نوشته اصلی توسط
ammin
سلام
خانم هفت عایا من اسم زن یا مردی آوردم. گفتم یه نفر :303:
یه تمثیل عرفانی_روانشناسی بود. اون یه نفر بلاتشبیه تمثیلی از عاشق(و همچنین معشوق) حقیقی بود. شهری که دوست داری نمادی از وطن حقیقی یا همون بهشته. حالا میتونست شهر خودت باشه.باغ هم که باز همون بهشت یا هر حالتی که در اون به خدا نزدیک میشی.
اما نکته اصلی این بود که وقتی وصف او رو میشنوی سر از پا نمیشناسی، دقیقا مثل جوابی که دادی. یعنی مشتاقانه تلاش میکنی هیچ اشتباهی نکنی ،هیچ کاری که اون دوست نداره رو انجام ندی و کارهایی که فکر میکنی او دوست داره رو انجام بدی.
نکته مهم تر اینه که هنوز تو او رو ندیدی که عاشقش بشی این سر از پا نشناختن تو در بهترین حالتش مرحله شوقه یعنی هنوز بهت میگن شائق نه عاشق و اگه اونو ببینی و عاشقش بشی فانی در او میشی از مرحله شوق و ذوق و این حرفا گذشته
نی توی سوال بعدی انسان کامله. داخل نی خالیه یعنی یکی از ویژگی های انسان کامل خالی شدن او از منیت ها خودخواهی ها ست. نی نامه اول مثنوی آمده و در حقیقت داره به کسی که از صفر شروع میکنه میگه همانطور که انسان کامل و پیر و مرشد مثل نی از منیت خالی شده. تو هم از منیت و توهم دانستن تهی شو تا روح و رحمت الهی در تو دمیده بشه. تا بدانجا رسید دانش من تا بدانم همی که نادانم.وقتی این منیت کنار بره توکل وتسلیم میاد مولوی در این مورد میگه ؛
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
سوال آخر هم کمتر تلاش شده مجسمه ای از حافظ ساخته بشه چون از هر بیت و غزل حافظ معانی مختلفی برداشت میشه و شاید این باعث شده مجسمه ای که از حافظ ساخته میشه او رو محدود به یه شخصیت خاص و یه نگرش خاص کنه. اگه آرامگاه حافظ بری میبینی افراد مختلفی باشخصیت ها و جهان بینی های مختلفی با شوق و احترام خاصی اونجا میان