RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام اسمان ابی مهربان:72:
راهنمایی خاصی به ذهنم نمی رسه و منتظرم ببینم بزرگان تالار چی می گن. اما می خوام یه صحنه رو برات مجسم کنم البته صحنه خوبی نیست و من پیشاپیش ازت معذرت می خوام.
فرض کن همسر شما خلافی می کنه که شما هم اون کار و دوست نداری و شک داری به انجام اون کار از ناحیه شوهرت. مثل خیانت.
راهی پیدا می کنی و مطمئن می شی که بله واقعا همسرت داره چنین کاری می کنه, چه اتفاقی میفته؟ تصمیم بعدیت چیه؟ جدایی؟ با بچه ای که در شکم داری! یا موندن و ساختن؟ یا اصلاح؟ یا .............
دیدی عزیزم دونستن بعضی چیزا خیلی جالب نیست. البته من عقیده ندارم تو بی خبری باشی و اجازه بدی دیگران هر کاری دوست دارن بکنن.
اما در مورد زندگیت و شوهرت شاید بی خبری بهتر از با خبریت باشه. حالا گرینه اخری رو که بعد از فهمیدن موضوع می خوای انجامش بدی اگر اصلاح روابط هست خب همین الان انجام بده.
می دونی برای یه مرد چقدر سخته بفهمه همسرش بهش شک داره.
یه بار شوهر من بهم گفت می دونی چرا هیچ وقت به فکر خیانت نیفتادم در حالی که دور و برم پره از زنای انچنانی؟ دلیلش اینه که تو خیلی به من اعتماد داری. حتی بیشتر از کارایی که من می کنم پس نمی خوام از این همه اعتمادت سوءاستفاده کنم.
ببین برای مردا چقدر مهمه اعتماد داشتن. فکر می کنی من بهش شک نکردم فکر می کنی پنهان کاری واسم نداشته. قطعا داشته اما من به روش یا نیاوردم یا گفتم و رد شدم.
نمی شه دوتایی با هم برین مشاور؟ یا اگه نمی شه خودت برو مشاور چند سال پیش و ول کن حالا برو. فقط کاش قبول کنه دوتایی برین. یه پروژه چند روزس که بتونی دل همسرت بدست بیاری که باهات بیاد مشاور.
تو زن قوی و بااراده ای هستی مطمئنم که موفق می شی.:72: :43:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسكاي عزيز يك سئوال
تو كه فكر و احساست در مورد همسرت اينگونه است چرا بچه دار شدي ؟!
قبل از اقدام به حاملگي و برنامه ريزي براي بچه بايد مشكلات زندگي ات را حل مي كردي و الان در اين شرايط فكر مي كني اين پيگيري ها گره اي از مشكلاتت باز مي كنه يا گره ها را به گره ي كور تبديل خواهد كرد .
