خوب میشد دید بعد راجع به من قضاوت کرد، ازین میرنجم من و خونوادم رو ندیدن و اینجوری کردن
نمایش نسخه قابل چاپ
خوب میشد دید بعد راجع به من قضاوت کرد، ازین میرنجم من و خونوادم رو ندیدن و اینجوری کردن
گفتم که پدر ایشون حاضر به شنیدن اسمتون نیست شاید الان تو خونشون اینقدر جو منفی علیه شما زیاد شده که حتی دخترخانم هم دیگه به شما فکرنمیکنه.بنظرم بهتره بجای سرزنش خود یابقیه بهتره پیش یه مشاورمجرب برین که اصلا این ازدواج به صلاح هست یانه؟
حدس میزنم حتی الان مثل دوهفته پیش اینقدر بیقرارنیستین بیشتر دلگیرین چرا نه آوردن.
خواهش میکنم خودتونو ومادرتونو اذیت نکنین به کارتون بچسبین وگرنه ممکنه این شغلی که براش اینقدرزحمت کشیدین به راحتی ازدست میدین
دوست عزیز متاسفم بخاطر تجربه ی ناگوارتون. خب بعضی خانواده ها اینطورین. فکر میکنند بهتر از شما را پیدا می کنند یا کرده اند! دوستان الان بجای همدردی حال ایشون را خرابتر نکنید. سعی کنید ایشون را فراموش کنید.غم بزرگیه ولی چه میشه کرد. زندگی ادامه داره. خودتونو مشغول کنید. یادگاری ها را دور بریزید.خشمتونو کنترل کنید.فکر نکنید بهش.امیدوارم زودتر فراموشش کنید.
سلام…خوشحال باشید که از بلاتکلیفی دراومدید… این به خودی خود هرچندناراحتتون کرد اما شما مسیر زندگیتون رو عوض میکنیدوگرنه یک عمر عذاب وجدان داشتید که من کوتاهی کردم و …اینجوری فکر نکنید که دیگه نمیتونم باکسی باشم چون مطمین باشید وقتی با کیسی ازدواج کنید که خوب باشه اونقدر خوبی هاش به چشمتون میاد و براتون جذابیت داره که سعی میکنید همه چیزو درمورد اون شش سال به یاد نیارید… اینهایی که میگم رو به چشم دیدم… موفق باشید و خوشبخت…