-
سلام دختر خوش شانس
اونموقع که گفتی همه چیز یهو خوب شد یه لحظه فک کردم فیلم هندی میبینم البته منظور بدی ندارم فقط اینکه همه چیز هیچوقت یک شبه تغییر نکرده و نخواهد کرد ...
اون به رقم روابطی که گذشته داشته و هنوزم ظاهرا ادامه میده این اجازرو به خودش و شما نمیده که تو دلش جا باز کنی ...
فقط برو خدارو شکر کن مهریتو نبخشیدی ...
چرا انقد به فکر بخشش مهریه هستی ...
-
با سلام
دوست عزیزم
می دونم که به نوشته های من و دیگران کاری نداری و نهایتا کاری که از قبل توی ذهنت هست رو انجام خواهی داد البته 90 درصد افراد همینطورین
فقط میخواستم بهت بگم به نظر من یکی از مواردی که قطعا باید مهریه تمام و کمال گرفته بشه در همین مورد مردای بوالهوس هستش
اصلا لازم نیست چیزی بهش بگی
بهتره زودتر برگردی و با کمک خانوادت مهریه رو اجرا بذاری من اگر جای شما باشم به هیچ عنوان بهش اطلاع نمیدم تا زمانی که احضاریه بره در خونشون. بهتره فرصت نکنه اگر مالی داره به نام کسی بزنه
مهریه باید گرفته بشه نه به خاطر اینکه شما نیاز داری به خاطر اینکه این مرد شما رو بازیچه کرده
مردای بوالهوس متاسفانه درست شدنی نیستن من اگر جای شما باشم هر چه زودتر راهمو تو زندگی از این فرد جدا می کردم
کسی رو سراغ دارم که با چنین مردی سالیان سال با وجود همین شرایط فعلی شما و با آوردن 5 بچه زندگی کرده نهایتا هم چون آقا تنوع زیادی در کوچه و خیابان در انتظارش بوده همسر خودشو در سن 50 سالگی رها کرده و رفته
حسی که شما به این مرد داری حس دوست داشتن نیست فقط این حس هست که اونو غیر قابل دسترس می بینی و از این لحاظ برات ارزشمند شده
هر چی بیشتر منفعلانه ادامه بدی بیشتر بازیچه خواهی شد
به هیچ عنوان یک ریال از مهریه رو نبخش شما با اثبات همین خصوصیات شوهرت میتونی طلاقت رو هم بگیری بدون اینکه مهریه ببخشی
می دونم جدایی خیلی سخت هست از آینده می ترسی از اینکه خانوادتو ناراحت کنی می ترسی ولی همه اینا از شرایط فعلی بهتر هست
فعلا از پیشش برو و کاملا براش غیر قابل دسترس بشو و فکر می کنم الان دیگه باید با خانوادت مشورت کنی پنهان کاری در این موارد فقط باعث تجدید این اتفاقها میشه
لطفا منفعل نباش
-
واقعا موندم چطور میتونی این همه حقارت رو تحمل کنی.
نمیدونم چرا اینجور وقتا ، یک درصد حتی یک درصد این احتمال رو نمیدین که اینا همه خواست خداست ، تا خدا نخواد یه برگ هم از درخت نمیفته ، چرا متوجه نیستی که خدا داره با این کارا ، راه رو بهت نشون میده ، یادم نمیاد چند سالته ولی چرا فکر میکنی که دنیا تموم شد وفقط همین یکی رو تو زندگی دوس داری ، جالب اینجاست که خودش علنا میگه دوستت نداره.
چرا فکر نمیکنی که اگه جدا بشی ، در آینده کسی پیدا بشه که تورو واقعا به خاطر خودت بخواد ، یه زندگی آروم و عاشقانه کنارش داشته باشی ، نه کسی که تو صورتت نگاه میکنه و میگه نمیخوامت
-
دختر جون چقد دست و پا میزنی
البته حق میدم بهت
تو تاپیک قبلیتم نوشتم
میشه بدونم علتی که باهاش ازدواج کردی چی بوده ؟ چه نکات مثبتی داشت ؟
از قیافش خوشت اومده بود ؟
هزار تا حرف دارم بهت بزنم ولی حس میکنم گوش نمیدی به حرفا ... همش دنبال دلتی
-
در تایید حرفای گل گندم باید بگم که الان بعد از گذشت چندین ماه از دوران دعوا و حدود سه ماه از جدایی محضری حس رهایی دارم احساس میکنم همه ی اون اتفاقا یه خواب بوده
و مطمئن هستم اگر صدبار هم به گذشته برگردم ما باز از هم جدا میشدیم چون به درد هم نمیخوردیم.
من از جداییم خوشحال نیستم ولی آرامشی که از دست داده بودم تو دوران متاهلی الان دوباره برگشته.
همه ی این روزا تموم میشه و به خودت میخندی که انقدر خودتو اذیت کردی.
البته من مهریمو نگرفتم و توافقی جدا شدم بعد جدایی چندتا مورد ازدواج پیش اومد که یکیشون جدی شد و تو تاپیک اخرم توضیح دادم.
آدم مناسبی واسه ازدواج نبود ولی در ظاهر بسیار باشخصیت جلوه میکرد اما جالبه که بدونی به من گفت دوران عقد شما طولانی بوده و رابطه احساسیت با نامزدت بیشتر و من رو این مورد حساسم و مورد دیگه اینکه گفت مهریتو گرفتی و من گفتم نه توافقی جدا شدم و جالبه که این حرف من یه حسی تو طرف مقابل ایجاد کرد که انگار تقصیر من بوده این جدایی که مهریمو نتونستم بگیرم و این مورد رو دوران طلاق هم اطرافیان بهم گفتن که وقتی مهریه نگیری خودت میری زیر سوال ولی من راضیم که توافقی جدا شدم و حس این آقا یا حرف بقیه هم برام اهمیت نداره. من بدون کشمکش همه چیو تموم کردم. حالا اگه بیفتی دنبال مهریه این خودش استرس زا هست. بازم تصمیم با خودته. من هواستم شرایط کلی بعد از جدایی رو برات توضیح بدم که کمک کنه خودت بهترین تصمیم رو بگیری.
-
سلام
مرسی از راهنمایی همه
راست میگین
من همش پی دلم رفتم و بی نهایت تا درجه آخر خورد شدم...شخصیتم...غرورم...ظرافت دخترونم...
امروز برگشتیم
در جواب دوستی ک گفتن چرا بله گفتی
چون خانواده بسیار خوب و مورد تایید پدرمادرم داشتن
چون خودش بم ابراز علاقه میکرد
چکن چندیدن بار اومدن
چون خانوادم قبولش داشتن و چون خودم بش علاقه پیدا کردم
این آدم تا تونست منو له کرد
حتی یذره فکر نمیکنه من چ بلایی سرم بیاد با حرفایی ک میزنه
نمیگه دختره دلش میشکن
حالا هم میگه برو ب خانوادت بگو
گفتم دیگه بسه اطاعت از تو!!! گفتم همونطور ک اومدی خواستگاری خودتم میای میگی ک میخایم جدا بشیم
چرا همه مسولیتها رو دوش من باشه
واقعا مهرش از دلم رفت
چون به چشم دیدم ک نمیخادم...که واسم ارزش قائل نیست
الان فقط عادت بش دارم و از تنهایی میترسم...
میدونم میگذره
ولی من ازش نمیگذرم ک منو بازیچه کرد
پیدونم خانوادم نمیذارن مهریه بگیرم....میگن ارزش تو به پول نیست...
هنوز ب خانواده نگفتم... دلم میلرزه ک بگم... مادرم دق میکنه.... اصلا فکرشو نمیکنن...
ولی بهر حال دیگه تصمیمم جداییه..حتی اگه اون بخاد...
خندم میگیره چقد زودباور بودم ک اومد گفت دوستت دارم و من چ خالصانه پذیرفتم و بی دریغ محبت....!
از خودم متنفرم ک انقد حقیر شدم ..ک انقد احساسات ب خرج دادم
اما نمیخاستم بعدا بگم کاش تلاش کرده بودم....
بیخیال
حالا واقعا مهریمو بگیرم؟
اگه طلاق توافقی باشه مهریمو میدن؟
چقدر این طلاق دورش طول میکشه؟
ترم آخرم هستم و انقد درسم خوب بود اما این ترم نمیتونم برم امتحان بدم..اتگیزه ندارم...
-
سلام دوست عزیزم خیلی متاسفم
اول برای خودم که این همه عذاب میکشم که همسرم بهم علاقه نداره و تلاشم بی نتیجه بوده چون حتی دلیلشم واضح بهم نمیگه دوم برای شما که همسرتون باهاتون اینکارو کرده
کاشکی اینقدر وجدان داشتن مردونگی داشتند که میفهمیدند ما هم ادمیم احساس داریم
چرا اینقدر وجدانها خوابند کجا رفته اون همه مردونگی و غیرت کجا رفت شرف و ابروداری
کجاست انسانیت
چرا ؟؟
شما ها که معیارتون علاقه تون رو نمیدونید چرا دختر مردم رو بدبخت میکنید این انصافه
همه ارزوهامون مثل دود رفت اسمون و ناپید شد
-
تصمیم درستی گرفتی خانومی… یادت باشه جریت و جسارتت رو حفظ کنی جوری که تو اونو دور انداختی نه برعکس… تنها چیزی که حقته و قانونا میتونی ادعا کنی مهریته… من باشم برا چزوندنشم که شده میگیرمش… البته یکی از آشناهامون این مورد براش پیش اومد و مهریشو بخشید چون میگفت اگه مهریه بخوام طلاقم طول میکشه ولی توافقی جدا شدن و چند ماه بعد یه ازدواج موفق داشت در صورتی که اگر مهریه میخواست یکی دوسال طول میکشید و از آیندش عقب میموند و مورداش رو از دست میداد… سبک و سنگین کن و خوب فکر کن … ببین چه تصمیمی برا ایندت مفیدتره… همون کارو بکن … در پناه حق
-
سلام
چرا به خودتون میگید بدشانس؟!
چرا فکر نمیکنید که خییییلی خوش شانسید که توی دوران عقد و قبل از رفتن سر زندگی،متوجه این مسائل شدید.
این آقا اگه به ظاهر شما میلی نداره و دوستون نداره نشونه ایرادی در شما نیست.اعتماد بنفستون رو حفظ کنید و نزارید کسی که حتی نمیتونه پای تعهد ازدواجش بایسته ناراحتتون کنه.
خداروشکر کنید که همچین آدم ضعیفی دوستتون نداره.قوی باشید،شما همه تلاشتون رو کردید
.من دوست ندارم کسی رو تشویق به جدایی کنم. ولی رابطه شما با این آقا هیچ آرامشی برای شما نداره.
نگران حرف مردم نباشید.آرامش و خوشبختی شما از همه چیز مهمتره.
یک مدت که بگذره هم خودتون فراموش میکنید هم اطرافیان.
ما خانوما با فکر کردن زیاد به مشکلاتمون و پر و بال دادن به اون خیلی خودمون رو آزار میدیم،لطفا برای خودتون ارزش قائل باشید.شما لیاقت مردی رو دارید که عاشقتون باشه و براتون ارزش قائل باشه.
با موندن با این آقا فرصت یه زندگی خوب رو از خودتون میگیرید.
از خدا براتون طلب صبر و آرامش دارم :72:
-
اخه الان هرچقدم بگم ک خوب شد شناختمش بازم من بدشانسم
بالاخره با این طلاق اسم مطلقه میاد روم
مسیر زندگیم عوض میشه
تو خانواده طلاق خیلی بده
نمیدونم عکس العمل خانوادم چی خوهد بود
الان پوچم
اصلا نمیخام کسی رو ببینم.... مات و مبهوتم....
دوستامو میبینم غصه میخورم...ک چرا من!!!
اصلا فکر نمیکردم ی روز طلاق بگیرم....
هنوز تو دلم میگم شاید بشه برگشت....ولی خندم میگیرا....
الان منتظرم تاوبیاد با خانواده صحبت کنیم...
بنظرتون قبلش خودم زنگ بزنم ب پدر یا مادرش؟؟
چیکار کنم
چطور ب خانودم بگم
ای خدا
کاش میمردم