مکش ای طور با افسرده حالان گردن دعوی
که در خاکستر ما هم شراری می شود پیدا
پس از فرهاد باید قدر این جان سخت دانستن
که بعد از روزگاری مرد کاری می شود پیدا
نمایش نسخه قابل چاپ
مکش ای طور با افسرده حالان گردن دعوی
که در خاکستر ما هم شراری می شود پیدا
پس از فرهاد باید قدر این جان سخت دانستن
که بعد از روزگاری مرد کاری می شود پیدا
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
آن یار کزو خانه ما جای پری بود
سرتا قدمش چون پری از عیب بری بود
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
دهان به گوش من آرد به گاه نومیدی
چه می کند سر و گوش مرا به شهد لبی
غلام ساعت نومیدیم که آن ساعت
شراب وصل بتابد ز شیشه ای حلبی
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی
کار او کند که دارد از کار آگهی
ای نای همچو بلبل نالان آن گلی
گردن مخار کز گل بی خار آگهی
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
رونق عهد شبابست دگر بستان را
می رسد مژده ی گل بلبل خوش الحان را