RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
اقای سنگ تراشان من تموم حرفهاتون رو مو به مو خواندم .
اما من برای هیچ کاری انگیزه ندارم به سمت هیچ چیز کششی احساس نمی کنم .
چطور میتونه انقد نسبت به من بی رحم باشه ؟
اقای سنگ تراشان من فقط دلم میخواد بمیرم تحملم خیلی وقته تموم شده.
اقای سورنا من جواب سوال شما رو نمی دونم .
می دونید در بیشتر موارد اون اقا اون چیزی که فکر می کنم نیست ولی باز هم بهش وابسته ام .
دلم نمیخواد اون زنی رو صیغه کنه و با پررویی جلوی من از ارتباط با اونها ابراز مسرت کنه .من خیلی دلم می سوزه .تا به حال دلم برای خودم می سوخت حالا برای همسر اون اقا هم دلم می سوزه به هیچ وجه حاضر نیست اون زن رو ول کنه من نمیخوام اون چنین ادمی باشه.
اقا رامتین من دیگه توی عقل خودم شک کردم احساسم واقعا اونقد شدت گرفته که جلوی عقلم رو هم گرفته.
گلزار عزیز من دیگه نمیخوام که با اون ازدواج کنم میخوام اونو از زندگیم بیرون کنم ولی با این حال نمیتونم جلوی احساسم رو بگیرم.
خواهشا بیشتر درکم کنید .کاش بمیرم راحت بشم از این زندگی .......به خدا خسته ام .
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
غزاله گل
من هم مثل شما درگیر همچین احساسی بودم. البته هنوز هم هستم.اما خیلی کمتره. قضیه به 1.5 2 سال قبل بر می گشت. من می دونستم دختر خوبی نیست. می دونستم کسی که منو تو بدترین شرایط روحی و جسمی تنها بذاره مناسب نیست. اما از زمانی که اون از من خواست باهاش بمونم و منو بی غیرت خطاب کرد روز به روز احساسم شدت گرفت جون می کندم لحظه ای که شنیدم به دلیل یه خواستگار بهتر من رو رها کرده.
غزاله جان الان هنوز دوستش دارم نه به اون اندازه. با وجود اینکه یک دختر دیگه رو مناسب خودم می بینم. اما هنوز به اون علاقه دارم. اما یه فرق کوچیک کرده.غزاله جان من نمردم!! من از ترس از دست دادنش (با وجود اینکه ابتدای رابطه برعکس بود) انقدر التماسش کردم که شاید یک روز مرگ خودم رو به تعویق بندازم!! غزاله من نمردم. من فقط می ترسیدم از مرگ روحی! از مرگ جسمی! اون خواسته یا ناخواسته همون آب شوری بود که نه عطشم رو بر طرف می کرد و هم از طرفی منو روز به روز وابسته و تنشه خودش می کرد. مثال آب شوری که زدم یادته؟ این آب هیچ فایده ای رو نداره می دونی ذره ذره وجودتو داره از بین می بره اما از بس تشنه نگه داشته شدیم از بس ترس مرگ وجودمونو گرفته باز هم با ولع می خوریم. بازم تشنه تر بازم تشنه تر....
همین جا باش نیاز نیست از چیزی بترسی. من بهت یک پیشنهاد دارم . ببین تنها مشکلی که داری این وابستگیه. چون این مرد به دردت که نمی خوره. ارتباط با اون رو از بین نبر! با یکی دیگه هم شروع کن. با یک نفر فقط یک پسر!به قصد هم صحبتی و نه چیز دیگه ای غیر از اون.. برای لحظه ای احساس گناه رو فراموش کن. چون گناهی مرتکب نمی شی. بهت قول می دم وقتی ابراز علاقه وصدای یک پسر رو می شنوی بسیار راحت تر می تونی ناخودآگاه خودتو قانع کنی که برای تو خارج از این ارتباط هم حق حیات هست .
بازم منتظر شنیدن حرفهای تو خواهر گلم هستم
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
سلام غزاله جان، ببین عزیزم حتما از دیروز تا حالا تایپیک من رو خوندی. احساسی که دیروز داشتم. خیلی شدید و ناراحت کننده و زجر آور بود! تا نیمه های شب بیدار بودم وغصه می خوردم. اما امروز خیلی بهترم. مطمئنم هستم که فردا و روزهای بعد هم از این بهتر خواهم بود. عزیزم یه چیزی می خوام بهت بگم. همه ما دخترا توی ذهنمون یک ایده آلی از همسر آینده خودمون داریم! در واقع همه ما عاشق همسر خیالی ایده آلمون هستیم. وقتی که با یکی اونم واسه اولین بار آشنا میشیم هی سعی میکنم اونو با ایده ال ذهنمیمون تطبیقش بدیم! رفته رفته اون ذهنیت تقویت میشه و ما حس عاشقانه فوق العاده ای رو نسبت به طرف مقابلمون که شاید یکی دو تا از خصوصیات مد نظر ما رو دارند پیدا میکنیم. اما اینا همشون سرابی بیش نیست. من دقیقا احساس تو رو درک میکنم. تو فقط دوستش داری و نمیدونی با دوست داشتنت چیکار باید بکنی؟ میدونم همه ذهن و وجودت دارند به سوی او پر میکشند! به نظر من بهترین راه اینه که یک دغدغه جدید حتی کوتاه مدت برای خودت پیدا کنی. حالا میپرسی مثل چی؟ دقیقا نمیدونم به چه چیزهایی علاقه داری یا چه چیزهایی توی این دنیای بزرگ هستند که تو رو کنجکاو میکنند؟ دنبال یکی از اینا برو، سعی نکن اون آقا رو یهویی از ذهنت پرتش کنی بیرون یا بخوای ازش متنفر بشی. چون نمی تونی. سعی کن آروم آروم ازش جدا بشی. مطالعه ات رو در زمینه روانشناسی افزایش بده این مورد برای من فوق العاده کمک کننده بوده! بعد از یه مدت خواهی دید که بدون اینکه ازش متنفر شده باشی دیگه بهش فکر نمیکنی! خیلی جالبه نه؟!
عزیزم توی دنیا آدمای زیادی هستند که تو میتونی دوستشون داشتی باشی! منظورم منحصرا خانواده و دوستان و آشنایان نیستند. این ثابت شده که انسانها فقط یکبار عاشق نمیشند و قابلیت اینو دارند که بارها عاشق بشند! منتها برای رسیدن به یک عشق واقعی بایستی بهای سنگینی رو بپردازیم تا وقتی که بهش رسیدیم ارزش و منزلتش رو کاملا بدونیم.پس به خودت و آینده ات یک فرصت خوب بده. مطمئن باش لحظات پر از شادی و عشق در انتظار تو هستند.
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
اقای سورنا ممنونم ازتون بابت اینکه من رو درک می کنید . وقتی که گفتید درکم می کنید من باور نکردم اما الان می فهمم معنی حرفتون رو .
من هم شما رو درک می کنم و حرفتون رو قبول دارم .یادم میاد چقد با کمترین توجهش دلشاد می شدم چقد با بی اعتناییهاش واقعا به حال مرگ می افتادم .ولی اصلا حالتهام طبیعی نبود زجری سخت و طاقت فرسا با گریه هایی که خودمم دلم به حال خودم می سوخت .من فکر می کردم اون هم به من علاقه داره .وقتی توی تاپیکهای مختلف نظراتی مشابه یا ایده ال من میداد با خودم فکر می کردم خدا اون رو سر راه من قرار داده خیلی از حرفهای دلسوزانه و منطقیش خوشم میومد و خیلی هم با بقیه فرق داشت (البته حرفهایی می زد که الان تا حدی فهمیدم که خودش هم به اونها عمل نمی کنه.) به جز حرفهاش از برخوردش با من خیلی خوشحال می شدم هیچ وقت حرف بی ادبانه ای نزد هیچ وقت کاری نکرد که از ارتباط با اون بترسم و فکر کنم قصد سواستفاده داره حتی رابطمون کاملا رسمی بود .دلم می گفت این همونه که توی میخوای فکر می کردم واقعا مجرد هست چهره اش اصلا برام مهم نبود با خودم می گفتم این شخصیت اگه واقعی باشه با هر چهره ای می پذیرمش . وقتی گفت همسر داره نمی دونید چی کشیدم هنوز وقتی یادم به حال اون موقعم می افته وحشت زده میشم .
