RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
از یه نی نی میپرسن عشق یعنی چی؟ میگه یعنی بزالی اونم از پفکت بخوله ولی فقط تو
تا دونه!
خاستگاری خر
خری امد به سوی مادر خویش
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات رو دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بیشتر از جان
ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش
به افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله
همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانوم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوش تیپ درآیی
یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانوم به گل چیدن برفته
برای بار سوم خر پرسید
که خر خانم سرش یکباره چرخید
خران عرعر کنان شادی نمودند
به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
پیش از ازدواج، مرد ادعا می کند که حاضر است برای خدمت کردن به تو از زندگی اش بگذرد.http://www.hamdardi.net/imgup/12/126...1c479622df.jpg
بعد از ازدواج حتی حاضر نیست برای حرف زدن با تو از خواندن روزنامه اش بگذرد:301:
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
یکی وصل ویکی هجران پسندد
یکی چلسی یکی میلان پسندد
من از چلسی ومیلان وصل وهجران
پسندم آنچه خانم جان پسندد
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
یه روز یارو ميره دكتر رگ غيرتشو عمل ميكنه غيرتي ميشه .
نصف شب زنش از رختخواب بلند ميشه مرده ميگه كجا ؟
زنه ميگه دارم ميرم توالت .
مرده ميگه لازم نکرده بشين خودم ميرم!!!!! :58:
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
انشای یک پروفسور نیم وجبی در مورد ازدواج:
انشا خود را در مورد موضو عزدواج آغاز می كنم
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم.:D
تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است.
حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود.
ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند.
مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم.
از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده.
مهم اشق است
! اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید. من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند.:D
همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود.
دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود
.خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد.
البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم.
هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند!
اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد.
زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد.
می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین!
اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا!
حتمن از زیر زمینی می ترسید .
ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم.
اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست.
از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان!
البته زندان آدم را مرد می کند.
عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است!
این بود انشای من.
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
اگرچه هویت هر انسانی، تحت تأثیر عوامل گوناگونی مثل جنسیت، موقعیت شغلی، سن و بسیاری موارد دیگر است، اما در اغلب جوامع انسانی مهمترین، مركزیترین و تعیین كنندهترین این عوامل هویت اجتماعی مرتبط با مردانگی و زنانگی افراد ملاک و تعیین کننده است که البته با توجه به شرایط خاص به عبارت ها و معانی متعددی استدلال می شود که بعضا شاید چندان هم معقولانه بنظر نرسد ولی قدری قابل تامل است ...
یه روز یک آقایی میگفتن که:
من " همسری مهربان و پدری فداکار" هستم وقتی زنم برای اثبات وفاداری اش (البته تا چهلم) آگهی فوت مرا در صفحه اول پرتیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند!
من "زوج" هستم،وقتی زنم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضی دادگاه خانواده قبول می کند با ماهی یک سکه به عنوان مهریه کنار بیاید!
من "سرپرست خانوار" هستم، وقتی هنوز کسی پیدا نشده تا آرامش را کنارش تجربه کنم و کماکان در کنار پدر و مادر پیرم هستم!
من "منزل" هستم، وقتی نامزدم از ترس همکاران فضولش اسم مرا در موبایلش اینگونه Save می کند!
من "مرد من" هستم، وقتی زنم به دنبال خواسته ی جدیدی است!
من "آقا جون" هستم، وقتی تبدیل به شیئی می شوم که فقط به درد عکس یادگاری به همراه نوه و نتیجه هایم می خورم!
من "ددی" هستم، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می کند!
من "پدر" هستم، وقتی مورد شماتت زنم قرار می گیرم، چون آن روز به یک مهمانی رفته بوده و بچه ام را به پارک نبرده بودم!
من "مرتیکه" هستم، وقتی زن همسایه، تذکرم را در خصوص درست گذاشتن ماشینش در پارکینگ می شنود!
من "بابایی" هستم، وقتی بچه هایم خرم می کنند تا برایشان موبایل بخرم!
من "آقاهه" هستم، وقتی دندان های مصنوعی ام را از داخل لیوان آب در می آورم و نوه ام خجالت می کشد به دوستانش بگوید من پدر بزرگش هستم و مرا خدمتکار پیر پدرش معرفی می کند!
من "مرد تمام عیار" هستم، وقتی زنم سرویس طلای جدیدش را جلوی آینه امتحان می کند!
من "عباس آقا" هستم، وقتی از مرز شصت سالگی گذشته ام و هیچ کسی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف کند!
من در ماه اول دامادی ام "مرد مردان، سالار، پلنگ، عشق من، عزیزم، سلطان، خوش تیپ، ویتامین خوشبختی" هستم.
من در فریادهای شبانه زنم، وقتی دیر به خانه می آید، لپش گل انداخته و بوی خیانت می دهد، "پاچه پاره" هستم!
من برای دامادم "لولو سرخرمن" هستم!
من "عصبی" هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم!
پدرم مرا به پدر شخصی که به خواستگاری اش رفته ایم "غلام شما[/" معرفی می کند!
به راستی من کیستم؟!http://www.hamdardi.net/imgup/12/126...3044c338e1.jpg
در همین حال خانومی میگفتن که:
من " دوشیزه مكرمه " هستم ، وقتی زن ها روی سرم قند می سابند و همزمان قند توی دلم آب می شود.
من " مرحومه مغفوره " هستم، وقتی زیر یك سنگ سیاه گرانیت قشنگ خوابیده ام و احتمالا هیچ خوابی نمیبینم.
من " والده مكرمه" هستم، وقتی اعضای هیات مدیره شركت پسرم برای خود شیرینی بیست آگهی تسلیت در بیست روزنامه معتبر چاپ میكنند.
من همسری مهربان و مادری فداكار " هستم ، وقتی شوهرم برای اثبات وفاداری اش (البته تا چهلم) آگهی فوت مرا در صفحه اول پر تیراژترین روزنامه شهر به چاپ می رساند.
من " ]زوجه " هستم ، وقتی شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حكم قاضی دادگاه خانواده قبول می كند به من و دختر شش ساله ام ماهیانه بیست و پنج هزار تومان فقط! بدهد.
من "سرپرست خانوار" هستم ، وقتی شوهرم چهار سال پیش با كامیون قراضه اش از گردنه حیران رد نشد و برای همیشه در ته دره خوابید.
من "خوشگله" هستم ، وقتی پسرهای جوان محله زیر تیر چراغ برق وقتشان را بیهوده می گذرانند.
من "حمید" هستم ، وقتی در ایستگاه چراغ برق، اتوبوس خط واحد می ایستد و شوهرم مرا از پیاده رو مقابل صدا می زند.
من "ضعیفه" هستم ، وقتی ریش سفیدهای فامیل می خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگیرند.
من "بی بی" هستم ، وقتی تبدیل به یك شیء آركائیك می شوم و نوه و نتیجه هایم تیك تیك از من عكس می گیرند.
من "مامی" هستم ، وقتی دختر نوجوانم در جشن تولد دوستش دروغ پردازی می كند.
من "مادر" هستم ، وقتی مورد شماتت همسرم قرار می گیرم. آن روز به یك مهمانی زنانه رفته بودم و غذای بچه ها را درست نكرده بودم.
من "زنیكه" هستم ، وقت بر سر حق پارک ماشین با ماشین مقابل بحث میکنم.
من "مامانی" هستم ، وقتی بچه هایم خرم می كنند تا خلاف هایشان را به پدرشان نگویم.
من "ننه" هستم ، وقتی نوه برومندم به همراه دوستانش به خونه میاد و از من سنی گذشته و او خجالت می كشد به دوستانش بگوید من مادربزرگش هستم، به آنها می گوید من خدمتكار پیر مادرش هستم.
من "یك كدبانوی تمام عیار" هستم، وقتی شوهرم بادگلوی بعد از غذا میزند و كمربندش را روی شكم برآمده اش جا به جا می كند.
من " علیا مخدره"هستم، وقتی دوستانم می خواهند به من بگویند "آشغال" محترمانه اینگونه خطابم می کنند.
من "بانو" هستم ، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بكند.
من در ماه اول عروسی ام : "خانم كوچولو، عروسك، ملوسك، خانمی، عزیزم، عشق من، قشنگم، عسلم، ویتامین عشق" هستم.
من در فریادهای شبانه شوهرم، در مقابل اعتراض من که چرا دیر به خانه می آید، چند تار موی زنانه روی یقه كتش است، "سلیطه" هستم.
من در ادبیات دیرپای این كهن بوم و بر : "دلیله محتاله، نفس محیله مكاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لكاته و ..... "هستم . دامادم به من "وروره جادو" می گوید.
حاج آقا مرا "والده" آقا مصطفی صدا می زند.
من "مادر فولاد زره" هستم وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم.
مادرم مرا به پدر شخصی که به خواستگاری ام آمده اند "كنیز" شما معرفی می كند.
[/size]
http://metalsoft-co.blogfa.com/post-506.aspx
http://www.hamdardi.net/imgup/12/126...3084a61198.jpg
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده
عزیزم قلبم از عشقت ورم کرد ........ وخاک عالمی را بر سرم کرد
اگـرچه بودم از زن هــا فــراری ......... مژه مصنوعیت آخر خرم کرد
RE: طنز و لطیفه های ازدواج ، عشق و خانواده