-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
اليناي عزيز
هر چقدر بنشيني و فكرت را متمركز يك مسئله كني همه زندگيت رنگ و بوي همان مسئله را مي گيرد.
به نظر من شماها زيادي به مشكلاتتان فكر مي كنيد و 90 درصد زندگيتان را حول محور اين مشكلات مي چرخانيد.
اگر كمي فكر خود را باز كنيد بهتر مي توانيد با مسائل برخورد كنيد.
به قول معروف مدتي به خودتان مرخصي بدهيد و نيرويي قوا كنيد و دوباره با نيروي مضاعف شروع كنيد.
اين تنها راه براي اوضاع و احوال روحي شماست.
وقتي نمي توان محيط را تغيير داد بهترين راه يا تغيير خود فرد است يا فرار از آن محيط.
محيط مشكلاتتان را بيشتر نكنيد.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دانه جان هم از خانوادم - هم از امین - هم از خانوادش و هم از کارم دارم می کشم.
از امین دیگه توقع ندارم اعصابمو خرد کنه.
اگه بگم دیشب سر چه چیز احمقانه ای اعصاب منو خرد کرده فقط به حالم گریه می کنی.
امروز تلفن هاشو جواب نمی دم. نخواهم هم داد. حالا حالاها هم قصد آشتی ندارم. دارم برنامه ریزی می کنم دو هفته دیگه تنهای تنها 4 روز بروم مسافرت.
شریک زندگی می خوام برای آرامش نه سوهان روح.
دانه عزیز من ذهنم منفیه . درسته. ولی آیا همه چیز یک طرفه است؟؟؟ توی این مشکلات همسرم به جای مسکن خودش هم می شه سوهان. از اون توقع ندارم ...
از زمانی که دیدمش درگیر مشکلاتش شدم تا الان.
کجا بروم بگم داد بزنم خستم. ولم کنید. مگه من چقدر ظرفیت دارم؟؟؟؟
پره پرم به خدا...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
بابا از شما ۲ نفر baede...نميگم شما هم ensanid و ظرفيت داريد ولى وقتى سنگ بزرگ رو dushetun گذشتيد تحمل كنيد كسى كه شما رو به زور سر سفره عقد nashunde خدا رو شكر هم كه بهترين انتخاب ها رو كردي.....با اين حرفها darune خودتون خراب نكنيد ارزش نداره به اين قسمت نمى ارزه.....
نازنين جون من خودم دوستانِ بهت ميگم خيلى با بى جواب گذشتن تلفنِ مخالفم....نكن اين كار و فاصله ميندازه.....بچه كه نيستيد arusak بعضى هم كه نمى كنيد زانو shoharid poshtvane همديگر هستيد زندگى torsho شيرين درِ شما نبايد سردى گرمى بكنيد كه.............خيلى ها هستن حسرت لحظه هاى شما رو ميخورن......نازنين عزيز من هميشه به خودم ميگم كاش من مى تونستم قدرت نازنين رو داشته باشم يه زندگى و شروع كنم...بخدا حسرت گذشت و fadakarit براى شوهرت رو mikhuram حالا اون الان بهت نشون نده كه ميفهمه بعدا نشون ميده....elina جان فكر عقب نشينى بذار كنار خاله بعضى كه نمى كنيد حالا اين اولش safo كاج درِ بعدا ميريد سر خونه zendegitun همه چى آروم ميشه.....بخدا از دست joftetun كلى حرص خوردم!!!!!!!!!!
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
ببخشيد بد مى نويسم....laptopam اصلا فونت فارسى نداره با فارسى نگار مى نويسم اونم اينطورى مينويسه........ببخشيد
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان آروم باش نه زود عصبی شو نه زود صمیمی.خودت به پستهای قبلیت نگاه کن یه بار بی نهایت عصبی هستی از دست همه چیز یه بارم آرومی و امیدوار. بعد از هر اتفاق یه خورده تامل کن بعد در موردش تصمیم بگیر که اتفاق خوبی بود یا نه.بعد تصمیم بگیر که چه عکس العملی داشته باشی.اینجوری اول از همه به خودت کمک می کنی که آروم باشی بعدشم بتونی شرایط رو بهتر تحمل کنی.بار هر بحثی که با امین می کنی فوری به این نتیجه می رسی که چرا زود عقد کردی؟!خب این اشتباس دیگه حتی اگه فرض کنیم که اشتباه هم کرده باشی(که اصلا اینطور نیست) دیگه نباید به گذشته برگردی عزیزم برگشت به گذشته مثل این می مونه که تا وسط خیابون رفتی بعد یهو برگردی که نگاه کنی چقدر از خیابونو طی کردی خب چه اتفاقی می افته برات اون لحظه؟ به حرفام فکر کن اینقدر هم خودتو اذیت نکن
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان
به خداي احد و واحد جواب تلفنشو ندادن چيزي رو عوض نمي كنه. روي اونو بيشتر از اين به روي خودت باز نكن فدات شم.
با اينكه چند روز يه جايي بري خيلي موافقم. سعي كن با لج نري و رضايت همه رو بگيري و بتوني بدون اعصاب خوردي جايي بري.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان چند وقتی به تاپیک ات سرنزدم ، گمانم این بود شرایط آرام را یافته ای ولی باز دیدم مشکلاتت همان است که بود .
نازنین در یکی از تاپیکهایت گفته ای :
دانه جان هم از خانوادم - هم از امین - هم از خانوادش و هم از کارم دارم می کشم.
تو مطمئنی تو مشکل نداری ؟ این که نمی شود همه با تو نسازند و اذیتت کنند ، تو برای خودت پروژه درست می کنی و دلت می خواهد که ناراحت باشی و همه چیز باعث ناراحتی توست . نازنین باید خیلی سریع در خودت نظر کنی مجموع این آدمها را حساب کن . خانواده ی تو که باهاشان مشکل داری چند نفر هستند ؟خانواده امین چند نفر ؟ محیط کار با چند نفر مشکل داری ؟ باضافه ی امین مساوی می شود با... ؟!
این یعنی چی ؟! یعنی تو خوبی و این همه آدم بد ؟!
نازنین ، این امین ننه مرده که خودش هم شاید خیلی اشکال داشته باشد اما خون که نکرده تو را گرفته . یادت می آد از مهمانی که بر می گشتید چه حرفهای قشنگی بهت زده بود ؟! عزیزم قرار نیست او همیشه حوصله مشکلات تو را داشته باشد ، تو باید قوی باشی و مشکلات سر کار را به خانه نبری که از امین توقع دلجویی و درک داشته باشی ، اصلا به او ربطی ندارد که در سر کار تو چه اتفاقی افتاده ، اگر دلش بخواهد می تواند مشکل تو را بفهمد و اگر دلش خواست می تواند باهات همدردی کنه ، اگر دلش نخواست که خوب نخواسته ، تو چرا از امین توقع های اینجوری داری .
بعد هم نازنین واقعا این پروژه و بچه بازی خیلی چیپ مادر شوهر و خواهر شوهر و قوم و خویش شوهر را رها کن ، اگر آنها تمایل به این کار چیپ دارند که عروس ،مادر شوهر و خواهر شوهر بازی بکنند و بگذار کار خودشان را بکنند ، تو دختر تحصیل کرده ای هستی و خیلی زشت است که رفتارت و افکارت مثل زنان قدیم باشد . عزیزم اگر قدیم مادرشوهر و عروس با هم نمی ساختند و با هم بد بودند به دلیل همزیستی در یک خانه بود و عروس هم مجبور بود تمام کارهای خانه را انجام بدهد و کنار حوض یخ زده بنشیند و لباس چرکهای قوم قبیله ی شوهر را بشورد و صداش هم در نیاید تا زمانی که خودش به همان جایگاه برسد و به دلیل ناکامی و فشارهایی که در زندگی بهش وارد شده حساب عروس خودش را برسد و.... الان که از این خبر ها نیست واقعا باید دیدگاه خودت را عوض کنی ، و این افکار و باورهای قدیم را بریزی دور ، تو یک مامان داری و بابا ،خوب آن بدبخت هم یک ننه بابایی دارد ، چرا باید اینقدر کارهای آنها برایت مهم باشد ، چرا کارهای مادر و پدرو... خودت را بد می فهمی . باید خودت را تغییر بدهی گفته بودی که تصمیم داری این تغییر را حفظ کنی ، چند روز نگذشته به این داستان و بازی داری ادامه می دهی آن هم با این افکار سیاه
معلومه پسره بدبخت داره از دستت خسته می شه فکر نکن فقط تویی که حال و روزت اینجوریه آن هم بدتر از تو . دیگه اگر واقعا درد هم داشته باشی و به خودت بپیچی به تو توجه نخواهد کرد ، چقدر گریه و غر غر ؟!
شما دوتا می خواهید یک عمر با هم زندگی کنید اینجوری و با این اوضاع کی دوام میاره که امین بیاره که اصلا خودت دوام بیاری ؟!دختر بس کن ، نوع نگاهت را عوض کن ، تا زمانی که تو اینجوری رفتار کنی امین درست بشو نیست ، یاد لحظه های قشنگ زندگی تان بیفتد حیف نیست وقتی می شود لاو ترکاند و خوش گذراند ، اره بده و تیشه بگیر باشه ، تو وضعیت هورمونهای بدن ات چه جوریه ، نزدیک پریودت به هم نمی ریزی ؟!
چون این پروژه تلفن جواب ندادن و بی خبر سفر رفتن واقعا عادی نیست . امیدوارم مشکلت مربوط به پریود باشه که دردش خوردنی است اگرنه که اوضاع خیلی خرابه و باید بیام گوشهای خوشگلت را بکشم که از خر شیطان پیاده بشوی
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
تو مطمئنی تو مشکل نداری ؟ این که نمی شود همه با تو نسازند و اذیتت کنند ، تو برای خودت پروژه درست می کنی و دلت می خواهد که ناراحت باشی و همه چیز باعث ناراحتی توست . نازنین باید خیلی سریع در خودت نظر کنی مجموع این آدمها را حساب کن . خانواده ی تو که باهاشان مشکل داری چند نفر هستند ؟خانواده امین چند نفر ؟ محیط کار با چند نفر مشکل داری ؟ باضافه ی امین مساوی می شود با... ؟!
این یعنی چی ؟! یعنی تو خوبی و این همه آدم بد ؟!
سلام. آنی عزیز من با همه مشکل ندارم. دارم همه چیز رو تحمل می کنم.
اون از پدرم. بماند رفتارش چیه حوصله ندارم دوباره همه چیز رو تکرار کنم ولی تمام دوستام. همشون وقتی رفتارهاشو می بینن گوشاشون تیر می کشه. گاهی هم مامانم. خسته شدم از این همه تحمل.
خانواده همسرم هم که ...
محل کارم مدیرم عوض شده همه از دستش عاصی ان. بدبختی مدیر مستقیم منم هست. یعنی من باید 8 ساعت توی یک اتاق تحملش کنم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
نازنین ، این امین ننه مرده که خودش هم شاید خیلی اشکال داشته باشد اما خون که نکرده تو را گرفته . یادت می آد از مهمانی که بر می گشتید چه حرفهای قشنگی بهت زده بود ؟! عزیزم قرار نیست او همیشه حوصله مشکلات تو را داشته باشد ، تو باید قوی باشی و مشکلات سر کار را به خانه نبری که از امین توقع دلجویی و درک داشته باشی ، اصلا به او ربطی ندارد که در سر کار تو چه اتفاقی افتاده ، اگر دلش بخواهد می تواند مشکل تو را بفهمد و اگر دلش خواست می تواند باهات همدردی کنه ، اگر دلش نخواست که خوب نخواسته ، تو چرا از امین توقع های اینجوری داری .
واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پس الان اقای امین چه کاره اند؟؟؟
کاری که نمی تونه بکنه ( منم توقع ندارم) همدردی و همدلی که می تونه بکنه.
5 نبه من قسط داشتم. می دونست 194000 ندارم. یک زنگ نزد بگه داری- نداری- چه کار می کنی؟؟؟ از کجا می یاری؟؟؟
واقعا اینا به اون ربطی نداره ؟؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
بعد هم نازنین واقعا این پروژه و بچه بازی خیلی چیپ مادر شوهر و خواهر شوهر و قوم و خویش شوهر را رها کن ، اگر آنها تمایل به این کار چیپ دارند که عروس ،مادر شوهر و خواهر شوهر بازی بکنند و بگذار کار خودشان را بکنند ، تو دختر تحصیل کرده ای هستی و خیلی زشت است که رفتارت و افکارت مثل زنان قدیم باشد . عزیزم اگر قدیم مادرشوهر و عروس با هم نمی ساختند و با هم بد بودند به دلیل همزیستی در یک خانه بود و عروس هم مجبور بود تمام کارهای خانه را انجام بدهد و کنار حوض یخ زده بنشیند و لباس چرکهای قوم قبیله ی شوهر را بشورد و صداش هم در نیاید تا زمانی که خودش به همان جایگاه برسد و به دلیل ناکامی و فشارهایی که در زندگی بهش وارد شده حساب عروس خودش را برسد و.... الان که از این خبر ها نیست واقعا باید دیدگاه خودت را عوض کنی ، و این افکار و باورهای قدیم را بریزی دور ، تو یک مامان داری و بابا ،خوب آن بدبخت هم یک ننه بابایی دارد ، چرا باید اینقدر کارهای آنها برایت مهم باشد ، چرا کارهای مادر و پدرو... خودت را بد می فهمی . باید خودت را تغییر بدهی گفته بودی که تصمیم داری این تغییر را حفظ کنی ، چند روز نگذشته به این داستان و بازی داری ادامه می دهی آن هم با این افکار سیاه
عزیزم من کارهای خانواده خودم رو بد نمی فهمم. 23 ساله دارم باهاشون زندگی می کنم.
می گم نه اینجا جاش هست نه من دیگه حوصله حرف زدم در مورد کارهاشون رو دارم.
در مورد خانواده همسرم هم امین می دونه رو اعصابن ولی باز هم منو می کشونه می بره اونجا. مادر شوهرم هر چی لایق خودشه تحویل من می ده.
خونسرد باشم؟؟؟
نمی تونم دیگه تحمل حرف زور و چرت و ... ندارم.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
چون این پروژه تلفن جواب ندادن و بی خبر سفر رفتن واقعا عادی نیست . امیدوارم مشکلت مربوط به پریود باشه که دردش خوردنی است اگرنه که اوضاع خیلی خرابه و باید بیام گوشهای خوشگلت را بکشم که از خر شیطان پیاده بشوی
عزیزم از 4 شنبه تا الان یکبار هم زنگ نزده. خیلی هنر کرده 4 تا اس ام اس عشقی که توی موبایل همه هست و قیمی شده فرستاده. اونم جمعه.
من مقصرم قبول دارم. اگه از همون روز اول یکبار جلوی خانوادش و خودش می ایستیدم و کوتاه نمی یادم زود انقدر به قول شماها کارمون به عروسک بازی نمی کشید.
من احمقم. البته مهم نیست. خونه خودمه. موقع سند زدن دلم می خواد فقط حرف اضافه ای از مادرشوهرم بشنوم.
امروز صبح که اومدم سر کار کیفم رو انداختم دور. می دونید چرا چون انقدر پاره شده بود که وقتی شیرم ریخت توی کیفم از اونم ریخت روی شلوارم. خودتون بفهمید تا کجا... . کدم تازه عروسی اینکار ها رو می کنه؟؟؟
من احمقم. باید زنی می بودم مثل مادرش که الان خونه ندارن و آلاخون والاخونن.
فردا کی می ره توی این خونه می نشینه؟ کی اجاره نمی ده؟؟؟
من قبول کردم همسرم رو. باشه. ولی حداقل توقع همدلی که دارم ازش. نباید داشته باشم؟؟؟ حالا اگه جامون برعکس بود چی؟؟؟ همسرم زیر بار این همه قسط بود! من به عنوان یک زن باید همیشه غمخوار بودم و وسایل ارامششو فراهم می کردم و هر بداخلاقی رو هم تحمل می کردم. غیر از این بود خدا وکیلی ؟؟؟
مهم نیست . اگه مهم بود این دو روز حداقل یک زنگ می زد.
حالا از امروز. می خوام دیگه فقط و فقط به خودم فکر کنم. رژیم بگیرم. حسابداریمو بخونم. به خودم برسم و خودم. تا عید 54 روز وقت دارم.
هیچی ازم نمونده. می خوام به خودم فکر کنم. به نازنین. همیشه هیچ کس جز نازنین به داد نازنین نرسیده. هیچ کس جز خدا.
خدا رو شکر که حداقل انقدر بهم نیرو داده که خودم هستم برای خودم.
بار الهی شکرت.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
نازنين جان
به خداي احد و واحد جواب تلفنشو ندادن چيزي رو عوض نمي كنه. روي اونو بيشتر از اين به روي خودت باز نكن فدات شم.
با اينكه چند روز يه جايي بري خيلي موافقم. سعي كن با لج نري و رضايت همه رو بگيري و بتوني بدون اعصاب خوردي جايي بري.
دانه خوبم زنگ نزده که من بخوام جواب بدم یا نه. جالبه:302:
این دو روز خونه دوستم بودم. همونی که شما هم می شناسیش. اگه اونجا نبودم دیوونه می شدم این دو روز.
برنامه مسارفت هم می ریزم برای دو هفته دیگه. می روم. اگه می خواست زنگ می زد می فهمید دارم می روم یا نه.
خسته ام دانه. خسته. از این همه ظلم. زور. اجبار. تحمل...:302::302::302:
بهم بر خورده. برای اولین بار توی این مدت. بعد این همه توهین و تحمل و ...
دو روز زنگ نزده. امروز روز چهارمه. واقعا از چشمم افتاده. به خدا قسم از چشمم افتاده...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنین جان
من مطمئم که زنگ میزنه. مردا عادتشونه تواین موقعیت طاقچه بالا بذارند تا تو کوتاه بیای. ولی بعد از یه مدت زنگ میزنند. نگران نباش عزیزم. فقط به خودت فکر کن و سلامتیت.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
سلام نازنین عزیزم شاید شوهرت میدونه که شما عصبانی هستی میخاد چند روز بگذره بعد تماس بگیره. اگه تو فکر نبود مطمئن باش مسج هم نمیفرستاد. یه حسی بهم میگه امروز بهت زنگ میزنه .........
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
زنگ زدن یا نزدنش مهم نیست. اینکه موقعیت رو بفهمه و کمی به خودش بیاد مهمه.
من الان منتظر تلفنش نیستم. منتظر اینم کی می خواد دوزاریش بیفته.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
از 4 شنبه شب خانه نرفتم تا جمعه شب.
امروز با مامانم حرف زدم. می گه : خوب بود نبودی. امینم نیومد ما راحت تر بودیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این از خانوادم. از مامانم.
همیشه همین بوده. چندین ساله بار همه چی رو دوش خودمه. خوده خودم. تنها. حالا حق دارم از همسرم توقع داشته باشم یا نه؟؟؟
یک هفته با سختی کار می کنم. حق ندارم شنبه جمعه هام استراحت کنم؟؟؟
امین همه اینها رو می دونه . 5 شنبه نه تنها زنگ نزد درمورد قسط بلکه حتی زنگ نزد از من دلجویی کنه!!!!!!!!!!!!!
من خیلی وقت بود از خانوادم بریدم. امیدوارم طوری نشه که از همسرم هم ببرم...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
از 4 شنبه شب خانه نرفتم تا جمعه شب.
امروز با مامانم حرف زدم. می گه : خوب بود نبودی. امینم نیومد ما راحت تر بودیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این از خانوادم. از مامانم. از پدرم...
همیشه همین بوده. چندین ساله بار همه چی رو دوش خودمه. خوده خودم. تنها.
حالا حق دارم از همسرم توقع داشته باشم یا نه؟؟؟
یک هفته با سختی کار می کنم. حق ندارم 5شنبه جمعه هام استراحت کنم؟؟؟
امین همه اینها رو می دونه . 5 شنبه نه تنها زنگ نزد درمورد قسط بلکه حتی زنگ نزد از من دلجویی کنه!!!!!!!!!!!!!
من خیلی وقت بود از خانوادم بریدم. امیدوارم طوری نشه که از همسرم هم ببرم...:160:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
<a href="http://www.sweetim.com/s.asp?im=gen&lpver=3&ref=11" target="_blank"><img src="http://content.sweetim.com/sim/cpie/emoticons/00020115.gif" border=0 ></a>
نازنین جان یه کم آرومتر عزیزم
اینقدر تند نرو. همه ما داریم سختی میکشیم
هرکدوم به نوعی ولی این به معنای اون نیست که تمام زندگیمون بشه یه نفر, با کم محلی اون فرد زندگیمون داغون شه
یاد بگیر که به دیگرون احترام بذاری ولی ازشون هیچ توقعی نداشته باشی عزیزم
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط elina
این به معنای اون نیست که تمام زندگیمون بشه یه نفر, با کم محلی اون فرد زندگیمون داغون شه
درد من کم محلی نیست. درد من نفهمی اون آدمه که اسمش شریک زندگیه.
اگه قرار بود همسرم باری از رو دوش من برنداره و باری بشه بر مشکلات ، پس ازدواج کردن من چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:47::47::47::47::47: :47::47:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین جان متاسفانه دنیای ما زنها با مردها خیلی متفاوته
دقیقا" لحظه ای که ما داریم به این فکر میکنیم که مثلا" احساس طرفمون چیه یا هر چیزی در مورد خودمون 2 تا
اونا دارن به چیزهای دیگه ای فکر میکنند که به نظر ما موقع فکر کردن به اون مسئله نیست
خود من بیشتر اوقات این مشکل واسم پیش میاد
فقط و فقط به خودت فکر کن و پیشرفتت عزیزم
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دقیقا همین کار رو می خوام بکنم. به خودم فکر کنم. به برنامه هام. به درسم. به رژیم گرفتنم. به اعصابم...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
آفرین این کار درسته
موفق هم میشی دوست نازنین من
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين عزيز
داري با زندگيت چي كار مي كني؟!
فكر مي كني بقيه زندگيها چطوري يه؟!
باور كن مرغ همسايه غاز نيست.
توي زندگي هاي ديگه هم حلوا خيرات نمي كنن.
همه اين مسائل كه در موردش صحبت مي كني بهش مي گويند: زندگي مشترك
شما مشتركا بايد با بد و خوب هم كنار بياييد.
منفي بافي تو هيچ منفعتي ندارد جز خداي ناكرده از هم پاشيده شدن زندگي شروع نشده ات.
مراقب باش.
براي خودت زنگ خطري بزن.
داري به خط قرمزهاي زندگي نزديك مي شوي.
كمي ترمز كن و دوباره حركت كن.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
چکار کنم دانه جان. یک زنگ نزده. یک اس ام اس نداده. من چکار کنم؟؟؟
تلفنو بردارم و بگم : معذرت می خوام عزیزم!!!!!!!!!!!!
نه نه نه. این دفعه دیگه کوتاه نمی یام. مگه همیشه من باید حال خانوادشو بپرسم. توی این 5 روزه اونا زنگ زدن؟؟؟
حالا منم دارم به وقتش براشون.
این زندگی مشترک مال هر دومونه. ولی امین چه تلاشی کرده توی این 5 روزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واقعا پرروه. واقعا می فهمم خون مادرش توی رگ هاشه.
چرا همیشه من باید تلاش کنم برای زندگی مشترکم؟؟؟ چرا همیشه من باید خوب باشم و خوب فکر کنم؟؟؟ نه. دیگه نمی کنم.
می خوام بذارم به عهده خودش ببینم چی تو مشتش داره؟؟؟ واقعا چقدر برای زندگیش تلاش می کنه؟؟؟ من کم نکردم تا حالا. خیلی خیلی بیشتر از جونم گذاشتم ولی دیگه نمی ذارم.
چرا همیشه ما دخترهای خوب و خانم و فداکار تو زندگیمون دچار مشکل می شویم و زن های بد و بدجنس و ولخرج و پرو توی زندگیشون موفق اند؟؟؟
چون ما هیچ وقت تعادل رو رعایت نمی کنیم. ما همیشه سنگ زیر آسیاب می شویم ولی من دیگه نمی شوم.
امکان نداره.
امین آقا حالا حالاها باید بدوه.
فعلا که هیچ تلاشی نکرده ولی وقتی هم بکنه تازه شروع می شه. این دفعه کوتاه نمی یاااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااااااااااام . هر غلطی هم می خواد بکنه بکنه. هر چیزی لیاقت می خواد.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
بهش بگو باهاش مشكل داري. ازش بخواه كه پيش مشاور بره تا راه و رسم زنداري و برآورده كردن توقعات زن را بهش يادآوري كنه يا بهتر بگم ياد بده.
از خود تو و افراد هم سن و سال تو حساب نمي بره. خانواده خودش هم كه نمي توانند اقدامي كنند چون خودشان از اين وظايف بي اطلاعند.
بايد او را آگاه كرد. به او هشدار بده.
قهر فايده اي ندارد.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
همیشه همین بوده. چندین ساله بار همه چی رو دوش خودمه. خوده خودم. تنها. حالا حق دارم از همسرم توقع داشته باشم یا نه؟؟؟
نه اتفاقا به دلیل اینکه بلدی که نباید از کسی توقع داشته باشی و باید دستت روی زانوی خودت باشه و بگویی یا علی اصلا نباید از امین هم توقع داشته باشی ، بعد هم نازنین تو فکر می کنی که فقط خودت خسته ای و سایرین خسته راه این زندگی نیستند ؟! تو از حرف مامان ناراحت می شوی:
امروز با مامانم حرف زدم. می گه : خوب بود نبودی. امینم نیومد ما راحت تر بودیم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا فکر می کنی که حق داری از این حرف ناراحت بشوی ، این جمله مامان برای تو پیام دارد و تو نمی توانی پیام آن را بگیری ، دوباره و صد باره به حرف مادرت فکر کن ، نازنین واقعا فکر می کنم در اکثریت شنیده ها و دیده هایت دچار اشکال دریافت پیام اصلی هستی. تو 2 سال از دختر من بزرگتر هستی و 9 سال از پسرم ، تو می دانی هر دو سه هفته یکبار بچه ها برای خودشان برنامه می گذارند که پنجشنبه و جمعه خانه نباشند ؟! می دانی به من چی می گویند ؟! مامی خیلی این مدت خسته شده ای و احتیاج به تنهایی و خلوت داری ؛ و من لذت می برم که بچه هایم به این مسئله فکر می کنند و نیازی نیست که من از آنها بخواهم که لازم است دوسه هفته یکبار مال خودم باشد ، در این زمان دلم خواست کتاب می خوانم ، دلم خواست با یکی از دوستان قدیم برنامه ای با هم می گذاریم و.....مادر تو هم حق این تنهایی را دارد و حالا یک روزی که تو لج پیچ شده ای و یک دوروزی خانه نرفته ای مادرت باید بگوید چقدر این تنهایی که قطعا مطمئنم تنهای تنها هم نبوده ! خوب بوده و به دلش چسبیده تازه به تو هم باید بر بخورد ! چرا فکر نمی کنی اینقدر تو و امین بچه بازی در آورده اید و مغز مامان و بابا و... را خورده اید حوصله شان سررفته و این دو روز که قیافه هر دو شما را ندیده اند مغزشان استراحت کرده ؟!
نازنین خیلی عصبانی هستی و تنها یک نکته به یادت می آورم خیلی وقتها ما چیزی را دلمان می خواهد ولی خواستمان را بیان نمی کنیم مردم نمی توانند کف دستشان را بو بکشند و بفهمند و در نتیجه عدم توانایی حرف زدن ،از مردم ناراحت هم می شویم و دچار تحلیل های اشتباه هم می گردیم و شروع می کنیم اذیت کردن و غرغر کردن بی دلیل و.... و اطرافیان را به ستوه می آوریم و از خودمان متنفر می کنیم و.... در حالی که خیلی راحت از اول می توانیم درد را بگوییم و ... نازنین مسائل را داری بزرگ می کنی ، نمی دانم دردت از کجاست ولی درد اصلی را شناسایی کن . اگر کودک درونت ناراحتی دارد درستش کن ، بفهمش ، آخه این هم غر زدن و لج کردن علتش چیست ؟! می دانم الان باز از اول می خواهی بگویی امین اینطور و فامیلش و مامان و بابا و..... نه نازنین همه ی اینها در درون تو ست ، تو داری اینطور مدیریت می کنی ، دردرون تو یک چیز ی هست که او از همه چیز اذیت می شود ، خودت باید بفهمی و پیداو رامش کنی .
می بوسمت دخترم این همه پریشان نباش . منطقی باش و به نگاهت وسعت بده ، مطمئنم که با وسعت دید دنیا را زیبا تر خواهی دید ، اول خودت را درک کن و در مرحله بعد اطرافیانت را ، به خدا، دنیا خیلی قشنگه و روابط آدمها هم خیلی قنشگه کافی است بخواهی دخترم ، این قشنگی ها را ببینی . دخترک خسته و عصبانی ام بیا و نوع دیدنت را تغییر بده ، توقع را کنار بگذار و خودت باش و افتخار کن که توانایی ، تو هیچ وقت تنها نیستی ، خدا با توست ، ولی در عین حال همیشه هم تنهایی ، اینقدر مامان و بابا و امین و....واعمال و حرفهایشان برایت مهم نباشد .این اسامی همسفران راه زندگی ما هستند ، همین ، تو از یک همسفر چه توقعی می توانی داشته باشی ولی اگر برای تو کاری انجام داد چقدر خوشحال می شوی ؟! این عناوین جبری و انتخابی و ... را رهاکن . دختر جان کار خودت را بکن کاری که فکر می کنی درست است و اخلاقی و انسانی است ،اما بدون غر زدن و توقع و...طرح چرا ها
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
هر دو سه هفته یکبار بچه ها برای خودشان برنامه می گذارند که پنجشنبه و جمعه خانه نباشند ؟! می دانی به من چی می گویند ؟! مامی خیلی این مدت خسته شده ای و احتیاج به تنهایی و خلوت داری ؛ و من لذت می برم که بچه هایم به این مسئله فکر می کنند و نیازی نیست که من از آنها بخواهم که لازم است دوسه هفته یکبار مال خودم باشد ، در این زمان دلم خواست کتاب می خوانم ، دلم خواست با یکی از دوستان قدیم برنامه ای با هم می گذاریم و.....مادر تو هم حق این تنهایی را دارد و حالا یک روزی که تو لج پیچ شده ای و یک دوروزی خانه نرفته ای مادرت باید بگوید چقدر این تنهایی که قطعا مطمئنم تنهای تنها هم نبوده ! خوب بوده و به دلش چسبیده تازه به تو هم باید بر بخورد !
آنی عزیز حرفات درسته ولی در مورد ما صدق نمی کنه عزیزم. مادر و ÷در من به شدت مشکل دارن و وقتی من خانه نباشم مامانم دیوونه می شه مخصوصا که خواهر برادرم هم نیستن.
من وقتی این دو روز نبودم مامانم همش سعی کرده به زور قرص بخوابه. می دونی چرا دوست نداره امین اونجا باشه؟؟؟
چون اونم خسته شدم از رفتارهای زشت خانوادش. همش می گه محل نذار کمی به خودشون بیان و ...
پدرم هم از روی حسادتش می گه. خنده داره ولی او حتی به برادرم هم حسودی می کرد. پدرم ناراحته ما به امین توجه می کنیم.
شاید بگی خوب به اونم توجه کنید. بدبختی و درد این جاست وقتی به او توجه می کنم بدتر می شه و یکهو می زنه زیر همه چی. به قول مامانم می گه اگه می خوای بابا بگه ماست سفیده بگو از نظر من ماست سیاهه!!!
بله خنده داره و غیر قابل باور. ولی هر چی بیشتر به پدرم توجه بشه رفتارش بدتر و هر چه کمتر محل بذاری رفتارش مهربان تر و بهتر می شه.
اگه بخوام در مورد روابط خانوادگی صحبت کنم یک هفته مدام وقت می خوام. روابطی که انقدر غرق در مردابه که با 5 سال مشاوره دائم هم نمی شود به نیمی تغییری توش امیدوار بود.
از اونا ناراحتم که این 5/1 سال هم منو تحمل کنن و من قول می دهم برای همیشه بروم. همون طور که خواهر و برادرم رفته اند...:302:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
خیلی وقتها ما چیزی را دلمان می خواهد ولی خواستمان را بیان نمی کنیم مردم نمی توانند کف دستشان را بو بکشند و بفهمند و در نتیجه عدم توانایی حرف زدن ،از مردم ناراحت هم می شویم و دچار تحلیل های اشتباه هم می گردیم و شروع می کنیم اذیت کردن و غرغر کردن بی دلیل و.... و اطرافیان را به ستوه می آوریم و از خودمان متنفر می کنیم و.... در حالی که خیلی راحت از اول می توانیم درد را بگوییم و ... نازنین مسائل را داری بزرگ می کنی ، نمی دانم دردت از کجاست ولی درد اصلی را شناسایی کن .
عزیزم من به زبان های مختلف دردم رو به همسرم گفتم. به هر زبانی که فکر کنی. بارها خواسته هامو روشن و شفاف بیان کردم. هیچ وقت هم توی دلم فکر نکردم اگه این کار رو بکنم کوچیک می شوم یا ...
ولی انگار هر چی من می گم امین گوشاش بیشتر بسته می شه.
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
تو هیچ وقت تنها نیستی ، خدا با توست ، ولی در عین حال همیشه هم تنهایی
بله آنی عزیزم من همیشه تنها بودم چون از نخستین روزهای جوانی مجبور بودم خودم گلیمم رو از آب بیرون بکشم. وقتی دوستان من در حال تفریح و این پاساژ اون پاساژ و یا این دوست پیر یا اون کلاس ورزش و یا هرچی... بودند من دنبال کارم بودم. من هیچ وقت وقت نداشتم برای خودم باشم.
به وقتش منم تفریح کردم ولی حتی تفریحاتم هم با هم سن و سالانم فرق می کرد.
کاری به این حرف ها ندارم. گذشته ها گذشته.
من الان مخاطبم همسرمه نه پدر مادرم و اتفاقات گذشته...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین یک سئوال
فمر نمی کنی همین مشکلاتی که در خانه با ماماو بابا داشته ای باعث می شود از امین توقعات بیشتری داشته باشی ، یعنی کی جورهایی تک محوری امین شده باشد ؟! نازنین من احساس می کنم امین و تو می توانید زندگی خوبی داشته باشید ولی یک چیزهایی این وسط هست که خیلی بی خودی است ولی توانسته با توجه به ریشه هایی که دارند منشا اثر شوند ، و متاسفانه اثراتشان هم مخرب است ، نازنین یک کمی دقیق باش ، امروز در صندلی داغ مطلبت را خواندم که دختر ورزشکاری هستی ، نازنین روحیه ات قوی باشد ، آن هم اسکی ! این روحیه قوی و مسیر یابی و تصمیم گیری سریع و...که همه و همه از ورزش اسکی به دست آورده ای باید در زندگی به شکل عملی باید به دردت بخورد.نازنین امین بد نیست ، خسته است ، یک مرد خسته با یک زن خسته خیلی فرق دارد ، مردها احتیاج به کمک بیشتری دارند ، تو ما را داری ، می توانی دردت را به ما بگویی ، با ما غرغر کنی ، ولی امین حرف نمی زند و کسی را ندارد که مثل تو بتواند راحت حرفهایش را بگوید ، اصولا مردها با حرف زدن مشکلاتشان را نمی توانند حل کنند ،
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین عزیز تو و امین 2تا انسان هستید با افکار و نظرات مختلف با خاونواده های متفاوت که هرکدوم برای خودشون قوانین خاصی دارن . تو نمی تونی اینطور فکر میکنی امین عمل کنه . تو دوست داشتی که امین بهت زنگ میزد و در مورد قسط وام ازت میپرسید اما امین جور دیگه ای فکر میکرده شاید فکر میکرده اگه باهات تماس بگیره تو عصبانی تر میشی . اینو قبول کن هیچوقت اونی که تو فکر میکنی دیگری فکر نمی کنه .ببین یه صورت مسئله وجود داره ولی هرکسی برای حلش یه جور دیگه فکر میکنه هیچوقت افق فکرها یکی نیست . همیشه دیدگاهها متفاوت همیشه سعی کن اونجور که دوست داری فکر کنی و لذت ببری و اینکه با فکر کردن خودت رو عذاب بدی .
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط homa_59_25
تو دوست داشتی که امین بهت زنگ میزد و در مورد قسط وام ازت میپرسید اما امین جور دیگه ای فکر میکرده شاید فکر میکرده اگه باهات تماس بگیره تو عصبانی تر میشی . اینو قبول کن هیچوقت اونی که تو فکر میکنی دیگری فکر نمی کنه .ببین یه صورت مسئله وجود داره ولی هرکسی برای حلش یه جور دیگه فکر میکنه هیچوقت افق فکرها یکی نیست .
بله. حق با شماست ولی آیا در نهایت همسر من با همون دیدگاه متفاوتش مسئله رو حل می کنه؟؟؟؟ یا انقدر شل و آروم راه می ره که گند می زنه به همه چی...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنین تو بیشتر از امین توی جامعه بودی و با طرز برخوردها و رفتارهای دیگران تا حدودی آشنا هستی . تو خودت میگی از 16 سالگی استقلال مالی داشتی و دختر مستقلی بودی . تو باید به امین فرصت بدی که مستقل بشه . مردها بچه های ریش و سیبیل دار هستن . اون باید وارد این جامعه گرگ بشه تا بفهمه چکار کنه تا خورده نشه . تو یاد گرفتی که چطور باید رفتار کنی ولی اون هنوز بلد نیست بهش فرصت بده شاید سالها طول بکشه . مشکل ما دخترهای مستقل همینه که از طرفون بیشتر متوجه میشیم و بیشتر میفهمیم و توقع داریم که مثل ما رفتار کنن ولی نمیشه . من همسرم 28 سالشه ولی بعضی وقتها طوری رفتار میکنه که من خودم شک میکنم به سنش .میدونی مشکل ما چیه ؟مشکل اینکه ما از سن خودمون بیشتر میفهمیم ولی همسرامون توی رده سنی خودشون فکر میکنن . من خودم به شخصه همیشه طوری فکر کردم و عمل کردم که دیگران بهم میگن مادر بزرگ و این خودش خیلی بده چون توقع از همسرم میره بالا. ولی خوب اینطوری بزرگ شدم و نمی تونم ترکش کنم .
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
انتظار نداشته باش كه امين تو باشه
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
فمر نمی کنی همین مشکلاتی که در خانه با ماماو بابا داشته ای باعث می شود از امین توقعات بیشتری داشته باشی ، یعنی کی جورهایی تک محوری امین شده باشد ؟! نازنین من احساس می کنم امین و تو می توانید زندگی خوبی داشته باشید ولی یک چیزهایی این وسط هست که خیلی بی خودی است ولی توانسته با توجه به ریشه هایی که دارند منشا اثر شوند ، و متاسفانه اثراتشان هم مخرب است ، نازنین امین بد نیست ، خسته است ، یک مرد خسته با یک زن خسته خیلی فرق دارد ، مردها احتیاج به کمک بیشتری دارند ، تو ما را داری ، می توانی دردت را به ما بگویی ، با ما غرغر کنی ، ولی امین حرف نمی زند و کسی را ندارد که مثل تو بتواند راحت حرفهایش را بگوید ، اصولا مردها با حرف زدن مشکلاتشان را نمی توانند حل کنند ،
آنی خوب شاید همین طور باشد که می گویی. قبول ولی آیا به عنوان یک زن حامی شوهرم نبوده ام؟؟؟ آیا همیشه بارشو به دوش نکشیدم؟؟؟
الان من دیگه نمی خواهم همسرم به من تکیه کنه. می خواهم من به او تکیه کنم. یک عمر خودم بودم و خودم ولی حالا می خوام من باشم و همسرم.
شاید اشتباه من غلط بود و امین اون مرد نمی تونه باشه. مردی که بتونه بار مسئولیت دیگری رو به دوش بکشه.
هر چی باشه اونم پسر همون مادره. مادری که با درایتی و خوشی زمان حال هیچ وقت نتوانست آینده رو بسازه که الان دو ماهه خانه دخترشه.
دوستان خیلی وحشتناکه دو ماه خانه دامادی باشی که روزی تا توانستی تحقیرش کردی!!!
دقیقا کاری که سعی داره با من بکنه ولی نمی تونه!
منم خستم. من از همسرم توقع دارم اگه توی حرف می گه : من با خانودم مشکل دارم و رفتارشون رو نمی پسندم توی عمل هم همینو ثابت کنه!
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
ما زنها ذاتا عجولیم دست خودمون هم نیست :rolleyes:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
امین زنگ زد. قبلش هم اس ام اس داده بود شماره حسابتو بده.
زنگ زد رو تلفن مستقیم شرکت منم نمی دونستم اونه .
خیلی عصبانی باهاش حرف زدم. گفت : شماره حسابتو بده. گفتم برای چی ؟ گفت فلانی می خواد پول بریزه. گفتم :5 شنبه باید زنگ می زدی نه الان.
گفت الان می خواد پول بریزه. گفتم : من نمی خوام مال خودتو بده. گفت: من الان حفظ نیستم بده یارو معطله.
منم دادم.
هی گفت : حالت چطوره بابا اینا چطورن. گفتم : کاری نداری؟ گفت دارم حرف می زنم. گفتم من کار دارم.
بهش برخورد . گفت : باشه. من گوشی رو قطع کردم...
نمی دونم. ولی مثل سابق اصلا دلم براش تنگ نشده و اصلا دلم نمی خواد صداشو هم بشنوم. نمی دونم چه مرگمه ولی تمام بلاهایب که چه خودش چه خانوادش سرم آوردن همش جلوی چشممه.
واقعا الان توی این روز ها نمی خوامش...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
اشكالي نداره كه اگر نخواهي باهاش صحبت كني ولي پلهاي پشت سرت را خراب نكن
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
اشكالي نداره كه اگر نخواهي باهاش صحبت كني ولي پلهاي پشت سرت را خراب نكن
:81:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
فکر نمی کردم در این شرایط فرصت این را داشته باشی که زندگی و کارها و حرفهای مادر شوهرت را تحلیل کنی !
با شوهرت هم که اینجوری حرف می زنی ، نازنین باید بروی مشاور ، حرفهای من هم به دردت نمی خورد ، دیگه هیچ دخالتی نمی کنم ولی حرف آخر مشاور است ، با امین یا بی امین ، تنها به خاطر خودت
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
فکر نمی کردم در این شرایط فرصت این را داشته باشی که زندگی و کارها و حرفهای مادر شوهرت را تحلیل کنی !
با شوهرت هم که اینجوری حرف می زنی ، نازنین باید بروی مشاور ، حرفهای من هم به دردت نمی خورد ، دیگه هیچ دخالتی نمی کنم ولی حرف آخر مشاور است ، با امین یا بی امین ، تنها به خاطر خودت
عزیزم من تو این شرایط چیزی رو تحلیل نکردم. اینها از قبل بوده.این اتفاقات حق من نبود. ولی باز هم اول و آخر تصمیم شاید اشتباه خودم بود...
بله حتما باید بروم مشاور. ولی کو پولش؟؟؟
الان اصلا شرایط مالیشو ندارم وگرنه حتما می رفتم.
آنی عزیز من بی منطق نیستم. حرفات رو هم خوب می فهمم عزیزم ولی الان دیگه حال منطقی بودن روندارم.
الان براش اس ام اس دادم مدتی از هم دور باشیم.
دیگه چیزی نگفت.
من همیشه از تمام حرف ها استفاده کردم. شاید اگه نبودین و حرفاتون رو نمی شنیدم خیلی بدتر عکس العمل نشون می دادم.از تمام راهنماییهات ممنونم عزیزم. :72:
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
دیروز امین اس ام اس داد و دیگه ول نکرد.
خلاصه حرفامون این بود که من گفتم بین من و خانوادت یکی رو انتخاب کنم . من دیگه نمی تونم.
اونم گفتم باشه ولی تو اگه منو دوست داشتی این کارها رو نمی کردی!!! منم می خوام چند وقتی بروم مسافرت و تنها باشم...
منم گفتم : به سلامت. منم 2 هفته دیگه می روم. بشین فکرهاتو بکن . من تصمیمو گرفتم ...
بله الان همتون دعوام می کنید ولی دیگه نمی تونم دوستان.
من نمی گم رابطشو قطع کنه می گم : رابطه منو کم کن. ماهی یکبار با زنت برو ولی خوددش آزاده هر جا تو فامیلش خواست بره...
چقدر جوابشونو بدهم؟؟؟ چقدر خودمو بزنم به کر بودن ؟؟؟ چقدر بشنوم و هیچی نخواهم بگم ؟؟؟ تا کی ؟؟؟ تا زمانی که بمیرن ؟؟؟ این زندگی می شه برای من ؟؟؟ اینا فردا تو تربیت بچه های من نخواهند دخالت کرد و هزار چیز دیگه ؟؟؟ تازه من الان مستقلم و کاریشون ندارم و هیچیم زیر دستشون نیست اینن اگر کمی تکیه به اونا داشتم چی ؟؟؟؟!!!!
به خدا قسم من اگه خانوادم اینقدر روی روابطمون تاثیر گذار بودن کاملا رابطه رو کم می کردم کما اینکه تا الان هم من اجازه خیلی دخالت ها رو به پدر و مادرم ندادم.
نمی دونم امین چه خواهد کرد ولی حرف اول آخرم همینه : یا من یا خانوادش...
-
RE: من حساسم با اون بی معرفته ؟؟؟
نازنين جان تا كي ميخوايي اينطوري جنگ اعصاب داشته باشي؟ نميدونم راهي كه بهت پيشنهاد ميكنم منطق يا غير منطقي !!! برو رو در رو با خانوادش صحبت كن يا رومي يا زنگي.
به آقا امين هم بگو چون خودش نميتونه تصميم درستي بگيره شما مجبوريد با خانوادش صحبت كنيد.((يه سر هم به تاپيك وهم عزيز بزن شايد يه چيزهايي دستگيرت بشه)).