در مورد پیشنهادتون راستش من هیچ وقت اهل دوستی حتی در حد معمولش هم نبودم .منی که هیچ وقت با هیچ مردی خارج از ضرورت هم صحبت نمی کردم این اقا توی زندگیم پیداش شد و شدم تشنه ی حرفهاش و توجهش ...
ساحل عزیز از شما هم ممنونم بابت حرفهای دلگرم کننده اتون
تو راست میگی من توی وجود اون اقا به دنبال مرد ایده الم می گشتم گرچه اون خصوصیات خوبی هم داره اما اون مرد ایده ال من نیست از خودم تعجب می کنم که چطور باز هم به اون احساس وابستگی و علاقه می کنم .
البته واقعا خدا رو شکر می کنم که همسر اون نشدم فقط از این وابستگی در رنجم ...
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
غزاله جان به نظر می رسه که حالت کمی بهتر شده. از این بابت واقعا خوشحالم.:73:
خوشحالم که حقایقی برات روشن شده . در مورد این وابستگی که داری هم مطمئن باش که کم کم رفع می شه.
البته نه به این راحتی .سعی کن بیشتر با خدا درد دل کنی . سعی کن عشق به خدا کم کم جای خالی اون عشق و علاقه را برات پر کنه. این عشق دیگه سرخوردگی و پشیمونی نداره. و این معشوق هیچ وقت نا امیدت نمی کنه.:43: اگر برای او یک قدم برداری او برای تو صدها قدم جلو میگذارد.این راه , راه تجربه شده ای هست و جواب میده. همین الآن هم کاملا معلومه که خدا چقدر دوستت داشته.:72:
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ghazaleh
در مورد پیشنهادتون راستش من هیچ وقت اهل دوستی حتی در حد معمولش هم نبودم .منی که هیچ وقت با هیچ مردی خارج از ضرورت هم صحبت نمی کردم این اقا توی زندگیم پیداش شد و شدم تشنه ی حرفهاش و توجهش ...
خوب خدا رو شكر دليل وابستگيتو فهميدي
حالا مرحله بعد:72:
چي مي تونه همين محبت و نياز تو رو جوابگو باشه. ضمن اينكه سهل الوصول باشه و موجب آزرده خاطر شدنت نشه.از طرفي ضربه اي به تو نزنه؟
من به تو پيشنهاد مي كنم يك دوستي هرچند ساده رو شروع كني و كوتاه مدت ! .. خيلي خيلي ساده. من حرف نرگس رو قبول دارم خدا مي تونه كمكت كنه. ولي تا به اين باور برسي مدت زماني طول مي كشه. مسخ بودن رو مي شه به مرور از بين برد. در تمامي مراحل دوستيت آروم برو جلو. هر چقدر در فاز احساس با فرد جديدت جلو رفتي يك رديف از فرد قبليت از نظر احساسي فاصله مي گيري. به مرور متوجه مي شي تويي كه از تاريكي مي ترسي تنها نياز داري كه كليد لامپ روي سرت رو بزني. البته الان يقين دارم كه مي توني. من خودم هر چند تهران زندگي مي كنم ولي تنها هستم و خونواده من اينجا نيستند. شايد باورش سخت باشه چون برخلاف اون چيزي كه تصور مي شه واقعا ضربه هاي عاطفي آقايون هم دردناك باشه. من تنها به خونه مي رفتم از سر كار. نيم ساعت بغض مي كردم اشك مي ريختم. نوار مورد علاقمو گوش مي دادم و بعدش يه دوش آب سرد. كم كم آروم شدن رو ياد گرفتم. تو هم مي توني ياد بگيري. من وخيلي از دوستان تو اين مسير تنها بوديم. اما تو تنها نيستي. تيكه تيكه مسيرت رو بيا تو اين تالار بگو. كلي صحبت نكن. بگو حس امروزت چطوره. قول مي دم آرامش و شادي بهت بر مي گرده. قول مي دم
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
سلام غزاله پاک و ساده عزیز سعی کن با نزدیک شدن به خدا به آرامش برسی، درکت می کنم. سخته اما خودت باید به خودت کمک کنی از هیچ کس کاری بر نمی یاد. یادت باشه تا مالک چیزی نشدی عاشقش نشی، اینو همیشه به خودمم می گم.
تمام چیزایی که باعث می شه یادش بیفتی پاک کن مثلا آدرس ایمیل و ای دیشو پاک کن، شماره تماسشو از بین ببر و به خودت امتیاز بده بابت لحظه ها و روزهایی که بهش فکر نکردی تو ارزشت بیشتر از ایناست. مردای هوس باز بدرده ازدواج با زنهای پاک نمی خورن اونها باید به مثل خودشون باشن.
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
غزاله ی عزیز
فراموشش کن
اولش سخته،خیلی سخته،ولی زمان که بگذره کم کم بهتر می شه.باید فراموشش کنی پس اراده کن و این کارو انجام بده.اگه می تونی خودت رو به یه کاری سرگرم کن و وقتتو کامل پر کن،این یه ذره تو گذروندن این روزهای سخت اول کمکت می کنه :)
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
اینجا جوابای خوب زیاده که اگه بتونی عملیشون کنی حتما به نتیجه دلخواه میرسی.
فقط یه چیزی که باید بگم اینه که یاد خدا میتونه توی تصمیمات خیلی کمکت کنه.
اگه وسوسه شدی به اون پناه ببر. و سعی کن تو موقعیتی قرار نگیری که وسوسه شی. تنها نباشی.و برا سوالات یه مرجع مناسب پیدا کنی.
در ضمن هر از چیزایی که تورو یاد اون میندازه دوری کن مثلا همین سایت.
امیدوارم شادو سر بلند باشی.
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
الا متوجه شدم تو شباهت زیادی به دوست دختر من داری. وقتی من با اون اشنا شدم تقریبا وضعیت تو رو داشت به یکی دلبسته بود ولی اون یه مدت زیاد بی خبرش گذاشته بود اونم غمگینو افسرده بود. تا اینکه وقتی با من اشنا شد خیلی صادقانه موضوعو به من گفت. ما اول فقط در مورد موارد مختلف (دینی علمی و حتا سیاسی) با هم حرف میزدیم. کم کم با کمک من تونست اونو از دلش بیرون کنه( از دلش نه از ذهنش) تا اینکه وقتی بعد از یه سال از رابطه ما اون فرد قدیمی برگشتو ازش خواست که باهاش صحبت کنه حتا حاضر نشد ببینتش. تا جایی که اون التماس میکرد.
حالا هم ما انقدر به هم دلبسته و وابسته شدیم که نمیتونیم از هم جدا شیم.
فقط یادت باشه شاید نفر بعدی که باهاش اشنا شی بخواد از موقعیتت سواستفاده کنه. پس حواستو جمع کنو عجله نکن.
راستی تو پاسخ قبلی اشتباه کردم این سایتو دوستایی که اینجا پیدا کردی میتونن خیلی کمکت کنن.
یه خواهش از همه دوستان دارم : به این ادرس http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=4681 هم یه سر بزنیدو نظرتونو در مورد مشکل منم بگین مرسی