طراوت جان خوبی خانومی ؟
چه خبر عزیزم ؟
ما رو بی خبر نزار گلم
نمایش نسخه قابل چاپ
طراوت جان خوبی خانومی ؟
چه خبر عزیزم ؟
ما رو بی خبر نزار گلم
طراوت جان سلام. كجايي؟ نگرانتيم. ما رو بي خبر نذار عزيزم.
سلام دوستهاي خوبم.
ممنون از همه شما عزيزان كه به ياد من هستيد.اين چند روز خيلي مريض بودم حتي سر كار هم نيومم ، ديگه دنبال قضيه رو نمي خواستم بگيرم تا ديشب ! دوباره دختره به من زنگ زد و حرف زد من از بين حرفهاش خيلي چيزها فهميدم ميدونيد اون اصلا بچه كرج نيست(به من گفته بود خونش اونجاست)اصالت اون بر ميگرده به يكي از استانهاي غربي و كرج تنها زندگي ميكنه چون من هر زماني باهاش حرف ميزدم تنها بود . حتي چند بار به عموم گفتم شبها زنگ بزنه(كار عموم يه جايه كه شماره نميندازه)باز هم خودش بر داشت حتي 2 نصفه شب هم كه زنگ بزني خودش بر ميداره به اين خاطر مطمئن شدم تنها زندگي ميكنه و دوباره فكرم خراب شد.اين آقا شايان ما هم كه حال و روز و بي محلي ما روديده داره رواني ميشه هي قسم شت قسم كه اصلا نميدونه اين خانم چرازنگ زده ، اما مرتب به من ميگه ديگه پي اين مسئله رو نگيرم علتش رو هم نميدونم.بايد خودم رو بزنم به بي خيالي.راستي اينم بگم كه ديگه گريه نكردم ديروز هم از لج شايان رفتم آرايشگاه و موهام رو بلوند كردم همه هم ميگن خيلي بهم مياد.
طراوت جان از اینکه وقتی اون دختر زنگ زده و گفته آقا شایان می شه فهمید که واقعا" اولین بازش بوده پس بهت دروغ نگفته
وگرنه بابهش صمیمی حرف میزد عزیزم
خوشحالم از اينكه به ما خبر دادي. الان بهتري؟ موهات هم مباركت باشه. فعلاً همين بي خيالي رو طي كن. ولي در كنارش سياست زنانه ات رو هم حفظ كن.
سلام طراوت جان
یه موقع هایی وقتی نسبت به یه سری چیزها بی تفاوت می شی نتیجه ی بهتری می گیری هرچی تو قضیه
ریزتر بشی بدتر خانومی چون حتما ی ه چیزی برای محکوم کدن طرف مقابلت پیدا می کنی حتی اگگه مقصر هم نباشه
مقصر شناخته می شه عزیزم زندگیتو با فکر و خیال داغون نکن روحو فکرتم خسته نکن خیلی هم کار خوبی می کنی به خودت می رسی
موفق باشی
اصلا به چه حقی اون خانم زنگ می زنه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکبار دیگه به زندگی فرصت بده و خیلی محکم به اون خانم بگو من به همسرم اعتماد دارم و دیگه زنگ نزن. با همسرتم برای آخرین بار صحبت کن و تمومش کن قضیه رو.
طراوت جان اگه کشش بدی فقط داری خودت با تبر به ریشه زندگیت تبر می زنی.
فقط این بار برای اخرین بار یک فرصت به همسرت بده.
آرميتا ديگه زنگ نميزنه ، اما فكر اين كه روزهايي فرد اون دقيقا نزديك محل شايان كلاس داره اذيتم ميكنه.مخصوصا كه رحمان مرتب به من ميگه ديگه دنبال قضيه رو نگير ! اميدوارم كه هيچ وقت توي شرايط الان من قرار نگيريد....ديشب فيلم حس پنهان رو ميديدم وبه اين فكر ميكردم اگه دير ميفهميدم زندگي منم ميشد مثل اون زنه ، بعد اين مياد تو ذهنم از كجا معلوم واقعا رابطه اي نبود؟دوستهاي خوبم خيلي سخته شب پيش آدمي بخوابي كه وقتي چشمت به چهرش ميافته ندوني دوسش داري يا ازش متنفري؟
اي كاش ميتونستم مطمئن بشم، شايد اگه بدونم رابطه اي بوده راحت تر باهاش كنار بيام تا اين كه اين احساس لعنتي............خيلي عذاب آوره وقتي فكر ميكنم ممكنه شايان و رحمان به دختره آموزش داده باشن كه اون مزخرفات رو تحويلم بده.از اين كه فكر كنه منو پيچونده خيلي ناراحت ميشم.برام دعا كنيد تا زودتر آروم بشم.
ضمنا يه سوال:
به مادرش بگم؟آخه خيلي سنگ خوشگلي پسرش رو به سينه ميزنه،همه جوره به من گفته كه پسرم خيلي بهت سره.
نه. زندگیتون و حریم شخصیتو می خوای ببری زیر سوال که حال مادرشو بگیری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عواقبش خیلی خیلی بدترع
نه نه نه . طراوت جان فقط یکبار دیگه بهش فرصت بده. بشین باهاش جدی صحبت کن و قضیه رو تمام کن عزیزم.