الان تو و همسرت به شدت بايد افراد بالغ و مسئوليت پذيري باشيد به اين علت كه شما براي حضور اين بچه تصميم گرفته ايد او كه براي شما كارت دعوت براي حضور و تولدش نفرستاده بوده . و در ضمن اين تو هستي كه بايد رابطه ات را مديريت كني و آن هم با فاكتور عشق مادري
افرادي كه به واقع مشكل نداشته اند و براي بچه دارشدن برنامه ريزي كرده اند عملا بعد از چند سال بعد از تولد بچه به مشكلات زيادي خورده اند كه كار را به جدايي و يا طلاق زير سقفي و بستر ناسالم خانوادگي كشانده است واي از روزي كه بستر از ابتدا نامناسب باشد . دقت كن و مديريت احساسات خود را به دست بگير . حتي با فرض اينكه شوهر تو همه ي اين كارهايي كه تو مي گويي مي كند فكري اساسي براي بستر سازي سالم براي رشد و تربيت بچه ات بكن
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام عزیزم
من تمام نظرات دوستان رو خوندم حقیقتش همشون عالی بود ولی چندتا نظردیگه دارم و اونم اینکه همیشه سعی کن کنار خانواده ی شوهرت باشی حتی اگر شوهرت هم گفت که نیا بگو که می خواهم بروم چون بهشون عادت کردم و دوست دارم باهاشون خوش بگذرونم هرچی باشه ما زن هستیم و راحت می تونیم با هم کنار بیاییم و به دردودل هم گوش کنیم من با اونها راحتتر می تونم کنار بیام تا تو چون تو یک مردی هرچی باشه احساسات تو رو یک مرد می فهمه تا یک زن
دوم اینکه عزیزم تو گفتی با خانواده ی شوهرت رسمی هستی من نظرم اینه که تا الان هرچی بودی رو بزار کنار و خلاف اون چیزی رو که بودی رو از این به بعد رفتار کن چون تا الان که هیچ جوابی نداده و سعی کن از این حالت رسمی بیایی بیرون و یکمی باهاشون خودمونی و غیررسمی باشی و حتی اگه می تونی اونها رو با خودت بیرون ببر و باهاشون خوش بگذرونی و طوری باهاشون رفتار کن که کم کم دوری تورو تحمل نکنند و هروقت شوهرت رو دیدند سراغ تورو بگیرند اینجوری هم کم کم شوهرت خودش رو به کارهای مردونه مشغول می کنه و از این خاله زنک بازی ها دور می شه وقتی به این مرحله رسیدی سعی کن شوهرت رو به یک کلاس فنی بفرستی تا بتونه یک شغل دوم برای خودش ایجاد کنه
دوست عزیزم همه این کارها لازمه این رو داره که تمام فکرهای منفی رو از سرت بیرون کنی و مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده در ضمن اینکه نسبت به بارداریت مواطب خودت باشی و بهترین بهونه است که خودت رو بهشون نزدیک کنی
وبیشتر سعی کن مشکلات اونها رو گوش کنی و حتی بعضی مواقع راهنماییشون کنی طوری که اونها واقعا احساس کنند که تو ازشون حمایت می کنی و بهشون تعصب داری و از مشکلات خودت کمتر حرف بزن حتی می تونی پیش مادرشوهرت از طرز تربیت بچه هایش تعریف کنی و بهش احساس مثبتی رو بدی ...
موفق باشی
همیشه به خنده فکر کن وبه همه ببخش
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سیسیلی جان اگه من بدونم شوهرم بهم خیانت کرده ازش جدا می شم. البته پس از تولد پسرم. نگهداری پسرم رو هم می سپارم به خودش، خانواده اش و یا همسر بعدیش. و اون اندازه که قانون تعیین می کنه باید بیاره بچه مو تا من ببینمش.
وقتی چدر این بچه بهم خیانت کرده باشه، پسرش هم مثل خودش بهم خائن خواهد بود. پس همون بهتر که خودشون زحمت بزرگ کردن بچه بدون مادر رو بکشند.
اما قسمت دوم حرفتون رو قبول دارم. حس اعتماد به کسی اون رو از خطا باز می داره و برعکسش شک داشتن به خطا می کشونتش.
متاسفانه شوهرم حس کرده بهش شک دارم.
از طرفی هم این حس مثل خوره تو وجودم افتاده و راه فهمیدنش رو نمی دونم.
آنی جان من 35 سالمه. دیگه کی باید بچه دار می شدم؟
=========================================
شوهرم خیلی چشم چرونی می کنه! جلوی روم! چند روزه میاد تا اداره می رسونتم، خیلی بد جلوی اداره نگاه خانمها می کنه و گاها همکارام.
می دونم اعتراض بهش فابده ای نداره و بدترش می کنه و فقط داد و بیداد راه می اندازه!
امروز باهاش حرف می زدم و مقاله ای که تو همدردی راجع به چشم چرونی خونده بودم رو بهانه کردم و سر حرف رو باز کردم و ازش پرسیدم که چرا یه مرد چشم چرونی می کنه؟!
چندتا دلیل اورد و رو یکی تاکید داشت که: "ممکنه زنی خودش رو به مردی تحمیل کرده باشه یا به هر دلیلی مرد دیده باشه که زنش اون کسی نیست که می خواسته و اینه که با حسرت زنهای دیگه رو نگاه می کنه"
:47:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
نقل قول:
نوشته اصلی توسط blue sky
سیسیلی جان اگه من بدونم شوهرم بهم خیانت کرده ازش جدا می شم. البته پس از تولد پسرم. نگهداری پسرم رو هم می سپارم به خودش، خانواده اش و یا همسر بعدیش. و اون اندازه که قانون تعیین می کنه باید بیاره بچه مو تا من ببینمش.
وقتی چدر این بچه بهم خیانت کرده باشه، پسرش هم مثل خودش بهم خائن خواهد بود. پس همون بهتر که خودشون زحمت بزرگ کردن بچه بدون مادر رو بکشند.
اما قسمت دوم حرفتون رو قبول دارم. حس اعتماد به کسی اون رو از خطا باز می داره و برعکسش شک داشتن به خطا می کشونتش.
متاسفانه شوهرم حس کرده بهش شک دارم.
از طرفی هم این حس مثل خوره تو وجودم افتاده و راه فهمیدنش رو نمی دونم.
آنی جان من 35 سالمه. دیگه کی باید بچه دار می شدم؟
=========================================
شوهرم خیلی چشم چرونی می کنه! جلوی روم! چند روزه میاد تا اداره می رسونتم، خیلی بد جلوی اداره نگاه خانمها می کنه و گاها همکارام.
می دونم اعتراض بهش فابده ای نداره و بدترش می کنه و فقط داد و بیداد راه می اندازه!
امروز باهاش حرف می زدم و مقاله ای که تو همدردی راجع به چشم چرونی خونده بودم رو بهانه کردم و سر حرف رو باز کردم و ازش پرسیدم که چرا یه مرد چشم چرونی می کنه؟!
چندتا دلیل اورد و رو یکی تاکید داشت که: "ممکنه زنی خودش رو به مردی تحمیل کرده باشه یا به هر دلیلی مرد دیده باشه که زنش اون کسی نیست که می خواسته و اینه که با حسرت زنهای دیگه رو نگاه می کنه"
:47:
عزیزم ببینید امیدوارم بتونم حرفهامو واضح بنویسم تا شما متوجه منظور من بشوید. برای همین اونها رو دسته بندی می کنم:
1- من دوران بارداری سختی داشتم . 2 سال پیش بود و تمام ناراحتی هام رو یادمه. من ادمی بودم که دوستانم منو سیب زمینی خطاب می کردن . از بس نسبت به مسائل اطرافم بی خیال عمل می کردم. اما دوران بارداری برای بعضی خانمها بسیار شاد می شن و بعضی حساس و بعضی ... و کسایی مثل من و شما دنبای قبر کندن . مدام دنبال این هستیم که مشکلات زندگیمون رو پر رنگ ببینیم. راه حلش که البته بازم نسبی جواب میده اینه که سعی کنی اینقدر سرتو شلوغ کنی (البته تفریح و استراحت هم داشته باشی) که یادت بره دور و برت چه خبره
2- شما که مذهبی هستی حتما می دونی که سوء ظن داشتن از گناهان کبیره است و می دونی که اینقدر این عمل بده که حتی وقتی زن و مردی رو با هم دیده باشند اما اونها رو در حال عمل گناه ندیده باشند باز هم نمی توانند به انها سوء ظن داشته باشند.
3- الان که نینیت رو ندیدی کاملا طبیعیه که احساس جندانی نسبت به اون نداشته باشی و راحت بگی اره میدمش به باباش اما امان از لحظه به دنیا اومدنش و یک لحظه بعد از در اغوش گرفتنش. دیگه حاضری دنیا رو بدی اما یک لحظه اونو ازت جدا نکنند.
4- اگر می خواهی این فکر از شما دور بشه باید به داشتن این فکر تظاهر کنی. یعنی چه؟ یعنی اینکه در ظاهر با همسرت رفتاری رو داشته باشی که یعنی من عاشقتم . کم کم این تظاهر تبدیل می شه به عادت و بعد به فکرت منتقل می شه و بعد به باورت.
5- همسر شما دقیقا متوجه شده شما روی چه مسائلی حساسی و سعی می کنه برای متوجه کردن شما در مکالماتش روی اون نقاط پا بذاره تا شما به کارش کار نداشته باشی و بهش گیر ندی. مثل همین بحثتون در مورد چشم چرانی . همسرتون می دونه شما حساسی که شوهرت شما روو نخواد دقیقا همینو به شما می رسونه . البته این حرفهاش عکس العمل طبیعی به عمل شماست. شما با اشاره غیر مستقیم می خواستی به او بگویی تو چشم چرانی . او هم به شما گفت من تو را نمی خواهم. قبلا هم در تاپیک دیگری به شما گفتم مواظب این عمل و عکس العمل ها باش و در جهت مثبت از اونها استفاده کن نه منفی.
6- همسر من چند روز گذشته بدون اینکه من جرفی زده باشم وقتب داشتم روسریم را می بستم به من گفت که چون تو خودت رو بیرون خونه زیبا نمی کنی من هم همیشه وقتی با تو بیرون می روم چشمانم دنبال زن های دیگر است. نمی دونی اون لحظه چه بر من گذشت. تا به حال به خودم می گفتم همسرم بدون نیت بد نگاه می کند. اما سعی کردم چیزی نگم و احساساتم رو کنترل کنم. بعد فکر کردم دیدم حالا یعنی حتی اگر من خودم رو زیبا کنم باز وقتی من در کنارش نیستم نگاه نمی کند؟. اصلا اگر من کار درست را از نظر خودم انجام بدهم باز مهم است که او چه می کند؟ می دونی به چه نتیجه ای رسیدم؟ اینکه همسرم این حرف را زد (روی نقطه حساس من پا گذاشت) چون می خواست بلکه با این حرفش من شیوه خودم را تغییر بدهم. ضمن اینکه برای خودم و شما می گم که صرف نگاه کردن به معنای خیانت نیست.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسکای عزیز
روی نگاه کردن شوهرت حساس نباش به نظرم اکثر مردها این رفتار رو دارن . من خودم اوایل میدیدم شوهرم به زنهای دیگه نگاه میکنه حالم ازش به هم میخورد
ولی وقتی دوستانه ازش سوال کردم گفت بخدا منظوری ندارم حتی از این همه قیافه یه لحظه هم چیزی یادم نمیمونه
خودش هم گاهی وقتا میگه خیلی کارم زشته
توی ماه رمضونی همش بهش میگفتم تو که داری روزه میگیری پس گناه نکن و چشاتو درویش کن . اونم بقول خودش میگفت سعی میکنم نگاه نکنم
ولی وقتی ماه رمضون تموم شد گفت آخیش مردم از بس به زنها نگاه نکردم:311: و دوباره روز از نو
ولی یه بار هم گفت نگاه کردن به این زنهای رنگارنگ توی خیابون آدمو نسبت به زنش سرد میکنه:163:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
همسره منم نگاه می کنه منم ازش دلخور می شم و چند بارم بهش گفتم.می گه دست خودم نیست منو ببخش بهش می گم من به خودم نمی رسم نگاشون می کنی می گه نه اصلا این طور نیست.می گه ما مردا هم این جوریم دیگه.باید قبول کرد جنس مردا اینطوره منم دارم سعی میکنم قبول کنم.
در ضمن مثل اینکه بحث از موضوع تاپیک دور شده:311:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
اسمان ابی عزیزم سلام:72:
دیدی خیلی از مردا نگاه می کنن. باور کن شوهر منم نگاه می کنه چندین بار دیدم. حرف دلجو رو قبول دارم نگاه کردن به معنی خیانت نیست.
اما نگرانیت و درک می کنم. شاید می ترسی یکی از همین نگاه ها کار دستش بده و بره دنبال کس دیگری. ولی عزیزم فعلا که نرفته. هر جا هم باشه شب برمی گرده کنار شما. پس از این موقعیتت استفاده کن و سعی کن رفتارهای خوبی باهاش داشته باشی. سعی کن جذبش کنی.
تو از یه طرف ترس از دست دادنش و داری پس یعنی دوستش داری و از طرفی با این رفتار هات خودت داری طردش می کنی.
خواهش می کنم بهش کمتر گیر بده. یه کم بیشتر بهش احترام بذار. و سعی کن نفهمه که تو بهش مشکوکی. باور کن همین احساس اعتمادی که تو بهش بدی تاثیر می ذاره و نمی ذاره اون خطایی کنه.
ببین عزیزم تو دوران بارداری یه ذره ادم از ریخت و قیافه میفته. سعی کن بیشتر به خودت برسی در مورد اومدن فرزندتون و تغییر و تحولات اون موقع زیاد با همسرت حرف بزنی. کلا مسایل مثبت و بیار تو زندگیت. یه مدت اداش و در بیار. باور کن معجزش و میبینی.
من مطمئنم وقتی پسرت به دنیا بیاد به زندگی دلگرم ترت می کنه نگاهت و مثبت تر می کنه حتی همسرت و دلگرم می کنه. تو نمی دونی چه لحظات لذت بخشیه وقتی فرزندتون و در اغوش می گیرین.
منتظر معجزه اون روز هم باش.
موفقب باشی:72:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم سلام
من به شما پیشنهاد میکنم که حتما این دوران بارداریت را در کمال آرامش در خانه مادری سپری کنی و 6فعلا فکر سازندگی رو از سرت بیرون کنی .چون بچه ای عصبی و خدای ناکرده بد به دنیا می آوری.
بعدش هم همه دوستان نظرات مفیدی دادند.
من هم این مشکل را داشتم و با محبت واقعی (چون خیلی دوستش داشتم ) والبته گذشت (که از خدا کمک گرفتم وگرنه نمیتونستم دوام بیارم) تا حدودی اون رو سربه راه کردم.
از خودتون خلاقیت نشون بدین و حتما استقلال خودتون رو حفظ کنیدو همراه با استقلالی که دارید هم از لحاظ مالی و هم از لحاظ رفتاری قدرت خودتون را بهش اثبات کنید.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام من همه تاپیکها رو نخوندم ولی با نظر دوستان که خوندم موافق بودم
من خودم هم یه کمی همین مشکل رو داشتم ولی نه اینجوری، من ناراحت میشدم که همسرم منو میذاشت و مامانش و خاله اش رو اینور اونور میبرد اولا عصبی و ناراحت میشدم ولی کم کم هرجاخواست بره سیاست به خرج میدادم و انگار که خبر ندارم میگفتم عزیزم من باید فلان ساعت برم ...جا فراموشت نشه اونم اول منو میشوند تو ماشین بعدمیرفت دنبال اونا یا اگه کار نداشتم خودمو با یه چیزی سرگرم میکردم میگفتم خوش بگذره زود بیا منتظرتم اینجوری بیشتر تو دلش جامیشدم
ناگفته نمونه که فراموش نکنی و به همسرت و حتی خانواده اش احترام کافی بذاری و حتی براشون ناز بیاری و بچه هم موقعیت خوبی برای بها دادن به خودته
و اول نظرتو خودت راجعبه خودت تغییربده بعد توقع داشته باش دیگران باهات خوب رفتارکنن نظروحرفت راجعبه این حرفت (فکرکردن عروس کارگرشونه)واقعا اشتباهه و یه تلقینه که رو اونا هم تاثیر میذاره
ایشالا که زود حل میشه تو به فکر کوچولوت باش