RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
خب حالا وقتشه بگم چه کار بزرگی کردم
این شما و این کاری که من انجام دادم:
دی دینگ...دی دینگ
من باعث شدم یه آقایی که از خانومش طلاق گرفته بود و از پسرش جداشده بود،دوباره برگرده به زندگیش
این آقا چند وقتیه که خواستگار من هست
وقتی باهاش واضح صحبت کردم متوجه شدم که دلیل طلاقش خیلییییییییییییییییی مسخره بوده
بعد داستان زندگی خودم رو براش تعریف کردم...که ببینه باباجون من بااون زندگی که داشتم بازم 4سال تلاش کردم که حفظش کنم بعد این آقا با این زندگی فوق العادش به راحتی بهم زده بود
خلاصه خیلی مشاوره بهش دادم و راهنماییش کردم
اینم بگم که اگر 1% هم احتمال میدادم که نمیتونه خودش رو اصلاح کنه،تشویقش نمیکردم که برگرده به اون زندگی
امروز خانوم سابقش بهم زنگ زد و خیلی ازم تشکر کرد
بهش گفته بودده که این خانوم من و راهنمایی کرده و شمارمم بهش داده بود
خانوم گل و مهربونی داشت
واقعا حیف اونا با اون زندگی بود که الکی الکی فقط به خاطر یه سوء تفاهم از طرف آقا بهم بخوره
حالا به افتخار خودم میخوام بزنید اون کف قشنگروووووووووووووووو :104::104::104::104::104:
شله
شله
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
نادیا جان همونی که خواهرش مشکل روانی داشت؟
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام خانم نادیا 7777 محترم تبربک می گویم شما مشاور مجرب قوی با تجربه بادانش با علم هستی من افتخار می کنیم تالار مشاوره خوبی عا لی دارد:72::72::72::72:
به نظر بنده مدیر خوب همدردی خانم نادیا 7777 محترم در تالار تشویق تقدیر کند بنده به مدیر خوب همدردی گزارش دادم تا خانم نادیا 7777 محترم تقدیر تشویق کند :72::72::72:
امیدوارم باز هم به مراجعان تالار راهنمایی کمک کنید
:72::72::
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
نه بابا...اونکه مجرده ،تا حالا ازدواج نکرده
این یکی دیگه بود
درضمن اینجا پستها نباید حالت چت گونه داشته باشه، داداش فرهنگ!!
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
به افتخار خانم نادیا 7777 محترم دست بلند بزنید
:104::104::104:
تبربک می گویم:72::72::72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام.
پست های پر از انرژی اخیر رو دیدم خیلی خوشحال شدم :)
از اینکه اجازه میدین توی خوشحالیتون بقیه هم شرکت کنن ممنون:72:
-------------
یک ساعت پیش باید خواب میبودم که به کارای فردام برسم. اما یک ساعت و نیمه نشستم دارم حال و احوال6 رو از ته به سر میخونم میرسم به حال و احوال 5، بعد میرسم حال و احوال 4 ...
یه عمر زندگی کردیم انگار اینجا...
من شارژم داره تموم میشه
نمیدونم تا کی شارژ نخواهم کرد
اگه مثل وعده ی قبلیم نشه، (:D) دلم تنگ میشه واسه ی پست گذاشتن توی حال و احوال.
مطمئناً اگه عمری باشه، بازم سر میزنم.
اما سرم شلوغ شده،
ای... ، بگی نگی اعتیاد از سرم پریده
-----------
خلاصه ش که کنم،
این میشه که
خواستم بگم من دارم میرم که کمرنگ بشم:302:
ولی تا همیشه فکر میکنم اینجا یه محیط امن ِ واسه وقتایی که امنیت روح و روانم از دست رفته باشه
و بخاطر همه ی کمکایی که بهم شده، اونم پاک و خالصانه، خودم رو زیر دین اینجا و اعضای خوبش میدونم
دوستون دارم:72:
دلم براتون تنگ میشه:72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
امشب حال عجيبي دارم...
از صبح جايي دعوت بودم،چقدرخوشحال بودم،چون واقعا در كنار ميزبان وخانواده اش حس خوبي دارم،اما اي دل غافل...
همسايه ي پايين ميزبان كه برادر شوهر ايشون هم ميشدبه سختي با همسرش دعواش شده بود...شدت وكثرت دادو فريادها به حدي بود كه ميزبانان ما روترك كردند و به ياري اين زوج شتافتند...البته به شخصه نميدونم اين كارتاچه حد درسته،اما ياد تاپيك بازيهاافتادم...چند دقيقه بعد شوهر ميزبان پسر كوچك زوج در حال دعوا رو با چشمهاي گريون اورد بالا....دلم ريش شد،چشمهاي روشن پسرك كه خيس اشك بود،دستهاي كوچيكش كه محكم دستهاي عموشو گرفته بود...بازم ياد تاپيك بازيها افتادم...
من وهمسرم تنها توي خونه ي ميزبانمون با دو پسر بچه ي كوچيك(يكي پسر ميزبانمون وديگري پسر زوج در حال دعوا) وانواع اقسام دادها،فحشها،گريه ها وصداهاي زد وخرد كه از پايين ميومد...صداي جيغ زنو كه ميشنيدم دلم ميخاست براش گريه كنم،صداي فرياد مردو كه ميشنيدم دلم ميخاست براش گريه كنم،چشمم به پسر كوچولوشون كه ميافتاد دلم ميخاست براش گريه كنم....حال بدي داشتم،تكه هايي از وجود خودم وهمسرمو در وجود اون زنومرد ميديدم،تكه هايي از وجود هر زن ومرد ايراني رو...
يهدفعه ديدم كه دو پسر بچه بناي بازي كردن رو با صداي بلند گذاشتن،يكي دنبال اون يكي ميكرد،يكي به شوخي با اون يكي كاراته بازي ميكرد...دلم خواست بچه شم،رفتم قاتي بازيشون،پسر ميزبان كه از قبل با من اخت بود پسرك چشم روشن هم به سرعت بهم اعتمادكرد،يك بار با پسر ميزبان تيم ميشديم وبا كوسن به پسر چشم روشن حمله ميكرديم وصداي خنده هامون از صداي فريادها پيشي ميگرفت،يكبار با پسر چشم روشن هم دست ميشديم و پسر ميزبانو به زمين ميزديمو وروشو از كوسن ميپوشونديم و باز صداي خنده هامون كه از صداي فريادها بالاميزد...
كاش بازيهاي ما آدم بزرگها هم مثل بازي بچه ها به خنده ختم ميشد...
پ.ن:متاسفانه تا زماني كه ما اونجا بوديم مشكل اون زوج حل نشد،مرد دست پسر چشم روشنو گرفت ورفت خونه ي مادرش،و زن موندو ضجه هاش....
دلم گرفته...خيلي...
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام به همه دوستان گل و خوبم
اول هفته زیباتون بخیر و شادی و عالی و پر انرژی باشه انشالا :)
امروز یک جمله خوب خوندم که خیلی بهم انگیزه داد برای تحمل سختی ها گفتم به شما هم بگم :
"انسان بدون از دست دادن منظره ساحل برای مدتی طولانی ، سرزمین های تازه و زیبا را کشف نمی کند!"
خوشحالم برای حال خوب مریم123 عزیزم ، برای زهره خوبم ، برای نادیای مهربان و خیر خواه ، برای دختر مهربون.
راستی این هم به افتخار نادیای گل و عزیزم :104: :104: :104: الهی که دستای خیرت به زودی به دستای گل پسر
قشنگت برسه و در ازای کار خیرت ، هزاران خیر ببینی گلم :46:
انشالا که دل زن امیدوار عزیزم هم از ناراحتی در بیاد. زندگی همینه. هم بالا داره هم پایین.
و اما این عکس زیبا رو هم دوست داشتم که ببینین چون خیلی بهم انرژی مثبت خوبی داده براتون میذارم.
من که این عکس رو کردم بک دسکتاپم تا ازش انرژی بگیرم وقتی خسته ام. گفتم شما هم ببینینش بد نیست :310:
باران گل
یک کار بزرگ رو شروع کردم. امید دارم موفق بشم به لطف خدا. برام دعا کنین. روزهای سختیه اما از اون سختهای
خوب و دوست داشتنی. نمیدونم جه حکمتیه که وقتی هدف و انگیزه داری ولی کارت به بن بست میخوره در اوج
نا امیدی ، دستی از غیب دری رو به روت باز می کنه و چنان امید و راهی زیبا رو نشونت میده که خودت هم متحیر
میمونی که چطور شد؟ و بعد اشکه که از چشمات سرازی میشه و با شوقی بی نظیر دستهات رو به آسمان بلند
می کنی و میگی منو ببخش که باز فراموش کردم تو حامی بزرگ من هستی و هوامو داری!
برای همتون آرزوی بهترین ها رو دارم و موفقیت روز افزونتون رو در زندگی.
:72:
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
یه چند روز هم مشغله زیادی داشتم و هیمن اینکه کیبوردم خراب شده بود، وقتم نداشتم درستش کنم، خواستم درستش کنم زدم بدترش کردم، از طرف دیگه یه کیبورد قدیمی داشتم که کار نمیکرد، عجب! این رو درستش کردم:46:
خلاصه خواستم حالی و احوالی از یاران بگیرم و گزارشی از خودم
سالم، سرحال، بدون غم و دغدغه،شاد و سرحال +پاینده باشید
RE: حال و احوال یاران همدردی (6)
سلام دوستای عزیزم
منم اومدم از احوال خودم بگم:82: :D
فعلا که خیلی کارهای ناتموم دارم که باید تموم کنم یکیش هم ادامه تحصیل هست که کمتر از 4 ماه دیگه بیشتر فرصت ندارم که خودمو واسه امتحان اماده کنم.
تصمیم گرفتم از این فرصت استفاده کنم . تو این مدت نمیتونم به تالار همدردی سر بزنم . میدونم خییییییییییلی دلم براتون تنگ خواهد شد :302: امیدوارم شما هم منو فراموش نکنید.:163:
به امید موفقیت شما و خودم:72: