-
سلام
الهه جان و آی تک عزیز، امیدوارم هر چه زودتر حال پدران عزیزتون خوب بشه و برگردن خونه.
توصیه میکنم تا جایی که ممکنه دستگاه و کپسول اکسیژن رو کرایه کنید یا بخرید بیارید خونه ازشون نگه داری کنید. بهتر از بیمارستانه.
باز خوبه باباهای شما راضی شدن برن دکتر. بابای منم دو سه روزه بدن درد و سرفه داره ولی حاضر نمیشه بریم دکتر. حتی برای یه آب پرتقال خوردن هم ناز میکنه. و منم فقط دارم حرص میخورم. حیف زورم نمیرسه. و گرنه کت بسته کولش میکردم به زور میبردمش دکتر و تست میداد.
-
گاهی برای پدر و مادرت هم به این نتیجه میرسی که بگی به درک.
-
ای داد بیداد، چه اتفاقی افتاده؟
-
استغفرالله....
من خودم همینجوری اعصاب ندارم. اینا هم حرص میدن.
خدایا صبرم بده.
-
سلام به همگی دوستان.
و سلام مخصوص به الهه.
خوبی؟ چه خبرا؟ پدر بهترن؟ امیدوارم که حالشون بهتر شده باشه و حال خودت هم خوب باشه دوست عزیزم :-*
-
سلام به دوستان عزیزم.امیدوارم حال همگی خوب باشه.
پدرم دیروز از بیمارستان مرخص شد و خداروشکر هم حال پدرم هم مادرم خوبه.خودمم کلا بویایی و چشایی ندارم.همه چی مزه آب میده:47:
خواستم تشکر کنم از پوه عزیز و مهربونم و تمام دوستانی که لطف داشتن.امیدوارم هر گونه بیماری از دوستان و خانواده هاشون دور باشه.انشالله حال پدر الهه زیبایی ها بهتر شده باشه.همین طور پدر پوه عزیز مشکلی نداشته باشن.
مراقب خودتون باشین دوستان.من و خونوادم اصلا جایی نمیرفتیم پدرم فقط برای خریدهای خونه گاهی میرفت بیرون اونم با دو تا ماسک و رعایت تمام نکات.تو خونه هم پدرم ماسک داشت من اصلا نزدیک پدر و مادرم نمیشدم فقط گاهی یه سر میرفتم بهشون میزدم.اما اول پدرم کرونا گرفت بعدشم مادر و من.واقعا قدرت سرایت این ویروس عجیب و غریبه.مواظب خودتون باشین:72:
-
برای منم دعا کنید
افسرده و غمگینم
ناراحت
اصلا دلم میخواد دنیا تموم شه
-
بر ید باد صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
به مطربان صبوحی دهیم جامه چاک
به این نوید که باد سحر گهی آورد
سلام به دوستان خوب همدردی:72:
یک دنیا سپاسگزار همتون هستم....از برکت دعاهاتون امروز پدرم به بخش رفت.
بینهایت ممنونم از تک تک تون .... دیدن اسم هاتون پایین پستم مایه دلگرمیه.
- - - Updated - - -
پوه عزیزم عرض ارادت مخصوص.....مخلصیم:18:
آقا غلام خیلی ممنونم از دعاتون.
..الهی دعاتون بره آسمون ضربدر سه بشه بیاد پایین برسه به خودتون.
آی تک عزیزم
میدونم چی میکشی....منم خیییییلی دلم تنگ شده...چون اجازه ملاقات هم نداریم :47:
بتر گوءلومه آقام توشوپ:47:
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که حالتون رو به بهبودیه:203:
-
شب دومی که پدرم بیمارستان بود و در واقع خطر از بیخ گوشمون رد شده بود همه فامیل زنگ میزدن برای احوالپرسی و ... و هر چند بعدا را نمیدونستیم چی بشه ولی بازم تا همین جا هم خوشحال بودیم ....
سر نماز داشتم خدارو شکر میکردم که پدرم رو دوباره به ما بخشید و الان میتونیم
به همه خبر خوب بدیم که حالش خوبه فلان و اینا ...ولی یک آن به ذهنم رسید روزی خواهد رسید که ...پس هیچ چیز تو این دنیا باقی نمیمونه نه خوبش نه بدش...
بعدها پرستار پدرم میگفت ما خودمون امیدی نداشتیم...یاد این حرف می افتم گریه ام میگیره. چقدر معجزه تو زندگیم که حتی متوجه اش نشدم. الهی هیچ خونه ای بی بزرگتر نشه.... هر چند سرپرست اصلی خالق رحیم و رحمان هست.
یه چیز ی هم تعریف کنم براتون....تو اون اوج تلفن ها از طرف فامیل ها...که یعنی شما فک کن گوشی رو قطع میکردیم زنگ بعدی میخورد... تند تند هم پیام میومد که چرا جواب نمیدین ما زنگ میزنیم ؟ بعد یه بار تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتم به نظرم از صداش یکی از دختر عمه هام بود که خیلی دوره از ما...بعد از سلام علیک گفت تسلیت میگم !! خودم شک کردم ماتم برد!!! میخواستم بگم که اشتباه بهتون گفتن پدرم سی سی یو.....که دیدم اشتباه گرفته خانومه :onthego: خودم یه حالی شدم ولی تو خونه به کسی نگفتم فقط گفتم اشتباه گرفته بودن.
-
سلام بچه ها
خیلی خوشحالم که خبرهای خوبی میشنوم.
ایشالله بهتر از الانم بشه.