Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
به هر حال تصمیم به ماندن یا رفتن یه چیزیه که خود شما باید مسوولیتش رو قبول کنی و دوستان تالار فوقش به شما راهکارهای مناسب در رابطه با تصمیمات شما ارایه بدن. اما اکه تصمیمتون واقعا اینه و پای تصمیمتون می ایستید، به نظر می رسه که تنظیم دادخواست طلاق حداقل تلنگری باشه برای همسرتون که به فکر اصلاح اوضاع بیافته. اونوقت دیگه ایشون شاید یه خورده به خودشون بیان. که حتی اگه در این شرایط هم نخوان کاری کنن و شما طبق تصمیمی که گرفتید جدا شدید، توصیه اکید بنده این است که اصلا به رجوع فکر نکنید. حتی به خاطر بچه. پس لطفا بذارید فعلا یه خورده دیگه زمان بگذره و همه جانبه بررسی اش کنید تا تصمیمتون پخته تر شه.
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
شما مطمئن هستيد براي رهايي از يك امضا است ؟پس آن فرياد هاي همسرم دوستت دارم ! من واقعا" نمي توانم در مقابل استدلال هاي شما مطلبي عرض كنم فقط و فقط به عنوان يك همدرد يك دوست برخي از ابهامات را يادآوري ميكنم از روي عقل و تجربه دريافتم :عشق صبر و اميد عصاي سحرآميز من در زندگي بوده (ع-ص- ا):72:
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بی دل عزیز
نقل قول:
نوشته اصلی توسط بی دل
ذهنت رو آزاد کن. خودخواه شو به خودت جسمت و روحت و کندن وابستگی و تعلق از از هر آنچه غیر توست فکر کن! وقتی از هر چه تعلق رها شدی آزادانه و نه از موضع ضعف!
تصمیم بگیر ماندن یا رفتن از این زندگی.
اما عقل سلیم میگه اگه تا حالا 4 ماه از دوریتون گذشته باشه یعنی اینکه عده طلاق + یه خورده یا شاید 1 ماه. پس اگه طلاق گرفته بودی تا حالا باید دوران بحران بعد از طلاقو کم کم تموم میکردی و وارد دوران نقاهت میشدی.
ضمنا تا 4 ماه پیش که ایشون داشت با شما زندگی میکرد شما خواهان تغییر بودی. پس حالا این تغییر ارزشمند هزینه هم دارد از هزینه کردن نترس. ( هزینه اش می ارزه به نتیجه اینطور نیست؟)
به این فکر کن که اگه قرار باشه با همین وضعیت به دست و پاش بیافتی و برش گردونی دیگه باید خوب و بد قبولش کنی حق اعتراض هم نداری. ایشون الان با صبرش داره شما رو مستقیم یا غیر مستقیم مجبور میکنه که با هاش کنار بیای .
ببخش اگه صحبتهام به قشنگی و دلنشینی راهنماییهای دیگر عزیزان نبود.
لینک زیر جای تامل داره
هنوز راهی برای رفتن دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط omed
شما مطمئن هستيد براي رهايي از يك امضا است ؟
آره تنها تعلقی که نسبت به زندگی قبلی ام مونده
پس آن فرياد هاي همسرم دوستت دارم ![/
گفتم و باز هم می گویم
دوست داشتن خصوصا یک طرفه اصلا برای پا برجا موندن یک زندگی کافی نیست
من واقعا" نمي توانم در مقابل استدلال هاي شما مطلبي عرض كنم
اگر استدلال هایم منطقی و احساسی است بگویید
من اومده ام اینجا تا با خرد جمعی در راه درست قدم بگذارم
فقط و فقط به عنوان يك همدرد يك دوست برخي از ابهامات را يادآوري ميكنم
بسیار هم مهم هست من باید از تجربه ها از ابهامات گذشته درس بگیرم
فقط از روي عقل و تجربه دريافتم :عشق صبر و اميد عصاي سحرآميز من در زندگي بوده (ع-ص- ا):72:
دقیقا
عشق با صداقت و راستی
صبر منطقی و پویا
امید به آینده ی روشن تر
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نقاب
عرصه زندگی لحظه ایست که باید
تصمیم گرفت. شما تجربه ای را گذارانده اید و قطعا در این مسیر ناشناخته های زندگی را شناخته و واقعیات را لمس کرده اید.
می توان با درس گرفتن از تجربیات و ترسیم یک آینده روشن زندگی دوباره ای تشکیل داد.
بالهای صداقت گرامی عشق بزرگترین نعمت الهی است اما عشقی که دوطرفه باشد.
صبر
بدون امید به اینده و پیش بینی آن تنها در مواقعی کارساز است که بدنبال هدف و معیاری نباشیم و خود را رها سازیم. ولی شما هدف دارید.. و هدفتان در وهله اول تامین نیازهای فرزندتان و در وهله دوم تشکیل یک زندگی دوباره است.
زمان در حال سپریست.. و آن کس که حال را فدای آینده سازد ... مطمئن باشد که "اینده" را گذشته زندگی کرده است!
...
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بالهای صداقت عزیز
اما این مطلب رو برای گرفتن پاسخ ننوشته بودم، به جهت این بود که اگه چند سال دیگه این تصمیم رو بخواهید ارزیابی کنید ویا برای موطلائی شرح دهید ، دانسته عمل کرده باشید و خدای ناکرده پشیمانی درکار نباشد:72:
خوشبختی همه دوستان تالار آرزومه :72:
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بی بی چرا در مقابل تصمیم من ایستادگی کردید؟
دلیلش خیلی برایم مهم هست
می خواهم بدون از چه چیزی غفلت کرده ام؟
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
دوست عزیز
من ایستادگی نکردم ، این خیلی مهمه که دلایل این تصمیم سالهای سال پابرجا باشه ،
قطعا وقتی می شنوم که یه زندگی داره به طلاق منجر میشه ، ناراحت میشم اگر چه یه طرف قضیه بگه که خوشبختی من در این جدائیه!!!
از اون جا که دارین تصمیم بسیار مهمی تو زندگیتون میگیرین جا داره که مواردی که تو ذهنتون هست روکاغذ بیارین با نوشتنشون خیلی چیزا برا خودتون روشن میشه ، شما می گید نوشتین ،
اگه دوست دارین دوتا از مزایا و دوتا از معایب این تصمیم رو بگید:72:
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
فیلو سارا توی تاپیک اولم نوشته
نقل قول:
بعد سعی کنید آینده رو پیش بینی کنید:
تباه شدن عمر شما؟ دختری که در این جو متشنج بزرگ می شه؟
اگر مسئله رو کاملا بررسی کردید و دیدید این زندگی که به قول خودتون 10 سالش صرف دویدن شما و فرار همسرتون شده، حاصلی جز حقارت نداره، به خالقتون توکل کنید و تمومش کنید.
به احترام اون کسی که شما رو شریف خلق کرد، عشقتون رو در قلبتون نگهدارید و به غیر او وابستگی نشون ندید و از غیر او نترسید. چرا که ترس از مشکلات طلاق برای کسیکه هم درآمد کافی داره، و هم زندگیش به آخر خط رسیده، یعنی ترس از حرف مردم!
اگر نتیجه بررسی های منطقیت، و مراجعه به مشاور این شد که این زندگی درست نمی شه، تمام تمرکزتون رو روی این بگذارید که حضانت دائم دخترتون رو بگیرید و برگردید به شهر خودتون تا بتونید زندگی جدیدی رو شروع کنید.
فراموش نکنید که پایان این زندگی، آخر خط نیست، شما 30 سال بیشتر ندارید!
و حرف آخر اینکه::
خیلی از ما در زندگیمون به کسی تکیه می کنیم و وابسته ش می شیم، اما فقط اونهایی شانس میارن، که طرفشون جا خالی می ده و می خورن زمین!
چون فقط اونهان که شانس این رو پیدا می کنند که تکیه گاه حقیقی رو پیدا کنند و از هر انسانی بی نیاز بشن.
موفق باشید.
الان با توکل برخدا می خواهم زندگی جدیدی رو درست کنم
.
.
.اما جناب بی بی
مزایای طلاق
1-تمام شدن این حس نوسان کننده و امید واهی به آینده ای که آن را روشن نمی بینی
2-بدون وابستگی به زندگی جدیدی می رسی ... نداشتن دلبستگی به این محبت و احتمال برگشت
3-عدم انتظار کشیدن تا ساعت 3 نصفه شب برای اومدن شوهر به خانه
4-نداشتن نیاز به یه مرد که در بحرانی ترین شرایط تنهایت می گذارد
داشتن مرد به عنوان شوهر ولی در واقع نبودن او در خیلی از جاها
از جمله بردن بچه به دکتر در نصفه شب
5-عدم اینکه مورد سوء استفاده مالی قرار بگیری
6-اجازه نفس کشیدن
7-اجازه اینکه اون طوری که هستی بدون ترس از رفتن شوهر زندگی کنی
مردی که با یه جر و بحث کوچک قهر می کنه میره بذار بره
8- به پایان رسیدن این تعقیب و گریز های الکی من و او
فرار او برای زندگی و تلاش من برای بازگردوندن او
معایب
1-خلا عاطفی
2-آسیبی که بچه ام می بیند
نقل قول:
سه ماه خانه پدرم بودم هر از گاهی میومدم به خونه سر میزدم اون رو هم گاهی توی خونه میدیدم
دلم برای بچه ام می سوخت دلم می خواست شوهرم بگه دوستم داره و بیاد دنبالم
نیومد
شوهرم نسبت به من و دخترم بی تفاوت شده بود نصفه شب من تنهایی دخترم را به دکتر می بردم اون همش خواب بود
مرتب بهم دروغ میگفت اعتمادم ازش سلب شده بود
خدایا یه سئوال ازت دارم چرا دوستم نداشت
چون اون هم مثل خودت بچه سال بود و احساسی عمل کرد
چرا از من فراری بود
از تو فراری نبود نمی توانست مسئولیت پذیر باشد
چرا به دعاهام جواب نمیدی
به وقتش جواب داد...ممنون خدا
خدایا من که دوسش دارم مثل همون اول
دوستش دارم؟ نمی دونم ؟ دوست داشتن یعنی چی ؟ چه چیزش رو دوست داشتی؟
قیافه اش؟ تیپش؟ صداش؟ رنگ چشماش؟دوست داشتن یعنی ظاهر؟
چرا از من متنفر هست
چون با تو خیلی فرق داره چون شما اصلا هماهنگی باهم ندارید چون هردوتاتون با بچه بازی هایتون و بیشتر اون با لجبازی اش نگذاشتید زندگی مشترک شکل بگیره
خداجون کاش شماره نفسهام دست خودم بود کاش گناه بچه ام گردنم نمی افتاد
اون وقت که هرکسی یه مشکل واسش پیش میومد زود خودش رو می کشت
چرا چرا چرا
دلم می خواد از اسمون بپرم بی وزنی خیلی حس قشنگی باید باشه
چرا از آسمون؟
الان که دیگه زیر فشار نیستی
الان بی وزن بی وزن هستی
پرواز کن
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بالهای صداقت عزیز
نمی خوام خیلی تو تصمیمت خلل وارد کنم ، اما معایب 4و5و6و7 رو ، خصوصا 6 رو می بینم که از سر ناراحتی نوشتین ، آیا با شوهرتون اینقدر شرایط خفقان حاکم بوده که ایطوری توصیفش می کنید - اجازه تنفس- ، اونهم برای شما که تقریبا از ابتدا بار زندگی رو به دوش داشتین؟
تمایل دارم کمی بیشتر رو معایب طلاق تمرکز کنید و اونا رو مثل مزایا باز تر کنید، :72:
Re: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
بی بی
وقتی نتونی اونی باشی که هستی میشه نفس نکشیدن
چیزهایی که نوشتم شاید احساس باشه
ولی برای من الان مهم هست
نمی خواهم شرایط زندگی مشترکم دوباره پیش بیاد
از اون بالهای صداقت که اسیر شوهرش بود
مثل پرنده های قفسی که هرکی بریزه شادونه فکر می کنن خداشونه باشم
نه نمی خواهم برای خلاء عاطفی که یه روز هست و 10 روز نیست دوباره اون پرنده قفسی بشوم
نمی دونم
اولین تاپیکم خیلی گویا بود
الان با آرامش تصمیم گرفتم
جناب سنگ تراشان
امید
بی بی
اگر این راه من اشتباه هست
راه درست را شما بیان کنید
نه واقعا راه دیگری به نظرتون میرسه؟
5 ماه صبر کرم
روی خودم کار کردم
باهاش برای صحبت رفتم
حتی به اینکه تمام اموالم هم به نامش بشه رضایت دادم
ولی اصرار داشت که جدا بشویم
خوب جدا بشویم
راه دیگری هست
شاید هست و من ندیدمش خوشحال می شوم به من نشون بدهید
دوستان کجایی؟
نقل قول:
سلام اقا کیوان ممنون از راهنمایی های خوبت
پرسیده بودی ایا به این نتیجه رسیده ام که به طلاق فکر نکنم
اره دیگه به طلاق فکر نمی کنم چون
1-هنوز به ادامه این زندگی در صورتی که شوهرم رفتارهایش را عوض کنه امیدوار دارم
شوهرم تغییر نمی کنه
2-از کلمه طلاق و مطلقه می ترسم با اینکه تا حالا با سه تا مشاور خوب مشورت کردم که هرسه گفتند برگشتن به این زندگی سوختن در آتش هست و با توجه به تمکن مالی که دارم و استقلال و مسئولیت پذیری ام مشکلات بعد از طلاق من به مراتب کمتر هست حتی یکیشون به من گفت خانم شما معتادی ! معتاد به شوهرت- معتاد به ایثار کردن عشقت
من از طلاق نمی ترسم
نقل قول:
این یعنی چه که می گویی دوستش دارم ؟! این مرد یا به تو آسیب زده و آسیب زدنهایش جدی است که واقعا معنی دوستش دارم را نمی فهمم . یا آسیب نزده ؟!
اگر آسیب زده و تکرار هم خواهد کرد این چه دوست داشتنی است ؟!
شما برای اینکه در کنار کسی باشی و با وی زندگی کنی اولین نیازهای زندگی که احساس امنیت و آرامش است را نداری
پس چطور می توانی بگویی من فردی را که از من و بچه ام سلب آرامش و امنیت می کند دوست دارم ؟!
RE: هم اکنون نیازمند یاری شما هستم
هیچ کسی نمی تواند جای تو باشد و به جای تو تصمیم بگیرد .در نهایت تصمیم گیرنده خودت و همسرت هستید که باید راه آینده را به تصویر بکشید و اجرا کنید .
شرایط زندگی ات و برخوردهای ریز و درشتی که باعث ایجاد این مشکلات شده خودت بهتر از هر یک از ما می دانی . اشکالی نمی بینم که آنها را بنا به توصیه بی بی روی کاغذ بیاوری و حتی چندین روز روی آن کار کنی .
یک سری مشکلات اولیه هستند و یک سری مشکلات ثانویه . ببین آیا راهی برای مرتفع کردن مشکلات وجود دارد و یا تو به عنوان یکی از طرفین ظرفیتهایت تا چه اندازه است و چه می خواهی .اگر مشکلات با کمی گذشت و تلاش قابل تغییر باشد خوب در جهت بهبود اوضاع تلاش کن . اگر هم دیدی که مشکلات از جنسی است که قابل تغییر نیست و فعل محال است در نتیجه باید بین دو گزینه ی بد و بدتر یکی را انتخاب کنی .
اما این همه صحبت و گفتگو و مشاوره به این دلیل است که به باور و یقین انتخاب راهی که در پیش می گیری رسیده باشی تا یک روزی سر جای اولت برنگردی و ببینی تنها عمرت هدر رفته و اشتباه کرده ای و خیلی چیزها را از دست داده ای .
نمونه ی این افراد را در تالار زیاد داریم و زیاد می بینیم.فرد تصمیمی می گیرد عمری را سپری می کند و حال به هر دلیلی می بینی بعد از چندین سال سر همان پله ی او ایستاده . همان جایی که یک روزی از آن فرار کرده بود !!!
این حرفها و مشورتها برا ی آن روز است . آن روز که با سربلندی بتوانی بگویی راهی به غیر جدایی و وجود نداشت نه اینکه پشیمان شوی و ببینی که .............!!!
حرفهای بی بی را در کنار سایر حرفها مورد بررسی قرار بده . عجله و شتاب نداشته باش . تو که 10 سال عمرت رفته یک هفته ی دیگر هم روش . اما یک تایم مشخص نه یک تایم ابدی روی 10 سال .