اقلیما خواهر گلم سلام
امیدوارم شرایط خوب باشه و اروم
من شخصا" فکر میکنم علت مشکلت با مادر همسرت عدم ایجاد تعادل تو روابطت هست نه بشه مادرت نه اینقدر بی رحمانه بشه یه موجود خبیث ظالم تعادل بهترین چیز تو زندگیه:46:
نمایش نسخه قابل چاپ
اقلیما خواهر گلم سلام
امیدوارم شرایط خوب باشه و اروم
من شخصا" فکر میکنم علت مشکلت با مادر همسرت عدم ایجاد تعادل تو روابطت هست نه بشه مادرت نه اینقدر بی رحمانه بشه یه موجود خبیث ظالم تعادل بهترین چیز تو زندگیه:46:
من واقعا نمی دونم حد تعادل یعنی چی؟
من متعادل دارم رفتار می کنم ولی اونا نه و هرطور دلشون می خواد
به نظرم براي اينكه اذيت نشي همونطور كه قبلا گفتم به رابطه با مادرشوهرت به چشم يك سرمايه گذاري براي زندگي مشتركت و آرامش و خوشبختي ات نگاه كن.
اينطوري نه اذيت ميشي و نه احساس مي كني متضرر شدي.
سلام
من تازه عضو شدم اما خيلي وقته تو تالار هستم وتاپيكهاي شمارا ميخونم .
راستش درمورد مادرشوهرتون ورفتارش كه گفتيد بايد بگم مادر منم با عروسمون همين رفتار را داره درواقع هردوشون با هم همين رفتار داره ،يه روزهايي سر يه اتفاق كوچيك مادرم باهاش سروسنگين ميشه واين باعث ميشه متقابلا عروس ما هم رفتارش سروسنگين بشه اين عمل وعكس العمل هردوي اونها بيشتر باعث سوء تفاهم ميشه يعني مادر من فكرميكنه عروسمون خودش ميگيره وعروسمون فكر ميكنه مادرم باهاش خوب نيست ،اما بعد چند روز كم كم اين سوء تفاهمات رفع ميشه البته اين وسط نوه ما هست كه واسطه ميشه مسائل مربوط به بچه برادرم كه كوچيكه، سبب ميشه اونها باهم دوباره خوب رفتار كنند .در مدتي كه باهم خوب هستند تمام مسائل بهم ميگند باهم خوب رفتار ميكنند اينگار هيچي بينشون رخ نداده ،من مادرخودمو ميشناسم بسيار حساسه بخصوص اينكه سن بالا دارن وتوي مدت زندگيشون مسائل زيادي را ديدن وصبر وتحملشون كم شده اين باعث شده انتظارش از عروس ما بالا بره.من كه بيرون اين قضايا هستم ميگم نبايد دراون فواصلي كه مادرم سر يه مسائل كوچيك سروسنگين ميشه عروس ما هم همون رفتارو بكنه تغيير رويه عروس ما بيشتر به اين سوء تفاهمات دامن ميزنه.
الان هم پيشنهاد من به شما اينه تغيير رويه دادن شما فقط مسائل كمي پيچيده تر ميكنه شما از مسائل خونه مادرشوهرتون كه خبر نداريد شايد اون واقعا ازتماسهاي شما خوشحال ميشه وحتي تعريف وتمجيد هم بكنه اما گاهي غرور ادمها اجازه نميده اين شادي را نشون بدهند ودرواقع جلوي شما كمي سروسنگين رفتار ميكنند.
به شما پيشنهاد ميكنم تماسهاتون را با مادرشوهرتون قطع نكنيد و همون تماسها را داشته باشيد وبه قول اقاي SCI ذهن خواني نكنيد وبيخيال شما تماس بگيرد تماما درحد يكي دودقيقه ميشه وبعد بدون فكر كردن به موضوع ورفتار مادرشوهرتون زندگيتونو بكنيد اصلا سعي كنيد فراموش كنيد كه بهش زنگ زديد .بعضي وقتها فكر كردن به يه موضوع احساسات را تشديد ميكنه ووقتي احساسات تشديدي شد افكار ادم تحت تاثير احساساتش موج منفي يا مثبت ميگيره .
درضمن بنظر من تماس شما به مادرشوهرتون باعث فخر فروختن همسرتون به اونها ميشه يجورايي همسرتون راضي واحساس غرور ميكنه ازاينكه شما به خانواده ايشون اهميت ميديد.
اميدوارم شادي درزندگيتون موج بزنه ببخشيد پرحرفي كردم.
اين فقط يك نظر شخصي است
سلام
ممنون که برام نوشتید وممنونم از پیگیریت
یعنی مادر شما وقتی عروسش بهش زنگ می زنه خوشحال میشه ؟ حتی وقتی دلخوره؟
همیشه سعی می کنم یکنواخت رفتار کنم حتی وقتی دلخورم
البته گاهی که خیلی دلخور میشم اینگار که هیچ راهی نداشته باشم میرم به همسرم میگم و بیشتر مواقعم دعوامون میشه در حالیکه قصد من درد و دل بوده ولی همسرم یه جور دیگه برداشت کرده و سریع مو ضع میگیره
ولی واقعا گاهی وقتا به مرز انفجار میرسم که نقطه عطف مسئله منم همین جاست که گاهی به همسرم انتقال میدم
مادرتون وقتی اینجوری دلخور میشه توقعش از عروسش چیه؟
راستی یه چیز دیگه چرا نام کاربریت اینقدر غمگینانه است کاش عوضش کنی همین نام کاربری کلی انرژی منفی بهت میده و اگه احساس تنهایی و نا امیدیم نکنی بازم این حسو بهت منتقل میکنه
eghlima جان درمورد نام كاربريم غم بزرگي دارم شايد عوضش كردم .
اما در مورد مادرم خب ببين مسائلي كه اونها سرش از هم دلخور ميشوند شايد بنظر شخص كه ازبيرون به قضيه نگاه ميكنه بيخودو نا چيز باشه بزار برات مثالي بزنم البته بگم خانه ما وبرادرم اينها نزديك هم هستيم وتقريبا هرروز عروسمون مياد خونمون شايد بيشتر از دوبار هم بياد كه بهانه اين رفت وآمدها بچه برادرمه كه ميخواد بياد خونه ما. و عروسمون بدليل اوردن آن مياد خونه ما ،خب ببين موقعي كه دلخوري ايجاد ميشه عروس ما موقعي كه بچه را مياورد خيلي با اخم وارد ميشود وگاهي يك سلام خشك وخالي ميكند وميرود اما وقتي كه روابط بين مادر وعروس ما خوب باشه موقعي كه مياد خونه ما سلام ميكنه وبه مادر من جداگانه يك سلام ميكنه واحوالپرسي مختصري ميكنه چند دقيقه اي ميشينه وتو بحثها شركت ميكنه وحرف ميزنه وكاملا رفتارش با مواقعي كه با مادرم دلخور هستند فرق ميكنه البته بگم مادر من هم رفتارش فرق ميكنه.
اما من ميگم يك نفر بايد كوتاه بياد نبايد در حالتي كه سوء تفاهم ايجاد شده با اين تغيير رفتارها اين قضيه را دامن بزنيم ،تغيير دادن اخلاق مادر من كار بسيار سختيه چون هم سنش بالاس هم كلا يه عمري اينجوري بوده حتي رفتارش با ما هم كه بچههاش باشيم همينجوره اگر حرفش را گوش بديم باهامون خوبه اگر خلاف ميلش باشيم تا مدتي باهامون سروسنگينه خب چيكار ميشه كرد مادرمونه ما سعي ميكنيم باهاش خودمونو وفق بديم ،اينجاست كه عروس ما بايد هشيار باشه وبدونه نبايد تغيير رويه بده ،راستش من نميتونم با عروسمون زياد در اين باره حرف بزنم چون به هرحال من بنظر اون خواهر شوهر محسوب ميشوم اما حداقل كاري كه ميكنم اينه كه دخالت نكنم تا كسي فكر نكنه جانب داري ميكنم .
اقليماي عزيز راستش نظر من درمورد اينكه به شوهرت قضيه مادرش را بگي منفيه وپيشنهاد ميكنم اصلا اين قضاياي ساده را به اون به عنوان گلايه مطرح نكن درسته زنها دوست دارند درد دل بكنند اما مهارت درد دل كردن بايد بلد باشند تا شوهر فكر نكنه داره قر ميزنه يا گلايه ميكنه .
مادرشوهرا خيلي توقعشون بالاست نميدونم چرا اونها را نميشه عوض كرد،اما بهتره بهشون يه چشم بگي احترام بزاري وزندگي خودتو بكني .گاهي همينكه دربرابر امر يا حرفشون يه چشم بشنوند خيلي خوشحال ميشوند مادر خودم همينطوره وقتي عروسمون ومادرم سر بچه برادرم صحبت ميكنند زمانيكه عروسمون حرف مادرم را قبول نميكنه وبا هم كل كل ميكنند واقعا تو خونه جنجال ميشه در صورتي كه اگر بگه چشم وحتي كار خودش را بكنه مادرم راضي ميشه ،نميدونم مادرشوهر شما اينجوريه يا نه اما مادر من تحمل شنيدن نه نداره وهمينه كه مشكل ساز ميشه.
بازهم ببخشيد پرحرفي كردم اميدوارم زندگيت شاد شاد بشه
يه وقتايي ببين وناديده بگير:shy:
سلام تنهای ناامید
یه تایپک باز کن و مشکلاتتو بگو مطمئن باش اینجا خیلی هستن که از دل جون کمکت می کنند
فعلا منو بردن تو اوج کی دوباره از اون بالا بندازن منو پایین خدا می دونه از این کاراشون خسته ام خیلی زیاد
ممنون از راهنمایی خوبت سعی می کنم بهش عمل کنم ولی می دونم خیلی سخته مگر اینکه ادم از سنگ باشه تا بتونه بی تفاوت باشه
آدمیزاد بودن خیلی سخته....
من نمی دونم تا چه حد باید برای زندگیم مایه بذارم حالا همه جوره در نظر بگیرید مادی ،روحی و همه جوره.......
الان دارم همه جوره مایه میذارم برای زندگیمون ولی می ترسم بعدا ضربه بخورم
می ترسم بشکنم دوباره
اینم بگم همسرم قدرشناس ولی اینکه در اینده چی پیش بیاد و نمی دونم و اینکه بالا و پایین زندگی اذیتم کنه رو نمی دونم می ترسم چون همه جورشو تو زندگیم دیدم
بعضی وقتا میگم محبت نکنمو توقع نداشته باشم ولی نمی شه نمی تونم
سلام به همه دوستان عزیز که اگر نبودید نمی دونستم چه به سر زندگیم می اد و ارامش زندگیمو مدیون شما هستم
ولی طوفانها دست از سر زندگی من بر نمی داره
بازم ازتون راهنمایی می خوام من می دونم خیلی جاها اشتباه کردم تو این اتفاق اخیر ولی بعضی وقتا ادم به جایی می رسه که عصبانیت شو نمی تونه کنترل کنه
ما موقعی که تازه ازدواج کرده بودیم پول رهن خونمونو دادیم به پدر شوهرم و رفتیم خونه اونا نشستیم
وقتی هم که از خونه پدر شوهرم اینا بلند شدیم چون پدرشوهرم پول نداشت که به ما بده ما این پولو از پدرم گرفتیم به عنوان قرض و از اونجا رفتیم یه جا دیگه
خلاصه الان پدرم به پولش نیاز داره
چند بار به همسرم گفتم یعنی حدود سه ماه که دارم میگم ولی هی امروز و فردا کردن و گفتن اخر تابستون و جالب اینجاست که پدرشوهرم میگه این پولو شما باید بدید نه من و اگرم من می دم به عنوان قرضه و بعدا باید شما به من این پولو برگردونید!!
دیگه دیروز نتونستم تحمل کنم تمام این سه ماهم وقتی حرف پول پدرم وسط کشیده میشد با ارامش و احترام به همسرم می گفتم تا دلخوری پیش نیاد ولی دیروز از شوهر خواهرم شنیدم که شوهرم بهش گفته بوده که ما این پولو نداریم که بدیم و باید تیکه تیکه به پدرم برگردونند دیگه داشتم روانی می شدم بعد این همه مدت حالا اینطوری میگه
حالا جالب اینجاشت که پدرم واقعا با وجود اینکه به پولش نیاز داره حتی یه بارم به ما نگفته که .....
ولی شعورم خوب چیزیه وقتی من میبینم پدرم میره پول قرض میگیره و برای حفظ زندگیه من از پوله خودش میگذره و میگه فدای یه تار موت دخترم آتیش میگیرم و داغ میکنم مبلغ پولم کم نیست که......
خلاصه دیروز قاطی کردم خیلی هم شدید و تمام صبرم تو این مدت شد انفجار من
تا تونستم داد زدم و گریه کردم داشتم دیوونه میشدم از رفتارشون
من تمام دار و ندارمو واسه زندگیم دارم می ذارم از حقوقم گرفته تا طلاهامو تا حتی ذره ای همسر گرام تحت فشار نباشه ..
در صورتی که اون باید نذاره تو دل من اب تکون بخوره نه من
ولی نا حقی در حق پدر و مادرمو دیگه نیستم
اینم بگم وضع مالی پدر شوهرم خوبه...
الانم آقا توقع معذرت خواهی از جانب منم داره
خواهش میکنم اشکالای منو بگید و راهنماییم کنید
آیا بازم باید صبر می کردم؟
اقلیمای عزیز سلام
ناراحتم از مشکلی که برات پیش اومده ولی زندگی بالا و پایین داره
وقتی به همسرت خیلی جدی ولی محترمانه این مسالرو گفتی چی گفت ؟ ازش خواستی یه زمانیو تعیین کنه و تو رو حرفش حساب کنی؟
وقتی داد و بیداد کردی چه عکس العملی نشون داد؟؟
خودتون پس اندازی ندارین یا راهی که این پول جور کنید؟
اقلیما جان خوب منطق پدرشوهرتون واسه ندادن پول چیه؟مگه پول پیش نبوده؟!
شوهرت به پدرش گفته که بابای شما پولشو لازم داره؟