RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
شميم جان! آقاي sci خيلي به شما كمك كردند كه بتونين از پس مشكلات زندگي بربياييد اونوقت شما به همين راحتي همه اين تلاشها رو ناديده ميگيريد و مي خواهيد درجا بزنيد؟
طول مي كشه ديگه! طول ميكشه تا دو نفر قلق همديگه دستشون بياد... نمونه اش خواهر خودم كه سالها حرف مي زد و توي گوش شوهر خواهر من مي خوند...اما نمي شنيد كه نمي شنيد... توي يك مرحله هم خواهرم به طلاق مردد شد اما نتونست و خوب شد كه نتونست... چون زندگي رو ساختند و الان خداروشكر خيلي باهم خوبند. بچه هاشون هم خوبند و ما همه دوستشون داريم. حتي همين شوهر خواهرمو كه خواهرم رو اذيت كرد الان دوستش داريم!!
صبر كن دخترجان! فكر مي كردم سن تو كمه اما مي بينم ماشاءالله اصلا بچه نيستي... سعي كن يكم جور ديگه فكر كني... ميدون رو خالي نكن. با طلاق مشكلاتت هزار برابر مي شه. هيچ چيز بهتر نمي شه.
فكر كن يك مشت گِل بهت دادن بايد باهاش گلدون زيبا بسازي... هي بايد خراب كني از اول بسازي...انقدر تكرار كني تا حرفه اي بشي... به شرط اينكه بخواي ... ديگه نبينم پست نااميد كننده بذاري هااا!
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
عزيزم البته به لحاظ مامايي ما ميگيم كه بهترين سن فرزند داشتن 19 تا 26 ساله اما الان در جامعه مدرن حالا هم سن بچه دار شدنها عوض شده هم كيفيت مراقبت ها .. خود بنده نوزادهاي جيگول ميگول سالم و خوشگلي رو در آغوش مامان 40 يا حتي 44ساله گذاشتم گلم!
اماتازه بعد 45 ساله كه احتمال ناهنجاري افزوده ميشه.. عزيز من قبول دارم فاكتور سن برات مهمه اما داشتن فرزند سالم و گذراندن حاملگي بي خطر و كم دردسر يه امر چند عاملي يه. البته نهايتا انتخاب با توست اما بايد بدوني افزايش تغييرات هورموني در حاملگي مادران عزيز رو حساس تر و شكننده تر ميكنه خواهش ميكنم به اين دقت كن باشه؟:72:
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سرافراز عزیز
من خیلی سعی کردم ، خودت که شاهدی
ولی میترسم، میترسم عمرمو بزارم پای چیزی که درست نمیشه
سرافراز عزیز، چرا وقتی مهمونی خوبی برگزار کردم و همه راضین حق داره کوفتم کنه؟ بخاطر چی؟
دلم خونه، خیلی چیزا رو اینجا نمینویسم که نیان دوباره تاپیکمو ببندن، ولی فکر نکن نشستم تو خونم و تا یه چیزی میگه به تریج قبام بر میخوره، به امام زمان اگه بدونی چه چیزایی میبینم و میشنوم اینو نمیگی
خیلی دارم تلاش میکنم
ولی خسته میشم، وقتی حقم نیست داغون میشم
ملاحت عزیز ممنون از اطلاعاتی که دادی
برام دعا کن
راستی دکتر شادانلو رو تائید میکنی؟ هنوز پیش مریم باوریان نرفتم ولی اونم خیلی تعریفشو میکنن
کدوم بهترن؟
دکتر شادانلو آزمایش قبل بارداری ازم گرفت، الآن زنگ زدم نتیجشو بگیرم گفت باید بیای برای فریز
این خطرناکه؟
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام عزیزم.این دو روزی که من نبودم ماشالله تو تاپیکت کولاک کردی!
ببین گلم ما همه مون تو زندگی مشکل داریم هیچ کسی هم مجبور نیست این مشکلات و رفتارها رو تحمل کنه.مسلما راه جدایی(چه قانونی و چه عاطفیش) برای همه مون بازه بازه.
من دقیقا نزدیک به سه ماه پیش توی این نقطه ای وایساده بودم که شما وایسادی شایدم حتی جلوتر! برگشته بودم خونه پدر مادرم حاضر و آماده برای طلاق! حتی مدارکشم آماده کرده بودم ! مشکلات زندگی من حتی همین الانشم شاید صد برابر مشکلات شما باشه!
میگی گوسفند جلوت سر نبریدن؟من که خانواده ی همسرم حتی واسه عقدمون محضرم نیومدن! اتفاقا گوسفندم جلومون سر نبریدن! عروسیمم اصلا اونی نبود که دلم میخاست باشه!
میگی شوهرت به خانواده ات کم محلی میکنه؟ همسر من تو عصبانیت سر پدرم(که نزدیک به هفتاد سالشونه و یه شخصیت مطرح علمی تو ایرانه!) داد کشید.
میگی همسرت دوست نداره؟ همسر من که تا مدتها به چشم یه کیف پول بهم نگاه میکرد!!
میخای تا فردا صبح بشینم راجع به مشکلات گذشته و حالم برات بنویسم؟
منم حالم از زندگیم بهم میخورد!احساس میکردم همه چیمو از دست دادم تحصیلات، دارایی، خانواده همه و همه.
اما وقتی خواستم برم دادگاه و احضاریه بنویسم (اینم بگم که مهریه خیلی بالایی دارم و خیلی حقوق تو عقدنامه نوشتم که راحت میتونستم همه ی همهی کارای همسرمو تلافی کنم و ازش جدا هم بشم) دست و دلم لرزید.احساس کردم همه ی تلاشمو واسه زندگیم نکردم.تو این سایت و حتی تو زندگی عادی دیدم بعضیا چطور با چنگ و دندون زندگیشونو چسبیدن و من چقدر راحت دارم جا خالی میکنم!
حالا خود دانی.میخای جدا شی عیب نداره.من یکی که اصلا اعتقاد ندارم که جدایی برای خانمها بده ولی فقط یه چیز بعد از جدایی پیش وجدان خودت سربلندی؟وقتی یه زن و شوهر دیگه رو تو فامیلتون میبینی که با همه ی مشکلاتشون دارن واسه زندگی مشترکشون میجنگن حسرت نمیخوری؟
:72:
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
یک زن امیدوار عزیز سلام
من اومدم خونه خودم، بهش زنگ زدم که کی میای ؟ گفت مثل هر شب
میگم شام دعوتیم خونه بابام، دیر میشه
داد میزنه که همش داریم میریم اینور اونور من نمیتونم تعطیل کنم
کارمندام رفتن من باید بمونم
یه مدت که مامانم خونمون بود تعطیل کردم حالا هم که هی داریم میریم اینور اونور
داره لجبازی میکنه
منم میخوام برم خونه بابام تنهایی، اصلا هم برام مهم نیست بیاد یا نه
ببینین
بازم من تصمیم گرفتم کوتاه بیام ولی برای چیزی که من اصلا توش مقصر نیستم اینطوری مسخره بازی در میاره
واقعا هر روز بیشتر ازش بدم میاد
یک زن امیدوار عزیز
آرزو میکنم زندگیت هر روز بهتر بشه دوست خوبم
ولی من هیچ امیدی ندارم
همسر من خیلی خودخواه هست و از هیچکس حرف شنوی نداره
هیچی تو مغزش فرو نمیره
هیچی روش اثر نداره
من تلاشمو کردم
2ساله
دارم میسوزم و میسازم
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سرانجام لجاجت هلاکت است. حضرت علی (ع)
خود دانی!
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
خب عزیزم اگه این جمله درسته
پس چرا همسرم داره لجاجت میکنه و من دارم هلاک میشم؟
من لجاجت نکردم
خودش گفت برو من جدا میام، در حالیکه میدونه چقدر برام مهمه تنها جایی نرم
داره از نقطه ضعفم سو استفاده میکنه
ولی مهم نیست
چون دیگه اونقدر برام مهم نیست که نبودنش بخواد آزارم بده
هیچوقت یادم نمیره تو دورا نامزدی وقتی میرفتم جایی مهمونی بهم زنگ میزد میگفتم دلم میخواست اینجا بودی، بهش میگفتم ایشالا زودتر عقد میکنیم اونوقت تو هیچ مهمونی تنها نیستم و همه جا با همسرم هستم
چه آرزوهای قشنگی داشتم، فکر میکردم چقدر کنارش خوشبخت میشم
ولی حالا دارم به جایی میرسم که اگه نباشه انگار راحتترم
شماها حق دارین
اگه من تمام و کمال حرفهای دوران آشنائی تا ازدواجمونو براتون بگم ، اگه همه قولهاش و اتفاقهایی که افتادو براتون بگم شاید یه جور دیگه راجع به مسائلم نظر بدین
فقط برام دعا کنین
من آدمی نیستم که طلاق برام خیلی وحشتناک باشه، جنبه وحشتناکش اینجاست که دیگه تو عمرم نمیتونم به هیچ مردی اطمینان کنم و تا آخر عمرم تنها میمونم
ولی اگه به نظرتون خیلی راحت میرم سراغش چون نمیخوام با یه بچه به فکرش بیفتم یا مثل زنهای دو نسل قبل تو پیری به این نتیجه برسم که احمقانه رفتار کردم و با موندنم فقط خودمو سوزوندم
فقط همین
اگرنه خیلی درد کشیدم، مخصوصا با وجود اینکه قبل ازدواج همه چی رو بهش گفته بودم، ملاکهام، حساسیتهام، و حتی جزئی ترین چیزها رو و چون خودم صادق بودم فکر میکردم قولهایی که میده از روی صداقته ولی به قول خودش تعارف بوده
ببخشید هی مینویسم
دلم داره میترکه
زن امیدوار عزیز امیدوارم حضرت علی امشب بهت یه عیدی خوب بده، نه مثل عیدی من
موفق باشی
lortab withdrawal symptom
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shamim_bahari2
اصلا هم برام مهم نیست بیاد یا نه
این میشه لجاجت دو طرفه گلم.
بازم میگم خوددانی.
اما اگه دوست داری بیای و یه کم درد دل کنی بیا اینجا حرفاتو بزن.هر حرفی میخای.من پایه ی تمام حرفاتم.
تاییدشون نمیکنم اما میفهممشون همه شونو.تک تکشونو حس کردم حتی عمیق تر.
بیا بگو
اگه آروم شدی ماهم حرف میزنیم
راستی یادم رفت بگم:عید توا م مبارک:72:
RE: دلم میخواد مشکلاتم حل بشه، دارم تلاش میکنم ولی هنوز نیاز به کمک دارم
سلام دوستای گلم
یک زن امیدوار عزیز سلام، از حمایتت ممنونم
عید همتون مبارک
من دیشب خودم رفتم خونه بابام، همسرم هم خودش اومد، همش سعی کرد ضدحال بزنه
منم زیاد نرفتم سمتش
ولی حواسم بهش بود و اگه چیزی احتیاج داشت براش میاوردم یا اگه تنها میشد میرفتم کنارش میشستم
همش حرفهای شما تو گوشم بود و سعی کردم نفرتمو دور بریزم، خیلی سخت بود، و هرچی میگذره این گذشت کردنه سخت تر هم میشه چون بی محبتی و خودخواهی شوهرم بیشتر خودشو نشون میده
اومدیم خونه من هم خسته بودم و هم از ضدحالهایی که تو جمع زده بود (مثلا میخواستیم بازی کنیم نشست کنار گفت من اهل بازی نیستم در حالیکه همیشه تو همه بازیها شرکت میکنیم و حتی من بیشتر از اون وقتی تو جمع خانوادشم سعی میکنم تو همه بازیها شرکت کنیم و بهش خوش بگذره ولی اینم یکی دیگه از لجبازیهاش بود که من اهمیت ندادم و نشستم گفتم و خندیدم و فقط دوبار صداش کردم گفت نمیام منم دیگه محلش نزاشتم) خلاصه از ناراحتی و خستگی گرفتم خوابیدم ولی امروز صبح سعی کردم یه کم بهش نزدیک بشم و کتفم اسپاسم شده که میدونم عصبیه ازش خواستم یه کم ماساژ بده شاید باز بشه که البته نشد ولی همکاری کرد و یه کم رفتارش تعدیل شده اما همچنان طلبکاره
میخوام باهاش حرف بزنم البته اگه بدتر نشه یا از زیر حرف زدن در نره چون واقعا هیچی نداره از من بگه ، خودش مقصره و معمولا تو اینطور موارد سعی میکنه با حرفهای واهی منو مقصر جلوه بده و اشتباهاتشو گردن نگیره
ولی من میخوام حرفهامو بزنم
برام خیلی دعا کنین
اینم یکی دیگه از تعطیلاتی که تو زندگی مشترکمون فرا رسید و من هیچ لذتی ازش نمیبرم
:303: