سلام خانم گل. خوبی ؟ جلسات مشاورت رو ادامه بده ببین اون چی می گه. به نظر من ، مشاورت بهتر از ما می تونه کمکت کنه چون حداقل تو رو می بینه و درون تو رو می تونه بخونه. من همیشه براتون دعا می کنم. برای همتون. دوستت دارم.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام خانم گل. خوبی ؟ جلسات مشاورت رو ادامه بده ببین اون چی می گه. به نظر من ، مشاورت بهتر از ما می تونه کمکت کنه چون حداقل تو رو می بینه و درون تو رو می تونه بخونه. من همیشه براتون دعا می کنم. برای همتون. دوستت دارم.
شما نوشتيد : "اما وقتی که سر مسائل کوچیک هم کوتاه میام یادش نمی مونه!!!!!!!!!!!!!!!!! هیچوقت خوبیهای من یادش نیست، به نظرش من یه آدم خودخواهم که هیچ گذشتی از خودش نداره، "
مي دونين گذشت يعني چي؟ يعني طرف مقابلتونو ببخشيد وديگه انتظار چيزيو ازش نداشته باشين. نه اين که اونو ببخشيد به شرط اينکه ....
پيشنهاد: اززاويه ديد اون به کارهاي خودتون نگاه کنين. شايد هم واقعا خودخواه باشين! - منظورم اين نيست که شما خودخواهيد يا از روي يه قرينه اي اينو گفته باشم ،برعکس از رو نوشته هاتون شما رو خيلي مهربون ، صميمي ومنطقي مي بينم- برا کمک به حل مشکلتون نظر ميدم . روش فکر کنين.
اما مواردي رو که توبحث يادتون ميره ، خوبه که سرفصلهارو برا خودتون يادداشت کنين ، " کتاب اصول وفنون مذاکره را پيشنهاد ميدم"
البته من اصلا موافق بحث و کوبوندن همسر و اينجور حرفا تو زندگي نيستم. گيرم که اونو تو بحث له کردين وبا خاک يکسان، يا يه کاري کردين که عذرخواهي کنه و..اون يه پايه از زندگيتونه (يه پايه ديگش خودتونين) که متزلزلش کردين .... خيلي حرفا برا گفتن دارم ، فکر کنم کافيه.
BABY عزیز ممنون..
فکر کنم درست منظورم رو نرسوندم، من آدمی نیستم که بخوام بگم چون من این کار رو کردم همسرم هم باید فلان کار رو بکنه و اصلا هم دوست ندارم که منت بذارم، اما متاسفانه همیشه همسرم این جور مواقع منو متهم می کنه، همسرم قدرت بیان خیلی بالایی داره و بیشتر موفقیتش هم توی کار و زندگی به خاطر همین قضیه بوده، طوری صحبت می کنه که حتی خودم هم به اون حق می دم در صورتی که اگه اون قضیه پیش اومده رو برای کسی تعریف کنم هیچ کس حق به همسرم نمی ده. دقیقا یه مسئله رو وارونه می کنه و همه چیز رو به نفع خودش پیش می بره و من هم مقصر همیشگیه بحث ها هستم..
چند باری هست که وارد بحث هایی که روش تسلط ندارم نمی شم، یعنی اگه در مورد مسئله ای قبلا فکر کرده باشم و همه چیز رو در نظر گرفته باشم باهاش وارد بحث می شم، اما بیشتر مواقع منو سورپرایز می کنه!
من اصلا دوست ندارم همسرم رو خرد کنم هیچ وقت هم همچین کاری رو نکردم، مخصوصا جلوی خانواده ام یا هر شخص دیگه ای، حتی وقتی با مادرم صحبت کردم از همسرم هیچ گله ای نکردم، تنها اشخاصی که در مورد همسرم و اخلاقش می دونن اعضای این سایت هستن و بس، ...
اصلا به این چیزا کاری ندارم، من خیلی خیلی خیلی ناراحتم، چون همسرم محرم اسرار نیست، فکر کنید کسی که از دوران بچگی همه روی رازداریش حساب می کردن و هیچ حرفی رو از جایی به جای دیگه نمی برد چه عذابی می کشه وقتی می بینه همسرش اصلا رازدار نیست.. خیلی سخته برام، چطور می تونم حرفهام رو بهش بزنم؟ چطور می تونم بهش بفهمونم که با این کارش فاصله مون رو زیاد می کنه؟ یه عمر همه چیز رو توی دلم نگه داشتم، به این کار عادت کرده بودم، خود همسرم باهام صحبت کرد و گفت که زن و شوهر باید محرم اسرار هم باشن و هیچ چیزی رو از هم پنهون نکنن، خیلی سعی کردم تا تونستم این احساس رو نسبت به همسرم پیدا کنم، خیلی سخت بود تا تونستم حرفهام رو باهاش در میون بذارم، بهش اعتماد کنم و فکر کنم که واقعا می تونه همراز من باشه، اما حالا چی؟؟؟
بهم گفت باهام راحت باش، هر چیزی که ناراحتت می کنه بهم بگو، من هم نشستم از هر چیزی که ناراحتم می کرد براش گفتم، اما نتیجه اش چی شد؟ سوءاستفاده از نقطه ضعف من، به خودم لعنت فرستادم که اگه یه بار دیگه حرف دلم رو بهش بزنم.
بازم ممنونم
ببخشید دوستان یه دفعه ناراحت شدم و ...
:72:
نازنین عزیز ممنون:72:
میرم پیش مشاور، فعلا خوبه، باید صبر کرد و نتیجه رو دید...
من هم برای شما دعا می کنم عزیزم
:72:
شاد عزیزم
خوشحالم که مشکلت داره حل میشه
دوستت دارم و خوشبختیتو آرزومندم
شاد عزيز سلام
قبلا گفتم توزندگي نبايد خيلي دنبال بحث وجدل و... اينکه حق با کيه بود. اما اگه بخواي که تو بحث برنده باشي يه سري تکنيک هست که بايد ياد بگيري. (جنبه مثبتش روش برد-برد هست)
خيلي جالبه اينکه ادما يه چيزائي رو بعد از ازدواج باهاش مواجه ميشن که قبل از اون اصلا براشون مطرح نبوده . مثلا مشاوراي خونواده اي رو ميشناسم که برا همه نظرات خوب ومنحصربفردي مي دادن اما قادر به حل مشکل خودشون نبودن و...
من هم خودم رو ادم خيلي صادقي ميدونستم (البته دوستام اينو مي گفتن) جالبه تنها کسي که تو عمرم بهم گفت دروغگو همسرم بوده!!
هيچکس هم مث همسرم من خونسردو نمي تونه اونقد ناراحت وعصبي کنه تا از کوره دربرم !
بهرحال جالبي زندگي مشترک همينه که آدم مي تونه خودشو بهتر بشناسه.
پيشنهاد :يه بار تمام مشکلات ونقاط ضعف اونو يادداشت کن ببين دقيقا کدوم يکي از اونا خيلي آزارت ميده. مثلا 10 يا 20 مشکل ميشه. 3 تا ازاونا ازهمه بدترند(مثلا اينکه محرم اسرار نيست) اگه دوست داشتي نتيجش رو برام ايميل کن. تا مرحله بعدش رو برات بگم.
شاد عزیزم یه سر به پستم میزنی ؟ به کمکت نیاز دارم . ببخشید دوسته خوبم.
baby عزیز خصوصیات منفی همسرم به 20 تا نمی رسه اگه اینطوری بود باهاش زندگی نمی کردم، اون چیزهایی که باعث آزارم میشه همونایی هست که قبلا هم مطرحشون کردم، همین که محرم اسرار نیست، زود عصبانی میشه، از لحاظ فکری کمی مطیع پدرشه، در بعضی مواقع روحیه مرد سالاری داره (از این یکی واقعا متنفرم).
پدر شوهرم باز شروع کرده........ فعلا دارم تمام متلک ها و تحریکهاش رو تحمل می کنم، اما دو سه مورد نتونستم جلوی خودمو بگیرم البته بهش بی احترامی نکردم اما بهش فهموندم که من خودم برای خودم تصمیم می گیرم. اما با قدرتی چند برابر سعی داره به من بفهمونه که پسرش مثل خودشه و من به هیچ وجه نمی تونم اونو تغییر بدم، این جور مواقع حرفهاش رو به شوخی می گیرم...
امیدوارم که خدا هیچ کس رو تنها نذاره.
:72:
خواهر من دیگه باید یه فرقایی از پست ۱ تا ۱۰۸ کرده باشی.
قربون آبجی گلم برم یه گوشت درباشه یکی دروازه. تنها سلاحی که نمیشه جلوش مقاومت کرد مهربونی و محبته.
اندکی صبر سحر نزدیک است ...
موفق باشی
سلام به shad عزیزم :72:
خیلی جا خوردم وقتی این موضوع رو در 11 صفحه دیدم . موضوعی که فکر می کردم خیلی زودتر از اینها به جواب رسیده ...
عزیزم بزار همین جا صادقانه و صمیمانه از حضور پررنگ و پر محتوای تو در بخشهای مختلف تالار تشکر کنم . حضوری که اونقدر عمیق و تاثیرگذاره که حداقل من یکی رو به این اشتباه انداخته بود که زودتر از اینها تونستی مشکلت رو حل کنی ...
و پوزش من رو هم بپذیر که تا حالا در این تاپیک حتی یه همدردی هم باهات نکردم ...
به نظرم دوستانی که سعی در همدردی ، کمک و راهنمایی تو داشتند خیلی خوب تونستند اینکار رو انجام بدن .ضمن اینکه تلاشهای خودت برای بهبود شرایط زندگیت واقعا تحسین برانگیز بوده .
چیزی که به ذهن من می رسه اینه که علیرغم علاقه ای که به همسرت داری و تلاشی که برای حفظ زندگیت می کنی بهتره در کنار استفاده از راهنمایی های مشاور یه بار دیگه از اول ذهنیات خودت در مورد ازدواج رو مورد بازبینی قرار بدی . هرچند می دونم حتما لینک های زیر رو خوندی اما می خوام خواهش کنم این بار اونها رو از یه زاویه ای جدید (نه کسی که انتخابش رو کرده ) بخونی :
- انتخاب صحیح، شیوه حل مسئله و تعارضهای ما
- لینک مقالات گلچین : مشاوره ازدواج
البته اگر می گم این لینکها رو دوباره بخون برای این نیست که تو رو در انتخابت به تردید دچار کنم بلکه می خوام تو یه بار دیگه واضح تر با خودت روبرو بشی تا بتونی در هر شرایطی (چه تصمیم به ادامه و چه تصمیم به جدایی) مصمم تر و با انگیزه تر عمل کنی .
چیزی که مهمه اینه که یک طرف این رابطه تو هستی و اگه چیزهایی در این رابطه ی دوسویه وجود داشته باشه که تورو همیشه رنج می ده پس باید یه فکر اساسی براش بکنی ... گاهی باید نگرشها رو عوض کرد ، گاهی باید در روشها تجدید نظر کرد و گاهی باید رفتارها رو تغییر داد ... و این تلاشیه که اغلب یه نفره جواب نمی ده ... ضمن اینکه گاهی تحمل کردن تنها شیوه ی ممکن نیست ...برای صبر کردن هم باید حد و اندازه ای متصور شد ... آیا تحقق آنچه که اکنون می خواهی در 20 سال بعد ، ارزش زمان حال رو برای تو خواهد داشت ؟ از طرفی خستگی مداوم و همیشگی از اتفاقاتی تکراری انرژی سوز ،تحلیل برنده و رنج آور است اگر می خواهی صبوری کنی باید راه حل هایی پیدا کنی که کاهنده ی خستگی و افزاینده ی انگیزه و انرژیت باشد ...
