دو چشم را تو ناظر هر بی نظر مکن
در ناظری گریز و ازو آن خویش جوی
نقلست از رسول که مردم معادنند
پس نقد خویش را برو از کان خویش جوی
از تخت تن برون رو و بر تخت جان نشین
از آسمان گذر کن و کیوان خویش جوی
نمایش نسخه قابل چاپ
دو چشم را تو ناظر هر بی نظر مکن
در ناظری گریز و ازو آن خویش جوی
نقلست از رسول که مردم معادنند
پس نقد خویش را برو از کان خویش جوی
از تخت تن برون رو و بر تخت جان نشین
از آسمان گذر کن و کیوان خویش جوی
یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش:104:
یار آینه است جان را در حزن
در رخ آیینه ای جان دم مزن
آن درختی کاو شود با یار جفت
از هوای خوش ز سر تا پا بجست
در خزان چون دید او یار خلاف
در کشید او رو،سر زیر لحاف
فکر کنم در ارسال همزمانمان که با ی شروع میشد شما سرعتر عمل کردید
اینم یه شین توپ:
شاه شیرین قدان خسرو شیرین سخنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین دهنان
تا کی از سیم وزرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و بر خور زه همه سیم تنان
کمتر از ذره نهی پست مشو مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
نور حقیم و زجاج با خود چندین لجاج
از چه گریزد چنین روشنی از روشنی
ما همه یک کاملیم از چه چنین احولیم
خوار چرا بنگرد سوی فقیران غنی
یاسمنگولا چه اسم زشتی داره
یاسمنگولا هیشکی دوسش نداره
یاسمنگولا یه دختر بی ادب
یاسمنگولا چه دست و پایی داره
از بچگی عین یه بچه غوله
یاسمنگولا قیافه زشتی داره
جیغ جیغو پر سر صدا مف مفو یه
یاسمنگولا نقاب به چهره داره
هین ز منی خیز کن با همه آمیز کن
با خود خود حبه ای با همه چون معدنی
هر چه کند شیر نر سگ بکند هم سگی
هر چه کند روح پاک تن بکند هم تنی
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که ازوخصم به دام آمد ومعشوقه به کام
مرغ دلم باز پریدن گرفت
طوطی جان قند چریدن گرفت
اشتر دیوانه سرمست من
سلسله عقل دریدن گرفت