در نانوایی (چند سال دیگه) :
- آقا این نون ها چنده ؟
- سه هزار تومن
- از اینا سایز medium هم دارید ؟
- نه فقط xlarge
- باشه یه چند جا دیگه قیمت کنیم ، مزاحمتون میشیم دوباره
نمایش نسخه قابل چاپ
در نانوایی (چند سال دیگه) :
- آقا این نون ها چنده ؟
- سه هزار تومن
- از اینا سایز medium هم دارید ؟
- نه فقط xlarge
- باشه یه چند جا دیگه قیمت کنیم ، مزاحمتون میشیم دوباره
پدر بزرگ رو به نوه:
بدو برو قایم شو
امروز مدرسه رو پیچوندی معلمت اومده دنبالت
نوه:
نـــــــه، شما باید قایم شی،
من بش گفتم نمیام چون شما مردی
:311::163:
این سوال مدتیه ذهنم رو به خودش مشغول کرده: این عربها "چ" ندارن، چه طوری عطسه میکنن؟
:311:
تا حالا دقت کردین ما به بانک اعتماد می کنیم و پولامونو می ذاریم اونجا، ولی بانک به ما اعتماد نداره حتی خودکارها رو هم زنجیر کرده
:311::311:
سلام
بازدید از تیمارستان(خنده دار)
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روانپزشک پرسیدم شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روانپزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگتر است.
.
.
.
.
روانپزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر میدارد... شما میخواهید تختتان کنار پنجره باشد؟
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد.
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد
زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيمالجثهاى است امّا حلق بسيار کوچکى
دارد.
دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. اين
از نظر فيزيکى غيرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مىپرسم.
معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک
گفت:
اونوقت شما ازش بپرسيد:311:
تنها راهی که یه زن میتونه یه مرد رو میلیونر کنه
اینه که اون مرد میلیاردر باشه !!
:311::311:
مثبت اندیشی یعنی وقتی گنجشکی رو سرت کار خرابی کرد
خدا را شکر کنی که گاوها پرواز نمیکنند
:311:
یکی از استادا میگفت: "یه استاد داشتیم هر سری میومد سر کلاس به دختر
خانمها تیکه میانداخت.
یه روز دخترا تصمیم گرفتند با اولین تیکه ای که انداخت از کلاس برن بیرون....
قضیه به گوش استاد رسيد
جلسه بعد استاد کمي دیر اومد سر کلاس و براي توجيه دير آمدنش گفت:
از انقلاب داشتم میومدم، دیدم یه صف طولانی از دخترا تشکیل شده، رفتم جلو
پرسیدم، گفتند با کارت دانشجویی شوهر میدن!
دخترا پا شدند كه برن بیرون، استاد گفت:
کجا میرید؟ وقتش تموم شد، تا ساعت 10 بود!
:))))))))))))
[size=large]نگاهم کرد
پنداشتم دوستم دارد:43:
نگاهم کرد،
در نگاهش هزاران عشق را خواندم:227:
نگاهم کرد،
دل به بستم.:310:
باز نگاهم کرد
و تازه من متوجه شدم یارو کم داره فقط نگاه میکنه:311::311::311:
- اينايي که هميشه کليد دارن اما زنگ ميزنن و آسايش آدمو بهم ميزنن همونائين که هر سري ميرن
حموم ميگن : حوله !!!!!
- فقط يه ايراني ميتونه شامپو رو تو يه هفته تموم کنه و تهش رو با آب قاطي کنه و يک ماه بيشتر استفاده کنه:311:
- خدا نگذره از كساني كه شير حموم رو روي وضعيت دوش ميبندن و از حموم خارج ميشن :316:
- تا حالا دقت کردين سر سفره وقتي به طرفت ميگي نمکدون رو بده ...اول خودش نمک ميريزه رو غذاش بعد ميدن بهت:)
- بعد از يک عمر، بالاخره نفهميدیم که هنگام روبوسي بايد دو بار صورت طرف مقابل رو ببوسیم يا سه بار، تا هر دو نفر ضايع نشيم :316:
- ديــکتــاتــور کيــست؟
ديــکتــاتــور اون بچه ي دو سالـــست که بيست نــفــر مجبورند به خاطــر اون کــارتون نــگاه کنــنــد ،اونم برای دفعه ی هزارم :302:
-از ارزوهای یک پسر : لذت بردن یعنی اینکه بری مهمونی، دخترشون برات شربت بیاره آروم بگی :خودتون درست کردین؟؟ اونم با عشوه بگه : بله نوش جان ، تو بگی : پس نمی خورم ، مرسی :311: