در ره منزل لیلی که خطرهاست دران
شرط اول قدم انست که مجنون باشی
نمایش نسخه قابل چاپ
در ره منزل لیلی که خطرهاست دران
شرط اول قدم انست که مجنون باشی
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت ان مونس جان مارابس
ستم خونم بنوشيدو بكوبيدم به بد مستي
وجودم حرف بيجايي شد اندر مكتب هستي
يك بحر سرشك بودمو عمري سوز
افسردهوپير ميشدم روز به روز
زمين گرم است از باران بي پايان خون امروز
ولي دلهاي خونين جامگان در سينه ها سرد است
تا سحر ناليدو خون قي كرد توي رخت خوابش
تشنن لب فرياد زد شايد كسي گويد جوابش
تاسحر ناليدو خون قي كرد توي رخت خوابش
تشنه لب فرياد زد شايد كسي گويد جوابش
شبم طی شد، کسی بر در نکوبید
به بالینم چراغی کس نیفروخت
نیامد ماهتابم بر لب بام
دلم از این همه بیگانگی سوخت
تبسم بر لبانت نقش بسته است
دلم باز از کفم بیرون رسته است
تو که یوسف نیستی یعقوب باش
همچو او با گریه و اشوب باش