shad عزیزم
خیلی خوب می دونی که برای اینکه بتونی رابطه ی محکم تری بین خودت و همسرت برقرار کنی باید نزدیکتر و نزدیکتر از احساسات و افکار او با خبر شوی برای این کار لازم نیست همیشه در کنار او باشی یا هرچه او گفت گوش کنی یا ... فقط باید بتوانی او را درک کنی ... اینکه فکر می کند تو او را دوست نداری و احساساتت نسبت به او کمرنگ است علیرغم اینکه تو علاقه ی زیادی به او داری و فکر می کنی که احساسات زیادی را به پای او خرج می کنی می تواند نشانگر دوری روانی شما از هم (برخلاف نزدیکی ظاهری شما به هم ) باشد ... و این نوع دوست داشتن قطعا برای هر دوی شما آزاردهنده است ...
چرا به همسرت توصیه نمی کنی که به این تالار ملحق شود و ذهنیات پنهان تو را بشناسد و تورا نیز با افکار و احساسات پنهان خودش همراه کند ...
عزیز دلم
آدمها بسیار با هم متفاوتند . تفسیر یک واژه و یک حرکت در یک گروه می تواند در ذهن تک تک آن افراد با هم متفاوت باشد ... و این چیزی نیست که یک زن و شوهر از آن مبرا باشند ... به نظر تو آیا تضمینی وجود دارد که من و خواهرم به صرف دوست داشتن همدیگر و حتی تربیت مشابه برداشت یکسانی از یک واقعه داشته باشیم ؟
شاید بخشی از اختلافات رنج آوری که تو درگیر آنی ناشی از همین امر باشد . ناشی از تفاوت نگاهها و برداشتهای متفاوت از موضوعات یکسان ... به زمانی فکر کن که حرفهای دلت را نوشتی و او خواند و تحت تاثیر قرار گرفت .. آیا تا حالا از او هم خواسته ای که حرف دلش را بنویسد و تو بخوانی ... چرا اینقدر از اینکه به تو گفته فکر می کند دوستش نداری تعجب کردی ؟ شاید وجود دفتر و قلمی که همیشه هر دوی شما نحوه ی قضاوتتان از موضوعات مختلف را با هم درمیان بگذارید بد نباشد ... حتما برایت پیش آمده که اعتراض تو به یک مساله یا حرف یا یک رفتار خاص آن طور که باید فهمیده نشده و حتی دقیقا خلاف آنچه می خواستی برداشت شده باشد... می خواهم بگویم هیچوقت از حرفهایت ، احساست و افکارت نگذر و انها را در درون خود نریز و هر طور شده آنها را منعکس کن... اما سعی کن زبان او ، ادبیات او ، واژه ها و مصداقهای قابل درک برای او را بیابی و از آنها برای انتقال مفاهیم ذهنیت استفاده کنی .. باور کن دوست داشتن و گفتن دوستت دارم برای نشان دادن این حس کافی نیست ... باید بتوانی بفهمی چه چیزهایی معنای واقعی دوست داشتن را برای او زنده می کند و متقابلا به او نشان دهی که دوست داشتن واقعی از نظر تو با چه رفتار ، حرکات ، ادبیات و به چه شکلهایی نمود پیدا می کند ...
یادت باشد که در این معناسنجی و فهم متقابل اگر به جایی رسیدی که حتی شیوه ی مورد انتظار او برایت قابل تحمل نیست باید به ادامه ی این ارتباط با تردید و تامل نگاه کنی ...
همانطور که خودت هم می دانی نقش پدرشوهرت اگرچه مهم است اما مهم ترین نیست ...و چنانچه تو بتوانی رابطه ی خود و همسرت را تقویت کنی دیگر چندان مهم هم به نظر نخواهد رسید ...
پر حرفی ام را ببخش .و کماکان به توصیه های مشاورت عمل کن . امیدوارم همه ی ما هرچه زودتر شاهد حل مشکلت باشیم .
موفق باشی .:72: