عزیزم
شاید باورت نشه ولی منم بغضم گرفت.
درکت می کنم کاملا
از خدا می خوام بهت ارامش بده و هرچی صلاح تو و زندگیته همون بشه.
توکلت به خدا باشه شمیم جان.
نمایش نسخه قابل چاپ
عزیزم
شاید باورت نشه ولی منم بغضم گرفت.
درکت می کنم کاملا
از خدا می خوام بهت ارامش بده و هرچی صلاح تو و زندگیته همون بشه.
توکلت به خدا باشه شمیم جان.
شميم عزيز دوست خوبم
مي دونم كه شرايط خيلي بدي رو مي گذروني . مي دونم كه خيلي سختي كشيدي و بي مهري هاي همسرت هم باعث شد صبرت تموم بشه . ولي من انتظار داشتم وقتي اين تاپيكو با اين عنوان قشنگ شروع كردي خيلي قاطع و مصمم تلاش كني براي ساختن زندگيت و انقدر زود نااميد نشي . ولي خوب نتونستي .
خوبه كه مشاوره ميري سعي كن به اعصابت مسلط باشي . اميدوارم اين راهي كه با كمك مشاور شروع كردي نتيجه بده .
ببين شميم من فقط به عنوان يه مخاطب كه دارم از بيرون طبق نوشته هاي خودت راجع به زندگيت قضاوت مي كنم خيلي مواردي رو ديدم كه خواستم فقط برات بزرگترش كنم كه ببيني همه ايرادا از جانب شوهرت نيست و اگه مشاوراني مثل آقاي sci زحمت مي كشن و زمان مي زارن و تو تاپيكت برات پست مي زارن و مي گن كه سعي كن خودت تغيير كني تا همسرت هم تغيير كنه حرف بي ربط نمي زنن . فقط فكر مي كنم به خاطر افكار منفي كه نمي توني كنترلشون كني متاسفانه كمتر ضعف هاي خودت رو مي بيني و ضعفهاي شوهرتو بزرگتر از معمول مي بيني . اميدوارم بتوني زودتر يه خورده آرامش پيدا كني تا زودتر به نقاط ضعف خودت هم پي ببري شايد اصلاح بعضي افكار و اعمال خودت باعث بشه تا همسرت هم كم كم تغيير كنه .
اينها فقط برداشت از نوشته هاي خودته شميم عزيزم
رفتیم خونه باباش ،از این رو به اون رو شد، منم مثل همیشه بگو و بخند و [size=large]کمترین محلی بهش ندادم[/size]
چرا شميم ؟ چرا كمترين محلي بهش ندادي ؟ مگه قرار نود آرامش و صبر داشته باشي و يه بار ديگه سعي كني زندگيتو بسازي ؟ چرا انقدر هيجان زده رفتار كردي و خواستي هركاري كه اون كرده رو انقدر زود تلافي كني ؟
چند بار سعی کرد بیاد پیشم و چیز تعارف کنه و مثلا داشت به حرفهای مشاور گوش میداد ولی فرقش این بود که اینبار اصلا کارهاش برام مهم نبود
نمي فهمم چرا واقعا ؟ اون هرچند متظاهرانه داشت باتو خوب رفتار مي كرد . تو ميتونستي بهتر برخورد كني . تو مي تونستي از فرصت ها كه برات بوجود مي اومد استفاده كني تا اون هم بيشتر ترغيب بشه به ادامه رفتن به پيش مشاور .
من انگار نه انگار که اون هست، بی محلی کامل ولی نه اینکه تو جمع محسوس باشه، فقط جاهایی که قبلا بهش محبت میکردم بیخیال شده بودم
خلاصه که به خوبی و خوشی تموم شد و برگشتیم خونه
خوب دوباره همون تكرار حرفاي بالا ديگه چي بايد گفت دختر خوب . وقتي تصميم ميگيري ياعلي بگي براي ساختن زندگيت كه نبايد اينجوري رفتار كني .
دیشب برداشته کارت دعوت مامانم اینا رو گذاشته رو میز منم بهش دست نزدم
حتی نمیگه مثلا بریم کارتشونو بدیم
ولی خوشحالم که هنوز براش مهمه که بیان ولی اینکه نمیام خوب ضایعشون میکنه و حقشونه
ولی خوشحالم که هنوز براش مهمه که بیان ولی اینکه نمیام خوب ضایعشون میکنه و حقشونه
باباش کلی هی گفت به بابات اینا سلام برسون، من خیلی دوسشون دارم
تو دلم گفتم اونا هم دوستت دارن و میخوان حقتو کف دستت بزارن حاججججججججججججججی
به خدا حالم ازشون بهم میخوره
اونكه بلد نيست چطوري رفتار كنه . قرار بود باهم كم كم از طريق كمك گرفتن از مشاوره اين چيزا رو ياد بگيره . تو كه بلد بودي چرا ناراحت ميشي ؟ با اينهمه افكار منفي چجوري مي خواستي زندگيتو درست كني شميم ؟
حالا اومدم سرکار اس ام اس داده :
شما چقدر پول برداشتی؟
منم جواب دادم :
ما 20 تومن پول برداشتیم
[size=medium]
تو كه اينجا اين همه از مشاور استفاده مي كني و اين همه مقاله روانشناسي مي خوني جوابت اينه . از همسرت چه انتظاري داري ؟
داشتین؟ "شما"
راستش میخواستم بهش زنگ بزنم بگم بیا دم شرکت کارت دارم، بعد پولو پرتاب کنم تو صورتش
بهش بگم بی غیرت ، تو کیفم هیچی پول نیست، تو هم که شب نمیای دنبالم، خودم باید بیام، خرج ارایشگاهم که هست، دنبال اینی که چرا اینقدر برداشتم؟[/size]
همين حرفاي بالا رو نمي تونستي محترمانه پاي تلفن بهش بگي ؟ حتما بايد وايميستادي ميومد پولو پرت مي كردي تو صورتش و يه جنجال تازه درست مي كردي ؟
خوب همه اينا شميم جان نشون مي ده تو تلاش كافي نكردي . نشون ميده صبرت كم بوده . نشون ميده فقط به زبون ياعلي گفتي . من از تو انتظار داشتم خيلي با صبر و آرامش بيشتري برخورد ميكردي تو همه اين موارد . خودت چي ؟ الان كه اين نوشته هاتو مي خوني فكر مي كني مي تونستي بهتر برخورد كني ا نه ؟
شميم ببخشيد عزيزم . نمي دونم شايد ازم انتظار دلداري و همدلي داشتي ولي به خدا وقتي مي بينم دارين فرصت هاتونو از دست ميدين و دستي دستي تو زندگيتون آشوب و جنجال درست مي كنين تا كم كم به فروپاشي برسونينش دلم آتيش مي گيره . خودمم دقيقا عين تو بودم هر چي شوهرم لج مي كرد و اشتباه مي كرد منم كم نمي آوردم قشنگ مثل تو جوابشو با لجبازي مي دادم . فكر مي كني تهش چي ميشه ؟ ميرسي به همينجايي كه الان من رسيدم .
يه خورده آرامتر باش دوست خوبم . خيلي افكارت منفي شده راجع به همسرت و خانواده همسرت . نمي گم اونا خوبن و تو راجه بهشون اشتباه مي كني . فقط مي خوام بگم تو با درايت و سياست زنانه خودت مي توني رفتار اونها رو به مرور متعادلتر كني .مواظب خودت باش گلم . :72:
این تاپیک به علت طولانی شدن قفل می شود
شمیم جان
عزیزم بد نیست که مسئله اصلی را محور قرار دهی و راهکارهایی که تا کنون داده شده را جمع بندی کرده و سعی کنی به جد به آنها عمل کنی . سپس نتیجه عمل به این راهکارها و برداشتن تمرکز از جزئیات دیگر را در تاپیکی جدید اعلام کنی . و اگر مسئله مهم دیگری برای دریافت راهنمایی باقی بود راهنمائی بطلبی .
همچنین مشاوره حضوری را از نظر دور مدار
موفق باشی عزیزم