RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
سلام غزاله عزيزم خوبي؟
راستش وقتي ماجراي تو خوندم ياد خودم افتادم
منم يه روز مثل تو فكر مي كردم يه زماني من با كسي دوست بودم كه عاشقانه دوسش داشتم و به هر دليلي رابطون خراب شد اون موقع ها من مشكلمون توي اين تالار مطرح مي كردم و بچه ها راهنماييم مي كردند همشون مي گفتند مواظب خودت باش چون راهتو اشتباه داري مي ري مي دوني به خودم چي مي گفتم مي گفتم بچه ها متوجه نيستند كه من چقدر دوسش دارم و نمي تونم ازش جدا بشم اوناي جاي من نيستند كه دركم كنند بين من و اون هر چي بود تموم شد حالا دارم مي فهمم كه حق با بچه ها بود اگه من ادامه مي دادم الان نابود ميشدم
تو كه قراره ديگه نبينيش برات بايد راحتر باشه كه فراموشش كني من چي كه با هم توي يك جا كار مي كرديم و هر روز مي ديدمش ولي با اين وجود تونستم با خودم كنار بيام روزاي اول خيلي سخت بود خيلي ولي الان راحت ترم الان وقتي از كنارم رد ميشه برام با يه آدم معمولي فرقي نداره الان مي فهمم كه لياقت من خيلي بيشتر از اين حرفا بود البته اون متاهل نبود مجرد بود ولي فهميده بودم كه با چند نفر ديگه دوست بود و اين چيزها بينمون رو خراب كرد اون موقع از بس دوسش داشتم به اين چيزها اهميت نمي دادم و مي گفتم درست ميشه بچه راهنماييم كردن كه دارم اشتباه فكر مي كنم و الان مي فهمم كه راست مي گفتند.اين چيزها بعدا" برات اهميت پيدا مي كنه فكر مي كني مي توني با قضيه كنار بياي چند وقت كه بگذره و همه چيز عادي بشه اون وقت نمي توني تحمل كني كه همسرت با چند نفره اينو مطمئن باش
ما آدمهاي زميني هر چيزي برامون ممكنه اگه بخواهيم بهش مي رسيم پس تو هم سعي كن همه چيزو رو. فراموش كني مي دونم سخته ولي غير ممكن نيست موفق باشي گلم
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
سلام دوست گلم آخه دختر خوب اين چه كاريه چراخودتو به خاطر اشتباهي كه نكردي اذيت ميكني خدا رو شكر كن كه طرفت قصد سوءاستفاده نداشته وگرنه خدا ميدونست چه آينده اي درانتظارت بوده خدارو شكر كن وازش بخواه كمكت كنه تا فراموشش كني تو لايق بهترينهايي عزيزم موفق باشي
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
غزاله جون سلام
مطمئن هستم روزهای سختی رو گذروندی و نمیدونم الان چه حالی داری ؟
ولی تو باید مقاوم باشی . کاملا درکت میکنم
ببین خیلی از خانمایی که طرف مقابلشونو دیدن و مدتها هم باهاش دوست بودن و یه شناختی نسبی به طرفشون داشتن ، وقتی وارد زندگی میشن هزار تامشکل پیدا میکنن چه برسه به شما که نه اون آقا رو دیدید و نه با اون معاشرت کردید . ؟! ....
مطمئن باش اون به خاطر این تو رو طرد میکرده که دل مشغولی های زیادی داشته و وقت برای تو یه دختر 20 ساله نداشته تازه دوست شدن با تو براش خیلی دردسر داره تا اینکه با یه زن طلاق گرفته دوست باشه پس اون میره دنبال طعمه های درشتتر و راحتتر . امیدوارم متوجه شده باشی منظورم رو .............
در ضمن باید خدا رو شاکر باشی چون خیلی دوستت داشته که زود این روزا رو نشونت داده و نذاشته تا هزار تا بلای دیگه سر خودتو سرنوشتت بیاد بعد متوجه بشی ؟.....
حالا که رو پله های اول هستی مواظب باش ! بلند شدن از ارتفاع چند تا پله خیلی راحتتر از پا شدن از یه سقوطه .....
مواظب خودت باش .... قدر خودتو بدون ... روزای خوبی در انتظارت هست ... تو میتونی خیلی خوشبختتر و موفقتر از اینی که هستی باشی .
قربونت ساغر
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
من پستتون رو خوندم به نظر:
یا دروغ می گه یا راست
اگه دروغ بگه که باید متنفر باشین از یه آدم دروغگو
اگه راست هم بگه که بوالهوسیش رو ثابت کرده.
صیغه کردن اشکالی نداره به شرطی که خانومش بدونه و قصد خیانت در کار نباشه.
حالا خودت می دونی خواهشا احساسات رو با منطق قاطی نکن. اگه باهاش ازدواج کنی و بعد مراحلی کارت به طلاق بکشه چطور تحمل می کنی. خب همون تحمل رو به اضافه چیزهایی که ممکنن بود از دست بدی و ندادی الان بکن (الان با این شرایط بی رحمانه بگو نمی خوامش) مطمئن باش می تونی. بیخودی هم به خودت تلقین نکن بدون اون می میرم و فلان تابحال تو دنیا هزاران بار این اتفاقات تکرار شده هیشکی هم نمرده.
هیچ کس به اندازه تجربه و فهمیدن واقعیات چشماتو باز نمی کنه. لطفا بعد از باز شدن چشمات اونارو دوباره نبند. تا دوباره مرتکب اشتباه نشی.
و هیچ کش هم به اندازه خودت نمی تونه به خودت کمک کنه.
به همین سادگی (بیخودی قضیه رو کش نده چون بیشتر عذاب می کشی) اگه اونم زنگ زد قطع کن یا شماره ات رو عوض کن.
منم یه دخترم می دونم همچین کارایی برا دخترا سخته اما می تونی.
موفق باشی بیخبرم نزار. اگه کمکی لازمه بگو انجام می دم برات.
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
سلام
باز هم ممنونم از توجه همگی شما و اینکه سعی می کنید من رو درک کنید و به من کمک کنید .
راستش من و اون اقا در دو شهر مختلف زندگی می کنیم من ازش خواستم بیاد توی شهر ما تا همدیگه رو ببینیم بلکه اینطوری شاید از من خوشش بیاد و راضی به ازدواج بشه (البته اون موقع که خیلی اصرار داشتم برای ازدواج نه حالا) می خواستم ببینم خارج از پشت مانیتور اون چطوریه البته زیاد هم مطمئن نبودم که بخوام ببینمش.
اما این رو ازش خواستم گفت که اگه بیام خانواده ام بهم شک می کنند و از این حرفها ...... اما از شهر خودش برای دیدن زن موقتش میره تهران و برمی گرده .این موضوع هم خیلی دلم رو میسوزونه.اصلا احساس من براش اهمیت نداره .احساس حقارت می کنم .:54::54:
البته اون خیلی مهربونه و از روز اول سعی می کرد کمکم کنه و درکم کنه .
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
غزاله گرامی احساستون بزرگ عمیق و وسیعه . من می دونم. هرچند یک پسر هستم ولی با تمام وجود حس می کنم چقدر کشش به اون مرد در درون شما وود داره چون من هم در این قضایا گیر افتادم. دنبال چی هستید؟ اولین سوال رو خودتون جواب بدید؟
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
سلام
من فقط اين رو ميدونم كه انسان بايد در زندگيش عقل و احساس رو با هم جلو ببره اگر هركدوم رو در نظر نگيري خيلي تو زندگي ضرر مي كني و به نظر من ادامه اين رابطه از نظر عقلي درست به نظر نمي رسه و پيامد خوبي هم نداره
ضمنا تقاضا مي كنم از نوشته هاي مدير سايت همدردي در مورد نصيحتهايي كه به دختران كرده حتما استفاده كنيد به نظرم خيلي جالب مياد.
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
سلام ghazaleh
لطفا به طور كامل ودقیق همه محتوای پاسخم را مطالعه كن، و زیاد دقت كن و به كار ببند. این حرفهای من نیست كه بتواند برای تو معجزه ای كند، این تو هستی كه با تصمیم و عمل خود برای رهایی از مشكلت معجزه ای می آفرینی. گزینش بخشی از مطالبم،آن هم در همان جهت مشكل زایی كه تا كنون دنبال كرده ای، می تواند وضعیت شما را پیچیده كند.
این هم لینك پاسخ:
http://www.hamdardi.net/showthread.php?tid=4642&pid=44451#pid44451
این هم خود مطلب برای سهولت :
سلام
من از همه دوستانی كه در این تاپیك با تمام وجود قصد كمك به شما را داشتتند و همچنین شما كه اینقدر مجدانه دنبال حل مشكلتون هستید تشكر می كنم.
ghazaleh
اساسا اشتباه در اینه كه می خواهی ازش دل بكنی
اشتباه اینه كه می خواهی فراموشش كنی.
محبت و عشقی كه انسان نسبت به یكی پیدا می كنه عمیق تر از اینه كه بخواهیم با تبر و چكش بیفتیم به جونش تا آن را ریشه كن كنیم.
پس چاره چیه!!!
بپذیر این را كه علاقمند به خصوصیات انسانی ایشون هستید.
و تجربه این عشق را در دلت پاس بدار.
اما برای ازدواج ،مسائل جنسی و تولید نسل بستر مناسبی انشاء الله پیدا خواهید كرد.
مغز یك حالتی داره كه وقتی به صورت امری و دستوری به او بكن و نكن می كنیم به عكس رفتار می كنه. شما سعی نكن بزور خود را مجبور به فراموشی كنی.
بلكه سعی كن بی نهایت علاقمندی های خود و متغیرهای اطرافت را دوباره فعال كنی.
راه نفس خود را متعدد كن تا بتوانی نفس بكشی.
شما سرت زیر آب است ،نمی توانی نفس بكشی جز با یك نی كه این نی هم این آقاست.
حالا كاری به نی نداشته باش، حتی او را دور نینداز. اما سرت را از زیر آب بالا بیاور.
حالا هم نی را در موقعیتی كه هست می بینی و همه بی نهایت جلوه دیگر در اطرافت.
در واقع دنیای بی نهایت تو به صورت افراطی فقط در یك شخص خلاصه شده است.
مانند اینكه یك انسان از همه وجودش مثلا بینی او 2 متر شده باشد. و این عذاب آور است.
هر انسانی باید همه وجودش را گسترش دهد.
خلاصه:
سعی نكن فراموشش كنی، البته سعی نكن هم كه مرتب فقط به او و خودت فكر كنی و اینگونه منجر به رشد بیش از حد و تومور وار این رابطه شوی.
شما كافیست مدتی در باغ زندگی بگردی و به سایر گلها ،نهال ها و درختهای وجودت آب دهی. تو در باغ بی نهایت وجودت ،پای یك درخت نشستی و خودت را به آن گره زدی و لذت بهره برداری از زندگی را از خود گرفته ای.
بحث سر این نیست كه این درخت خوب است یا بد.
موضوع این است كه زندگی وسیع تر از یك درخت ، یك نی و یك رابطه است...
تمرین عملی:
سعی كن كاری كه دیگر دوستان در این تالار با تو كردند، تو با سایر دوستانی كه مشكل دارند بكنی.
گشتی در این تالار بزن و به آنهایی كه تصور می كنی به كمك نیاز دارند و تو در مورد مشكلشان آگاهی داری كمك كن.
حالا متوجه می شوی ،برای تجربه عشق ، فقط مفعول بودن كافی نیست. گاهی باید فاعل عشق بود. یعنی محبت به دیگران و انتشار علاقه به همنوعان و اینگونه زندگی را گسترش بده.
تمام این افرادی كه به شما كمك كردند ، به خدا شاید از شما دردمند تر باشند. من شاهد اشك ها، ناله و رنجهایشان بوده ام. اما می بینی خود را فراموش كرده اند. و چه دلسوزانه در كنارت هستند. چون نمی خواهند تو رنجت افزون شود.
پس:
بسم الله...
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
نمی دونم چی جواب بدم دارم دارم ذره ذره اب میشم به خدا راست میگم دارم دیوونه میشم
RE: راه دل کندن نمی دانم هنوز .........
حاج خانوم هیشکی اندازه خودت نمی تونه کمکت کنه
اگه عاقلانه فکر نکنی تو هچل می افتی.... خودت می دونی.... اون به زن اولش نگفته حقیقت خودش رو تو انتظار داری وقتی با تو ازدواج کرد چیکار کنه؟ با نظر سورنا هم کاملا موافقم از صحبت های مدیر سایت هم واقعا لذت بردم.