است. و اون توداره و همیشه تو خودش می ریزه . ولی به خدا نمی تونم. حالشو ندارم . خستم. می خوام خودم باشم و خودش. بی هیچ حرفی مثل دوران دوستیمون.
دیشب شب خوبی بود. بعد از 14 روز به راحتی و ارامش در آغوش همسرم بودم.
امیدوارم باز هم مثل قبل گذری نباشد...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
به خدا نازنين جان
روزي مي رسه كه همه اين مشكلات تموم مي شه و حتي به عنوان خاطرات خوب سختي هاي دوران عقد بهش نگاه مي كني
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
:161:
من حساسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من گیر بیخودی می دم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :161:
ای خدا...
دیگه نمی تونم. گور پدر همسر و خانوادشو وهمه... :101:
8 ساعت ، هنوز 8 ساعت از حرف های دیشب نگذشته. :101:
دیگه تمام.
دیگه تالار نمی یام.
همه چی تمام...:101:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
چی شده عزیزم
ای بابا نازنین جان چرا انقدر بی قراری خانومی
داری خودتو از بین می بری می دونی؟؟؟
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان
توي اين دنيا چيزهايي ديگه اي هم به جز مشكلات براي فكر كردن وجود داره.
ذهنت به خاطر خستگي و مشكلات كاملاً منفي شده و داري اين افكار منفي رو به امين هم منتقل مي كني.
قوي باش دختر. همانقدر كه امين بايد تكيه گاه تو باشه تو هم بايد تكيه گاه و حامي اون باشي
زندگي يك تعامل دوطرفه است.
وقتي مشكلي با حرف زدن حل مي شه چرا با تهديد و دعوا و قهر؟!
تو كه مي دوني امين دوستت داره و به تو تكيه كرده چرا مشكلاتت رو با خودش حل نمي كني.
يه بار گفتي دو بار گفتي ده بار گفتي خوب چه اشكالي داره صد بار بگي؟! بالاخره يكجا جواب مي گيري ديگه. مگه نه!
از خدا بخواه آرامشت رو بهت برگردونه.
اين دو ماهه رو هم بگذرون. مطمئن باش تعطيلات خوب و به ياد ماندني خواهي داشت.
به اين فكر كن كه اين نوروز اولين نورزوي هست كه شوهر داري و مي توني با اون باشي و برنامه هاي زيادي مي توني داشته باشي و ...
به چيزهاي خوب فكر كن. توي ذهنت روياسازي كن.
به جاي اينكه مشكلات رو ليست كني و قصه مصيبت بخوني براي كارهاتون برنامه ريزي كنيد.
............
.......
هنوز خيلي باهات كار دارم دختر جان................
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین می فهمم که چقدر خسته ای و دل آزرده . می توانم ازت خواهش کنم یک کتاب بخوانی کتابی با عنوان" خود حقیقی شما یا در جستجوی حقیقت " نوشته ی دکتر وین دایر و ترجمه دکتر علی رضا شاملو از انتشارات چی چی کا .
عزیزکم ، نازنین ام ،چقدر دلم به درد می آید وقتی انسان ها را این چنین گرفتار می بینم . خواهش می کنم این کتاب را بخوان ، امیدوارم تحولات خوبی در تو ایجاد کند ، در جستجوی حقیقت درونی خود باش ، باید باور کنی که به دنیا آمده ای که درس بگیری و درس پس بدهی و این مکان و زمان و آدمهایش همه و همه وسیله هستند ، درست مثل وسائل آزمایشگاه و کیف و کتاب مدرسه ، تو برای یاد گیری و امتحان به این وسائل ( آدمها ) نیاز داری ، سر تسلیم فرود بیاور و پذیرش خودت را بالا ببر ، به بیرون نگاه نکن ، بیرون خبری نیست ، راه آرامش تو، در درون توست این همان پیمودن راه عرفان است ، سخت است ، ریاضت می کشی ،اما بالاخره به آرامش دست میابی .آرامشی طولانی و پایدار ، کار دیگری می توانی بکنی ؟!
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
عزیزکم ، نازنین ام ،چقدر دلم به درد می آید وقتی انسان ها را این چنین گرفتار می بینم . خواهش می کنم این کتاب را بخوان ، امیدوارم تحولات خوبی در تو ایجاد کند ، در جستجوی حقیقت درونی خود باش ، باید باور کنی که به دنیا آمده ای که درس بگیری و درس پس بدهی و این مکان و زمان و آدمهایش همه و همه وسیله هستند ، درست مثل وسائل آزمایشگاه و کیف و کتاب مدرسه ، تو برای یاد گیری و امتحان به این وسائل ( آدمها ) نیاز داری ، سر تسلیم فرود بیاور و پذیرش خودت را بالا ببر ، به بیرون نگاه نکن ، بیرون خبری نیست ، راه آرامش تو، در درون توست این همان پیمودن راه عرفان است ، سخت است ، ریاضت می کشی ،اما بالاخره به آرامش دست میابی .آرامشی طولانی و پایدار ، کار دیگری می توانی بکنی ؟!
آنی دلسوز و مهربونم دیگه مهم نیست. من الان آرومم. خیلی ...
با اینکه روز خیلی خیلی بدی بود و دیگه نمی خواهم قیافه ی نحس خودشو و خانوادشو ببینم ولی آرومم. .
کاری کردم که لحظه به لحظه آرومتر می شوم.
همسرم تو راهه و داره می یاد وسایلشو ببره.
امشب نگهش می دارم چون می خواهم به قولی که اول ازدواجمون بهش دادم عمل کنم. مطمئنم خوشحال می شه...
من خیلی خسته شدم. از ئقتی بیاد دارم همیشه دعا می کردم زودتر بزگ بشوم تا بتونم از خونمون بروم. تا دیگه حرف زور نشنوم. هیچ وقت خونمون رو دوست نداشتم. الانم ندارم. خیلی تلاش کردم برای رفتن ولی نشد.
شاید امشب به هدفم برسم.
دیگه توی تالار نمی توانم بیام...
از تمامی دوستانی که تو این مدت کمک کردم ممنونم. اگه کسی رو آزردم حلالم کنید. :72:
مواظبه چکامه باشید. تازه تازه داره زندگیش پا می گیره. دوستتون دارم.
دانه جان ، الینا ، چکامه رو بهتون سپردم. شادی مهربونم تو هم مواظبه خودت باش. دوستتون دارم:72::72: