مرسی
معرکه بود . فقط همین.
ممنون که گفتی.
نمایش نسخه قابل چاپ
مرسی
معرکه بود . فقط همین.
ممنون که گفتی.
براي همه دوستاي خوبم :43:
اگه پيشنهادي :305: براي ترميم رابطه ام با مهدي داريد برام بفرستين ممنون مي شم:316:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
دددد خوب اشتباهت همينه دختر خوب....شما نميدوني كجا بايد كوتاه اومد و سكوت كرد و كجا بايد اعتراض كرد و حق رو گرفت!!!
وقتي مادرشوهرت جلو تو ميگه ديگه حلقه دستش نكنه عكس العمل تو و همسرت چيه؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
همه اين رفتار هاي همسرت نشون دهنده ي يه تحقير شدن درست و حسابي توسط جنابعالي ست....مطمئني كه هيچ وقت پول باباتو...مدرك و هيكلت رو به رخ خودش و خانوادش نكشيدي؟اين رفتارهاي همه عكس العمل رفتار خودته دقت كن كه چي شده به انيجا رسيده؟
سنا جان سلام
اين موضوع مربوط به عيد است كه توي پست هاي اوليه ام شرح اش را نوشته ام راستش را بخواي تا وقتي مادر و پدرش بيرون در خونه ما بودند مهدي از اونا گله مي كرد كه دارند زندگيش را به هم مي ريزند و از جون زندگي اش چي مي خواند حتي تهديد كرد كه به پليس زنگ مي زنه
ولي به محض اينكه وارد خونه شدند و اون وحشيگري ها را در آوردند و مثل يهودي ها مي خواستند من را كه حامله بودم از خونم بيرون بندازند مهدي مثل يك آدم مسخ شده رفت تو جبهه اون ها و در برابر توهين هاشون سكوت و گاهي هم باهاشون همراهي مي كرد (راستش را بخواي هنوز هم بعد از مدت ها نتونستم دليل رفتار بد مهدي را در اون روز بفهمم اگه شما مي دونين بهم بگين شايد بتونم ببخشمش)
سنا جان نمي دانم شايد ترسيده بودم و شايد هم حس مي كردم كه اون لحظه با حرف زدن من فقط اوضاع بدتر مي شه و اون ها مي تونند از آب گل آلود ماهي بگيرند در هر حال من سكوت كردم بعد از اون جريان هم كه 100% فهميدم حامله ام براي سلامت جنين بحث را كش ندادم و حتي به خواست مهدي رفتم خونشون و نمي دونم به چه دليلي ازشون عذرخواهي هم كردم از اون به بعد هم تا اون روز جهنمي كه بچه سقط شد در برابر تمام زورگويي ها و بي احترامي هاي مهدي و خانوادش فقط سكوت كردم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ليلا موفق
ببين اتفاقات و حرفاي ديشب بايد مثل يه نقطه ي عطف توي زندگي تو و مهدي باشه...از امروز بايد عوض بشي...بايد با محبتت سيرابش كني...بايد انقدر بهش عشق و علاقه نشون بدي كه ديگه با يه جمله ي مامانش از اين رو به اون رو نشه...نبايد مثل بچه مدرسه اي ها تا ازت انتقاد كرد واسه كم نياوردن تو هم دو تا بهش بگي بعد اون 4 بگه و تو 8 تا و....و....گذشت كن بعضي حرفهاي تلخش رو اصلا نشنو....مثل يه خاااااااااانوم رفتار كن و امروز با يه دسته گل برو خونه تا اومد خونه برو بغلش كن و گل رو بهش بده
نقل قول:
همه اين رفتار هاي همسرت نشون دهنده ي يه تحقير شدن درست و حسابي توسط جنابعالي ست....مطمئني كه هيچ وقت پول باباتو...مدرك و هيكلت رو به رخ خودش و خانوادش نكشيدي؟اين رفتارهاي همه عكس العمل رفتار خودته دقت كن كه چي شده به انيجا رسيده؟
سنا جان
توضيح دادم كه اوايل اصلا بهش تيكه نمي انداختم حتي سعي مي كردم با بزرگ و خوب جلوه دادن اون و خانوادش احساس خوبي بهش بدم تا يك موقع عقده اي نشه
ولي بعد از مدتي خانوادش شروع كردند به خرد كردن من و خانوادم مهدي هم حرف هاي اون ها را تكرار مي كرد
مثلا ثروت پدرم و نسب پدر و مادرم را مي بردند زير سوال جهيزيه ام را كم و مسخرخ جلوه مي دادند
مدرك من را تقلبي و كارم را پارتي بازي مي گفتند
ظاهرم و هيكلم را مسخره مي كردند
من هم خيلي داغون شدم البته به مرور زمان
من شروع كردم به به رخ كشيدن كمبودهاي خودش و خانوادش
كم كم به جايي رسونده بودند كه مهدي به من مي گفت من از سر تو زيادم و هيچ كس توي فاميلتون نيومده تو را بگيره:311:
تازگي ها مهدي هم ظاهر و هيكل مرا زير سوال مي بره
ثروت پدرم و نسب پدر و مادرم را زير سوال مي بره
جهيزيه ام را كم و مسخره جلوه مي ده و مي گه قسطيه و خودت قسطش را مي دي
مدرك من را تقلبي و كارم را پارتي بازي مي گه
اگه شما جاي من بودين گاهي خودش و خانوادش را يادش نمي انداختين تا جايگاه خودش را بدونه و مزخرف نگه؟؟؟؟؟
ببينين من تا وقتي خانوادش اين اراجيف را مي گفتند عكس العمل نشان نمي دادم و به حساب حسادت و كم آوردنشون مي ذاشتم ولي از وقتي ديدم مهدي هم داره عين حرف هاي اون ها را تكرار مي كنه ديگه عصبي شدم و من هم شروع كردم به گفتن البته من تمام چيزهايي كه مي گفتم درست و واقعيت بود و مثل حرف هاي اون ها مسخره و خنده دار نبود
ببين همه اين تلخي ها و خاطرات بد رو بذار كنار....بعد از اين همش خوبي و مهربوني و ....همسرت رو ببين و به گذشته فكر نكن.....يادت باشه براي تغيير اول از خودت بايد شروع كني پس اول بسم الله گير ندي به مهدي كه چرا تغيير نميكني چرا عوض نميشي و ....!!!!باشه؟افرين دختر خوب....
لبخند يادت نره...وقتي داري حرف ميزني بخند....ضمنا در اين دوران گذر از تلخي ها به اشتي و شيريني توهين به خانوادش رو ممنوع كن و نگو چرا رفتي ديدنشون چرا دير اومدي چي گفتن چي شنفتن.....
كلا گير دادن و بزرگ نمايي ممنون
ok سنا جون :43: دوستت دارم :43: و ممنون :316: بازم منتظر پيام هاي پر مغز :305: و خشن تون :301: هستم.
سلام
.........
- کتاب و ... رو جمع کن. اصلا به همسرت نگو قصد اصلاح زندگی رو داری اما اروم اروم دست به کار شو.
باید چیکار کنی؟ بهت می گم.
1- اول اروم باش نماز بخون قران بخون و اتفاقا گاهی پیش همسرت چند دقیقه ای (نه بیشتر) زمان بذار و قران بخون این جوری اونم تشویق می شه به نماز خوندن. مستقیم بهش نگو پاشو نمازت و بخون و ..... .
2- رفتار های بچه گانه رو تعطیل کن. نه از این ور بام بییفت نه از اون ور. نه به گاهی که می گی اینقدر ازش تعریف می کردم تا حس بزرگی کنه نه به حالا که خودت و خانوادت و قد و هیکل و ........ رو می کوبی در سرش. عزیزم تعادل داشته باش.
یک رفتار کاملا معمولی. میدونی تعادل یعنی چی؟ یعنی وقتی خوشحالی همون رفتار و بکنی وقتی ناراحتی وقتی عصبانی هستی وقتی دلگیر هستی وقتی ازده شدی وقتی دلشکسته هستی و در هر حالی همون رفتار وتعادل و داشته باشی.
3- تو باید رفتار های خودت و داشته باشی. نه اینکه مجموعه ای از عکس العملهای اقا مهدی باشی. هر وقت او حلقه در اورد تو هم در میاری هر وقت او خندید تو هم می خندی هر وقت عصبانی شد عصبانی می شوی هر وقت توهین کرد توهین می کنی. عزیزم خودت باش.
می دونی چجوری باید رفتار کنی؟
مثلا شوهرت خونه مادرش بوده و اونا پرش کردن میاد خونه و بهونه می گیره داد می زنه فحش میده و...... عکس العمل تو: ارام هستی حرفاش و گوش می دی( نیشخند و پوزخند نمی زنی اخم نمی کنی روت و برنمی گردونی
فقط گوش می دی بعدش حرف و عوض می کنی. عزیزم میوه می خوری بیارم.) ممکنه در مقابل بی تفاوتیت عصبانی بشه پس بهتره باهاش یه کم همراهی کنی نه بیشتر. اما بحث نمی کنی جواب نمی دی توجیه نمی کنیه که نه به خدا من این کار و کردم یا نکردم و ......
تعادل رو در ابراز علاقه هات هم داشته باش. نه افراطی بهش محبت کن نه افراطی ازش فاصله بگیر. وقتی میاد خونه باید با یک خونه مرتب همسر مرتب و شاد شام اماده و سفره رنگین (نوع غذا مهم نیست سلیقه شما وتزیین مهمه) مواجه بشه. بعد از غذا و چای و میوه تو همون اتاقی که او هست باش اما سرت و گرم کن کتاب بخون تلویزیون نگاه کن اما سوال پیچ نکن. چه موقعی که سر کار بوده و چه موقعی که خونه مامانش بوده. بذار دلتنگت بشه و بیاد طرفت.
گیر دادن ممنوع
به هیچ عنوان بهش گیر نده. اصلا تو کاراش دخالت نکن. اگه خودش برات کاریش و توضیح داد اخرش بگو خیلی خوب عمل کردی وا ز اینکه این قدر با درایت هستی خدا رو شکر می کنم.
بهش حس مردونگی بده. مردا دوست دارن که برتر باشن خب این حس و بهش بده. مطمئن باش او در اعماق قلبش می دونه که خانواده تو منطقی تر رفتار می کنن.
و یه چیز خیلی مهم :
هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت پای نفر سوم و به زندگیتون باز نکن. اگه هر دو یک زن و مرد کامل باشین و بچه گانه رفتار کردن و کنار بذارید می تونید مشکلاتتون و به راحتی حل کنی نه اینکه یکی دیگه مشکلاتتون و حل و فصل کنه.
همه این راهها زمان می بره. تو باید اول خودت و تغییر بدی. فکر نکن اگه همیشه خونت مرتب باشه غذات اماده باشه همسرت و در جریان کارات و رفت و امدات بذاری می شی زن 50 سال پیش. بلکه می شی همسر دلخواه شوهرت و در درجه اول زندگی خودت شیرینه و از در کنار هم بودن لذت می برید.
یه لیست از رفتار هایی که ازار دهنده هست برا ی شوهرت لیست کن و اروم اروم روش کار کن . بیا اینجا راهنمایی هم بگیر. مطمئن باش هر یک رفتاری که درست کنی کلی زندگیت رو به خوشبختی جلو می ره.
یه چیز دیگه قدر همسرت و بدون او خیلی تو رو دوست داه اما اینی که می گم امیدوارم ناراحتت نکنه در مشکلاتتون بین خودت و همسرت نه مشکلاتی که خانواده همسرت ایجاد می کنن بین خودت و همسرت با اطلاعاتی که دادی 60 درصد تو مقصری.
تو رفتارات و تغییر بدی متوجه تغییرات زندگیت می شی مطمئن باش.
در ضمن فکر نکن حرمتهاتون از بین رفته خیلی از زوجها تو 2-3 سال اول زندگی مشکلات و در گیری هایی دارن اگه خوب عمل کنی دوران بحرانی زندگیت و گذروندی و اون وقت که طعم شیرین زندگی و می چشی.
بازم میام.
موفق باشی:72:
سنا جون از دستم ناراحت نشي بابت اين :301:
:311::311::311::311::311::
مي دوني خشونت :301:و جدي حرف زدن:305: گاهي براي من خيلي لازمه
چون تو زندگيم خانوادم هميشه حق را به من دادند و حمايتم كردن:43: (يا به عبارتي لوس ام كردند)
بازم ممنون و دوستت دارم:43:
سيسيلي عزيزتر از جانم :43::43:
از پيام پرمحتوا و پر مغزت خيلي ممنونم :316::316::316:
الان مي نويسمش و مطابق باهاش عمل مي كنم:303:
بازم منتظر پيام هاي اثربخشتون هستم و هر روز نتيجه پيشرفت هام را براتون مي نويسم:R:43: