کرم بین و لطف خداوند گار
گنه بنده کرده است واو شر مسار
گرکسی وصف او زمن پرسد
بی دل از بی نشان چگوید باز
عاشقان کشتگان معشو قند
بر نیاید ز کشتگان اواز
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته راجان شد و اواز نیا مد
این مدعیان در طلبش بیخبرانند
کان را که خبر شد خبری باز نیا مد
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وزهر چه گفته اند وشنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به اخر رسید عمر
ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم