باشه صبوری جان
نمایش نسخه قابل چاپ
باشه صبوری جان
هر چقدر میتونی تو این چند روز خوش بگذرون و بی خیال همه چی شو. توی روحیه ات کار کن. تو دلیل منطقی واسه جدایی از اون آقا داری پس نمیخواد جسمت تو سفر باشه و فکرت پیش اون. ایشون هم به قول دوستمون بی خیال جان (چه اسم جالبی گذاشتی خانمی) عاقل و بالغه و اگه واقعا بزرگ شده باشه کاملا درک میکنه و به جای گریه و زاری واسه شما ( البته نه در تنهایی مثا شما) میره دنبال راضی کردن خانواده اش. عزیزم تا رفتار تو قطعی و محکم نباشه اون واجب نمیبینه بره دنبال خواسته شما. خواسته ای که منطقیه. به نظر من الویت اصلی توی ازدواج خانواده ها هستند و دختر و پسر تو الویت بعدیند.
ستيلا جان من حس ميكنم دوستان خيلي زود شرود به نيت خواني اون آقا كردن در صورتي كه تنها چيزي كه اينجا نبايد بهش بها داد اين كه راجع به ايشون قضاوتي بشه ايشون هم يه آم مثل بقيه ما اصلا نبايد راجع بهش الان صحبت كنيم بايد اول وابستگي حذف بشه كه هنوز اين طور نشده.
- - - Updated - - -
حالا كه مي خواي بري سفر برنامه دوم رو بهت ميدم.
- - - Updated - - -
وقتي 24 ساعت پر شد بايد بذاريش تو ليست 72 ساعت. جايزه 24 ساعته ات يادت نره.
اره صبوری جان منم متوجه شدم یکی از دوستان اینجوری برداشت کردن ولی من خودم هم گفتم بیشتر اشتباهات متوجه خودم بوده و فقط میخوام مشکل خودم حل بشه
72 ساعته اينه كه ميتوني كوله پشتيت رو بايه وسيله كمكي ببري.
قرار گذاشتم واسه خودم جایزه رفتم سفر یه چیزی که نیاز بهش داشتم و نخریدم هنوز رو بخرم.مرسی
يه سوال الان با اون موقع كه تصميم گرفتي مشكلت رو تو تالار مطرح كني چقدر تفاوت داري؟
فکر میکنم اون موقع فکر نمیکردم بتونم تحمل دورش رو داشته باشم اما حالا میبینم که میشه و وقتی مشکل خودم حل بشه واقعیتها بیشتر به چشم ام میاد .و خودمو واسه هر اتفاقی حتی خلاف میل باطنی اماده میبینم .من اون موقع فقط میخواستم از دست اش ندم با اینکه خودم هم میدونستم اشتباه میکنم اما طاقت دوری اش رو نداشتم/نمیگم ناراحت نیستم چون یکدفعه ناخواسته اشکم سرازیر میشه اما میدونم زمان همه چی رو حل میکنه و واقعیت ها رو بهتر میتونم ببینم
- - - Updated - - -
مرسی kamr جان
سلام ستیلای عزیزم
من و تو یه جورایی مثل هم هستیم و همدیگرو درک میکنیم
اون متن رو که kamr جان گذاشته تو پست منه که شیدا بهم گفت و فک کنم خودت هم خوندیش
تو خوبه سه ماهه ما بعد از تقریبا 1سال جور شد بیاد خواستگاری که آخرش هم اینجور شد
خیلی دلم گرفته منم برا اخرین بار حرف زد بازم خانوادش مخالفت کردن جدا شدیم الان 2 روزه ازش خبر ندارم واقعا دلتنگشم اما جلو خودم رو گرفتم
خیلی سخته خیـــــــــــــــــــــــ ــــلی اما مجبوریم تحمل کنیم:54::54::54:
انشاالله خدا کمکمون کنه عزیزم
برات دعا میکنم:43::43: