همدیگر رو دیدید یا تلفنی بوده ؟
شما حالا در هر وضعیتی هم که باشید ، باید شخصیت خودتون رو حفظ کنید .
نمایش نسخه قابل چاپ
همدیگر رو دیدید یا تلفنی بوده ؟
شما حالا در هر وضعیتی هم که باشید ، باید شخصیت خودتون رو حفظ کنید .
میگم که! داشتیم اس ام اس میدادیم.
اگه رودر رو بود که نمشد سریع دروغ بگم: شوخی کردم
بعد هم شما کلی ترسیدی ....
- - - Updated - - -
خانم ، شما قرار بود فقط .... نداشته باشید ، همه جور حرفی میتونید داشته باشید . جریان ین قول و قرار چه ؟
اما حالا به هر حال ، بعد از اینکه ایشون گفت " ... پس من میرم دنبال حقم ... " شما سکوت میکردی ، یکم زمان میدادی شاید حتی 1 روز ، چون حرف ایشون زشت بوده .
دلیی برای این همه نگرانی نبوده .
- - - Updated - - -
این اخلاق ایشون باید اصلاح بشه که ، هر ناراحتی که بین شما پیش بیاد ، مثلا بگه " پس من برم دنبال حقم " ، کم سن ساله و خیلی مغرور . باید متوجه ش کنید که این حرف ، زشته .
بعلاوه اینکه هرجا میگه و هرکار ازم میخواد تا عید نه توش نیارم!نقل قول:
شوهرمم باهام صحبت کرد.قرار شد به مامانش بگه یه روز دعوتم کنه و منم ق کنم دعوتو برم خونشون.که هنوزم نکرده بعد دو هفته!!!
اما گفت من تا عید پامو نمیذارم خونتون چون دلیلی نمیبینم بیام.بعدشم میخوام اول تو بیای و پیش قدم شی که خونوادم فک کنن تو منو بیشتر دوس داری و به خاطر زندگیمون بیشتر مایه میذاری!!!!
این قرارمون بود!
- - - Updated - - -
مامانش که دعوتم نکرد.
خودشم که....
چرا يه ذره براي خودت و شخصيتت احترام قائل نيستي؟
شوهرت فهميده هر رفتاري با خودت و خانوادت داشته باشه تو باز باهاش خوب رفتار ميكني.
زندگيي كه هنوز به صورت رسمي و واقعي شروع نشده اينجوريه واي به روزي كه برين زير يه سقف.
هنوز مگه چند سالته كه اين همه تو مشكلات غرق شدي؟؟
به نظر من كه خودتو جمع و جور كن و برو دنبال زندگي با آدمي كه برات ارزش قائل باشه، از كنارش بودن لذت ببري، قدر انرژيي كه براي رابطتون ميذاري رو بدونه.
الهام جان! من برات کلی چیز نوشتم و شما درست برعکس حرف من، اومدی از بین تموم پست ها، پستی رو که احساس کردی یه مقدار به حال دلت نزدیکه، یعنی یه جورایی انتقام گرفتن از همسرت در اون نهفته است رو در نظر گرفتی و انجامش دادی!
من نمی دونم آقای علیرضا چند سالشونه و آیا تجربه ی زندگی متاهلی رو دارند یا نه؟ اما این رو میدونم که هیچ وقت با لج بازی با یه مرد نمیشه به خواسته ات برسی. و همین طور نیاز یه آدم دیگه رو نمیشه حربه ای قرار داد واسه رسیدن به خواسته ی دلت.
همسر خانم آکوا، تاپیکی داشتن که توی اون به صراحت اعلام کرده بودند که متنفرم از اینکه همسرم همیشه منو از این راه میخواد بترسونه و سعی میکنه این نیاز من رو با رسیدن به خواسته هاش یکی بکنه و منو از این نیاز محروم میکنه تا من با دلش راه بیام.
الهام جان! تو دوبار یا نهایتا سه بار میتونی از این طریق همسرت رو کنترل کنی و ازش بخوای که باهات خوب باشه، متناسب با شخصیت خودت.
من امروز در مورد موضوع شما با یکی از همکارها صحبت کردم که از دیدگاه یک خانم این مساله بررسی بشه ، ایشون معتقد بود که شما چون رابطه داشتید دیگه نمی تونید جلوگیری کنید ، و اصلا با توجه به تجربیات ایشون نظرشون این بود اصلا نامزد شما فرد مناسبی نیست .
اما من هنوز نظرم این هست که شما می تونید درستش کنید .
حالا اینجا یا شما درست برنامه رو اجرا نمیکنید ، یا اصلا این برنامه مناسب نیست برای شما .
از شما درخواست میکنم یک بار دیگه پست های قبلی رو با دقت بخونید ، من بعد از حدودنیم ساعت بحث با ایشون قانع نشدم که شما نمیتونی رابطه نداشته باشی یا این که دیگه هیچ امیدی به این زندگی نیست. شما در این ارتباط ( کل نامزدی و آشناییتون ) خیلی هزینه کردید خیلی چیزها رو ... . بهر حال اگر سوالی باشه من کمکتون میکنم.
- - - Updated - - -
خانم دل ، شما چه به موقع اومدین .
دوستان
همسرم جریانو باز ماست مالی شکرد که من الکی گفتم و تو که منو میشناسی و میدونی بعد یه هفته باز خودم میومدم منت کشی...
ولی من دیگه نمیتونم باور کنم!
الانم میگه هروق بی کاری و خودت دوست داری بیا بریم خونه باغ.
خب من چیکار کنم الان؟؟
گیج شدم!!!!!!!!!!!1
هر کس یه چیز میگه.یکی میگه ولش کن.یکی میگه کوتا بیا...
من موندم.از یه طرف به قول شماها من کلی چیز هزینه کردم تو این رابطه.حالا همینجوری ول کنم بره؟؟
پشیمون نمیشم؟؟
از طرف دیگه میترسم.ادمی که به ین راحتی میتونه همه چیزو بهم بریزه چجوری میتونه قابل اطمینان باشه؟
- - - Updated - - -
اهان اینم بگم.میگفت منظور من ازون تهدیدا این نبود که برم خیانت کنم.
منظورم این بود با مامور بیام ورت دارم ببرمت خونمون.
من مردم سرم بره قولم نمیره ولی چون تو با اینکه قول دادی تا عید فرصت دادی بهم که بیام رابطه مو درس کنم با خونوادت اما باز داری از نیاز من سواستفاده می کنی اعصابمو خرد میکنی!!
الان کی از کی داره سو استفاده میکنه؟؟
چیکار کنم؟
تا عید وایستم ببینم چی میشه؟؟
- - - Updated - - -
لطفا بگین چیکار کنم.
من دیگه مغزم ج نمیده
ای بابا.همه ی پستا هم باهم تناقض داره!!!!!!!!!!!!!
س
من باهاش رفتم خونه باغ.
میدونم الان به نظر خیلیاتون یه ادم بی عرضه م و حقمه هرچی به سرم میاد.راستم میگین.هستم.خودمم میدونم.
فک میکردم اگه برم حداقل حال خودم جا میاد و دیگه دینمو ادا کردم و خیالم راحت میشه.
اما حالم بدتر شد.خیلی بدتر.مخصوصا وقتی موقع برگشتن تصمیم گرفتم راهمو عوض کنم و ازش جدا شم.اونم دید خییلییی تو خودمم هی حرف میزد.انگار که ترسیده باشه. اما باز وقتی داشت راجع به اینکه بره با شوهرخواهرش تو مغازش شریک شه نتونستم خودمو نگه دارم هی نظر دادم و از اینده حرف زدم و... خلاصه خیلاشو راحت کردم که هستم باهات.اونم خیالش رااااحت راحت که من مغزم کف پامه ازونجا تا خونه واسه خودش خوند و خوش گذروند.
باز حالم ازین کارم بدتر شد.
کاشکی حرف نمیزدم.کاشکی لال میشدم.
وسط رابطه همش گریه م میومد ویه جور که نفهمه گریه میکردم.
داشت عکسای گوشیشو نشونم میداد.گفتم عکسای من کو؟؟گف میخواستم از جیگردایی عکس بگیرم واس wallpaperم حافظه گوشیم دیگه جا نداشت پاکشون کردم.
من چرا انقدر سمجم؟ من به کدوم یکی از چیزایی که میخواستم تو این رابطه رسیدم که نمیتونم الان دل بکنم؟؟
من غرور و شخصیت و... هیچی ندارم.هم خودش هم خونوادش حق دارن که هرجور دلشون میخواد باهام رفتار کنن.اخه لیاقتم همینه.
تصمیم گرفتم بذارم هرجور دلش میخواد باهام رفتار کنه.همینجور که تا الان کرده.شایدم بدتر.
من میخوام قبول کنم که تو این زندگی هیچ کارم.
میخوام قبول کنم اون دوسم نداره.
میخوام همینجا بهتون قول بدم دیگه کار به هیچ کارش ندارم.هیچی.
ق میکنم که ما دشمن همیم.
ق میکنم که اون فقط پسر مادرشه و برادر خواهرش و هیچکاره من.من دیگه هیچ وقت خودمو هم قد و قواره خواهر مادرش نمیدونم و انتظار ندارم همونقد که اونارو دوس داره منوام دوس داشته باشه.
من همه تلاشمو میکنم که ازش دل بکنم.من میخوام باور کنم که با این ادم خوشبخت نمیشم.
من میخوام انصراف بدم. من باید قبول کنم که باختم.
من واقعا اعصاب و انگیزه اینکه پاشم خونه تکونی کنم و از اول شروع کنم و ندارم.
چون فایده ای نداره.
(اگه عرضه شو داشته باشم و باز مثه تو ماشین هول نکنم و یادم نره جایگاه من کجاس)
- - - Updated - - -
میخوام بهش بگم یه چن روزی میخوام گوشیمو off کنم وتنها باشم.
خوبه؟
حالم واقعا خرابه.دلم تنگ شده
الهام خانم ،همه ما ( زن ، مرد ، با تجربه ، بی تجربه ، آماتور ، حرفه ای ( یعنی کسی که شغل روانشناسی دارد) ) بیرون زندگی شما هستیم ، و در نهایت شما تصمیم میگیرید که چیکار کنید ، ممکنه نظرات متناقض هم باشه .من ، به همان اندازه که نگران شما هستم ، برای نامزدتون هم اهمیت غایلم ، ایشون هم جوان هستند و حق زندگی خوب دارند ، اما با چه مسیری ؟آیا با تشویق به رابطه جنسی برای دو جوان به سن وسال و شرایط این دو ، مشکلات حل میشه ؟ زندگی پیشرفت میکنه ؟ سطح عشق و علاقه بالا میره ؟ --- بر اساس کدام نظریه یا تجربه یا هر چیز دیگه ؟نتیجه ی اطلاعات ، تجربه و... من ، همان پست هایی هست که برای شما ارسال کردم ، و از طرفی من خودم یک مرد هستم مطمانا نامزد شما را خوب درک میکنم.آرزوی آرامش و خوشبختی برای هر دو شما دارم.