RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
باشه . کناره گیری فقط حرف نزدن که نیست. تو الان تو خونه پژمرده ای. ناراحتی. خب اینا یعنی چی؟؟؟ اینا یعنی به همسرت اهمیت می دی و اونم اینو می فهمه. من دارم می گم در ظاهر محلش نذار. وقتی می یای خونت شاد باش. با تلفن با دوستات شاد حرف بزن. مهمونی بگیر ( می دونم رفتارش بده ولی اهمیت نده ) وقتی متوجه این تغییراتت بشه باور کن نسبت بهت کنجکاو می شه. الان رفتی تو نقش یک زن مظلوم بدبخت. ببخشیدها. قوی باش. محکم باش. بخند سرزنده باش. تو که این همه راه رو امتحان کردی این یکی ام روش.
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط نازنین غ
باشه . کناره گیری فقط حرف نزدن که نیست. تو الان تو خونه پژمرده ای. ناراحتی. خب اینا یعنی چی؟؟؟ اینا یعنی به همسرت اهمیت می دی و اونم اینو می فهمه. من دارم می گم در ظاهر محلش نذار. وقتی می یای خونت شاد باش. با تلفن با دوستات شاد حرف بزن. مهمونی بگیر ( می دونم رفتارش بده ولی اهمیت نده ) وقتی متوجه این تغییراتت بشه باور کن نسبت بهت کنجکاو می شه. الان رفتی تو نقش یک زن مظلوم بدبخت. ببخشیدها. قوی باش. محکم باش. بخند سرزنده باش. تو که این همه راه رو امتحان کردی این یکی ام روش.
چکامه عزیز، این کارها رو بکن. حداقلش اینه که روحیه خودت خوب میشه.
:72:
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
باور کن نتیجه می گیری چکامه. خرید برو. لباس های قدیمی تو دور بریز. مهمونی های خانوادگیتو راه بنداز. اگه می تونی به اتفاق خانواده به سفر برو. دوباره با خانواده همسرت رابطه برقرار کن. مهم نیست رفتار اون چطور باشه . می دونم ناراحتت می کنه ولی به روی خودت نیار. دوست گلم من مطمئنم تو که انقدر صبوری و محکم می تونی. یک مدت به همسرت بی توجه باش. به زندگی روزمرت برگرد. از غصه خوردن چه نتیجه ای گرفتی ؟ گریه هاتو بذار وقتی اون نیست. رابطه ی سکسی ات رو هم گرمتر کن. فقط تو سکس باهاش گرم باش ولی در روابط دیگه اصلا محلش نذار. مطمئن باش جواب می ده این کارت.
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام چكامه جون
من داستان زندگيتون رو تازه امروز خوندم
متاثر شدم خيلي خيلي ..... بهتون تبريك ميگم كه قدرت تحمل خيلي بالايي دارين
از صميم قلبم براي شما خواهر خوبم آرزوي موفقيت ميكنم
موفق باشي عزيزم
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چكامه جان فقط مي تونم بهت بگم اي كاش مي شد كه به آدما دلبسته و وابسته نشيم تا وقتي كه مي بينيم دارن اينجوري تركمون مي كنن دل آزرده نشيم .
بقيه بچه ها راست مي گن حالا كه تلاشت نتيجه نمي ده تو هم با شوهرت مثل آينه برخورد كرد .هر حركتي كه او انجام مي ده تو هم عين همون رو تكرار بكن .حداقل هر دوتا تون زجر مي كشيد . خيلي خونسرد باش و اقدام قانوني رو هم بر عهده خودش بگذار .
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
دوستاي عزيزم دارم گريه ميکنم و اينارو براتون مينويسم.حالم خيلي بده.خيلي.يکي از همکارام يه پزشکي رو براي کمرم بهم معرفي کرد که برم پيشش.ديروز رفتم پيش اون پزشک.خيلي رک حرفشو زد.گفت ستون فقراتت 10 درجه خم شده و ديگه نميشه کاريش کرد.فقط ميتوني پيشگيري کني.چون اگه به 30 درجه برسه يه عمل خيلي سنگين بايد انجام بدي.دوتا ميله ميذاريم توي کمرت.تازه امکان داره خوب هم نشه.ميگفت اين بيماري که اسمش فيبرومالژياست بايد توي سن کم تشخيص داده ميشد.الان ديگه استخوانها سفت شده و فقط ميتوني پيشگيري کني.ميگفت 90 درصد اين بيماري بدليل ناراحتيهاي روحي و استرسه.فقط خودت ميتوني به خودت کمک کني.ما فقط راهنمات هستيم.دکتر اينارو ميگفت و من اشک ميريختم.چقدر به وجود همسرم توي اون لحظه احتياج داشتم.ولي نبود.باز هم توي بدترين شرايطي که بودم اون نبود و چقدر براي من دردناک بود.از مطب که اومدم بيرون فقط گريه ميکردم.زنگ زدم به همسرم.براش تعريف کردم.اونم گفت حالا که چيزي نشده.بيا خونه صحبت ميکنيم.مطب اون دکتره کرج بود.تا رسيدم خونه ساعت شد 8 شب.رفتم توي اتاق .داشتم گريه ميکردم.بيشتر از هم بي توجهي هاش بهم زجرم ميداد.اونم توي شرايطي که دلم ميخواست باهام حرف بزنه.از ناراحتيهام براش بگم.دلداريم بده.ولي نکرد.هيچکاري نکرد.بجاي همه اين کارها اومد توي اتاقو بهم گفت چيه؟دوباره حسينيه راه انداختي؟گريه کردن نداره.خوب ميشي.بهش گفتم که دکتر گفته مهمترين دليل اين بيماري تنشهاي روحي و استرسه.گفت خودت بايد به خودت کمک کني.ولي اگه فکر کردي با اين شرايطي که الان داري من حرفمو پس ميگيرمو و شرايط خونه عادي ميشه و همه چي تموم ميشه اشتباه کردي.من چه جوري بهت بگم.من از تو خوشم نمياد.کارهايي که توي اين 5 سال کردي عشق منو به نفرت تبديل کرد.بهش گفتم چه کاري؟گيردادنها؟هيچ زني اين کار رو نميکنه.همش بخاطر دوست داشتن زياد بود.پس اگه اينجور باشه الان همه زن و مردها بايد از هم طلاق گرفته باشن.گفت ولي من مثل بقيه مردها نيستم.من اصلا نميخوام باتو زندگي کنم.الانم که بهت گفتم همينجوري زندگيمونو ادامه ميديم.بهش گفتم من اينجوري نميتونم.تو توي اين يکسال آنچنان فشاري بهم وارد کردي که حالا به اين روز افتادم.تمام اين بيماري بخاطر استرسها و ناراحتيهاييه که تو توي اين يکسال برام بوجود آوردي.من دارم تاوان کدوم گناه کبيره اي رو پس ميدم؟بهش گفتم خودت برو دادگاه تقاضاي طلاق بده.گفت من نميرم.بهش گفتم چون ميدوني اگه بري بايد تمام حقو حقوقم بدي.براي همين نميري.گفت چون تعهد اخلاقي دارم نميرم.چون محيط دادگاه براي خانوما خوب نيست که توش رفت و آمد کنن.بهش گفتم زنت از اينجا ميره کرج بخاطر دکتر اونقدر غيرت نداري که تنها نفرستيش اونوقت اينجورجاها غيرتي ميشي؟بهم گفت تو زنم نيستي.من شوهرت نيستم.من فقط دارم نقش شوهرو برات بازي ميکنم . الانم من ديگه مدتيه به شرايطمون فکر نميکنم و خودمو عادت دادم که همينجوري زندگيمو ادامه بدم.براي توهم بهتره که همينکارو بکني و ......به خدا ديکه حتي حوصله نوشتن هم ندارم.نميدونم ميتونين خودتون رو توي اون لحظاتي که داشتم جاي من بذارين.توي لحظه هايي که يه زن احتياج به محبت همسرش داره احتياج به نوازش همسرش داره اون داشت اين حرفارو بهم ميزد.من فقط اشک ميريختم.
دوستاي گلم اين زندگي فايده نداره.بايدازهم جدا بشيم.ديگه چاره اي نيست.من همه کار کردم.همه کار.از جونم مايه گذاشتم.ولي نفهميد.هيچوقت نفهميد.بايد با ترسهام روبرو بشم.ترس از جدائي.ترس از تنهاييهاي بعد از جدائي و ....
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
چكامه اشتباه تو اينه كه شوهرت رو خيلي قبول داري و فكر مي كني تمام ظلمايي كه داره بر سرت مي آد حقته . چون فكر مي كردي كه شوهرت دليل منطقي داره .ولي ماها كه تو جريان زندگيت قرار گرفتيم متوجه شديم كه خيلي از رفتاراش كاملا" خود خواهي و بي فكري و لجبازيه .
چرا منت 5 سال محبت رو بايد به خودت بگيري در حالي كه يكي از وظايف زوج به يكديگر محبت كردنه اگه انجوريه كه پدر من 30 سال به مادر من محبت كرده حالا مي شه كه به خاطر يه اشتباه مادرم رو به سيخ بكشه .( مثال زدم ) . به نظر من هنوز هم به شوهرت بي احترامي نكن ولي يه كمي به فكر غرور جريحه دار شده خودت هم باش .
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
سلام چکامه جان
به نظر من وسایلتو جمع کن و برو خانه پدرت و از پدرت بخواه در یک دیدار حضوری با شوهرت تکلیف تو رو روشن کنه
من اگه جای تو بودم دیگه خودم رو درگیر این ماجرا نمیکردم
این کار بزرگترهاست
عزیز دلم نه تنها تو که بیشتر اعضای این تالار مشکلات زناشویی خود را دارند البته نه به اندازه تو ولی همه ما به نوعی درگیریم
کمان نکن با جدایی دنیا به آخر میرسد تو هنوز جوانی و موقعیت پیشرفت داری و دوستانی در اینجا داری که همه نگران تو هستند
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
عزیزم گاهی جدایی بهتر از تحمل حقارت جدایی وطالق درست تو فرهنگ جامعه ما یه جورایی بد جا افتاده اما اگر خودت مراقب رفتارت بعد از طلاق باشی راحت میتونی زندگی کنی اما اینم بگم ممکن بعد از طلاق رفتار دوستان و فامیلای متاهل باهات یه جوری بشه شاید فکر کنند الان که میخوای شوهرشونو از چنگشون دربیاری این اتفاف اسفناک متاسفانه برای منم افتاده ولی تونستم باهاش کنار بیام تو محیط کارم همکارای مردم جور دیگه رفتار میکردند و خانمهاشون جور دیگه برخورد میکردند تازه من در دوران عقد متحمل جدایی شدم ولی خوشبختانه همه رو متوجه کردم که کاملا در اشتباها اینو بدون بعد از طلاق هم یه مدتی مشکل پیدا میکنی تا خودتو پیدا کنی اما بعد از اینکه اون بحران بگذزونی به آرامش میرسی البته اگر همه راهها رو رفتی و به نتیجه نرسیدی که با همسرت همزیستی کنی آخر کارت طلاق به این چیزا هم فکر کن
RE: دارم از همسرم جدا ميشم.ولي هنوز دوسش دارم.توروخدا کمکم کنيد.
اينكه وسايلت رو جمع بكني و بري خونه بابات همون چيزي كه او مي خواد . به نظر من حالا كه از تو خوشش نمياد مشكل خودشه . وظيفشه كه تكليف خودش رو روشن بكنه . چكامه جان هنوز هم ازشوهرت انتظار محبت داري؟ يه كمي محكم باش .به هيچ عنوان تو اقدام نكن. خودت بايد به خودت كمك بكني كه روحيه ات رو نبازي . بسه ديگه اينقدر از او درخواست توجه نكن ديگه ازش هم هيچ توقعي نداشته باش .توكلت رو به خدا بكن و از بنده خدا انتظاري نيست . چرا اينقدر خودت داري زجر مي دي ؟ اون مشكل داره و او بايد عذاب بكشه نه تو .به حرفاي يك دكتر هم اكتفاء نكن .