RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
مينا قرار شد ياد بگيري قضاوت نكني ...
در مورد مادرشوهرت و شوهرت قضاوت كردي .آقاي تسوكه زود ازش نمره كم كنيد ...:311:
تازه قضيه رو هم تو خونه كش داده يه نمره ديگه هم ازش كم كنيد دل من خنك شه ....:163::311:
شوخي كردما ... ياد ميگيره . اولشه .:43:
سعی کردم آروم باشم و قسمت بدشو فراموش کنم و به روش نیارم.
فقط مينا جان ميشه بگي چي رو به روش نياوردي ؟تو كه همه دق دليتو خالي كردي .:311:
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
:311::311:
سبکتکین خیلی بدیا زود باش زود باش تا 20 دقه نشده ارسالتو ویرایش کن الان تسوکه میاد و نمرم در کل منفی میشه.زودباش بهت یه رشوه عالی میدم به جون خودم :46:
نه کجا تا خونه کشش دادم پیتزامونو تو ماشین خوردیم خیلی نامردی سبکتکین:302::302:
خوب وقت دیگه بود تا چند روز بعدشم کشش میدادم:163: اما اون شب دیگه اومد یه ذره منت کشید تموم کردم دیگه.:311:
اصلا شماها میخواین من تجدید که نه رفوزه شم وگرنه انقده بهم گیر نمیدین.:302:
تازه با صداقت راستشو گفتم این هزارتا مثبت داره
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
سلام
می خواستم بگم هر موقع من تلاشی کردم و خواستم تغییر کنم متوجه شدم همسرم همراهیم می کنه و اونم شروع به تغییر کرده
پس نگران نباش به مرور اونم یاد میگیره که رفتارای منفیشو کنار بذاره
همین طور که داره تلاششو میکنه
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
هَي واي منننننننن
ديدي0 2دقيقه گذشت . ديدي ويرايش نمي تونم بكنم . (ته بدجنسي :311:)
آقاي تسوكه ايندفعه رو من وساطت مي كنم نمره منفي بهش ندين . :316: دفعه بعد قول مي ده جبران كنه . (يكي مي خواد وساطت خودمونو بكنه :311:)
هزارتا مثبتم مي خواد بچه .... :311:
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
اینکه ایشون به خاطر داشتن آرامش چیزی نمیگه شاید درست باشه اما بهانه گیریهاش اصلا به خاطر ندیدن پدر و مادرش نیست.چون مطمئنم اونا رو میره و میبینه. شایدم مامانش بهش گفته اصلا اومدن و نیومدن خانومت واسم مهم نیست پیلش نکن که بیاد.:162:
یه ایراد دیگه کار شما داره اینه که تا بیشترین حد ممکنه، می خوای تفسیر منفی کنی.:305: این اما و شایدها برای چیه؟ چرا به جای این که قسمت خوب ماجرا را ببینی، میگی، شاید فلان باشه، فکر کنم فلان نباشه و ... . همین که شوهرت به خاطر آرامش چیزی نمیگه، یعنی با اولین قدم شما، اون هم یه قدم اومده جلو،:43: به جای فکر کردن به این اما و اگرها، از این همراهی اش خوشحال باش و قدردان همراهی اش باش. سعی میکنی توی هر ماجرا، قسمت های منفی اش را خیلی بزرگ میکنی.:163:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
وقتی اومد یه کم گریه کردم صحبتمو واسش توضیح دادم گفتم از اینکه یه دفه میذاری میری حالم به هم میخوره و بهش گفتم اگه جای تو بودم معذرت خواهی میکردم و از دل خانومم درمیوردم .
اونم یه کم منت کشید و بعد رفت واسم پیتزایی رو که دوست دارم خرید و بعدشم که من آروم شده بودم رفتیم همون وسیله رو با سلیقه من خرید.
وقتی گریه کردی کارت کمی بد بود، اما قابل چشم پوشی. قرار ما این بود که تا می تونی گریه نکنی. وقتی هم که بهش گفتی حالم به هم می خوره که کارت واقعا زشت بود. این ادبیات در شان زندگی زناشویی نیست. بهتره هر چه زودتر این ادبیات را حذف کنی. خیلی بد اعتراضت را بیان میکنی. وقتی گفتی که جای تو بودم هم که کارت بد بود، چون که داری به شوهرت راه درست و غلط نشون میدی و قبلا توی این تالار بارها گفته شده که به مردها سعی نکنین از این توصیه ها بکنین، باعث میشه از شما دور بشن.
اما کارت عالی میشد اگر این جوری رفتار میکردی::305:
وقتی شوهرت اومد، اصلا حرفی نمیزدی و وقتی نشستین تو ماشین، فقط با آرومی می گفتی: من منظوری نداشتم. اگر صبر می کردی برات توضیح میدادم که منظورم چی بود. من که نمی خواستم ناراحتت کنم. واقعا نمی خواستم. و بعد دیگه هیچی نمی گفتی تا اون تو تنهایی و سکوت خودش قضیه را حلاجی کنه و نتیجه گیری کنه. شاید این جوری به اون وسیله نمیرسیدی، اما یه مثبت گنده تو قلب همسرت میگرفتی:43: و 3 تا مثبت دیگه هم اینجا.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
سعی کردم آروم باشم و قسمت بدشو فراموش کنم و به روش نیارم. خوب وقت دیگه بود تا چند روز بعدشم کشش میدادم:163: اما اون شب دیگه اومد یه ذره منت کشید تموم کردم دیگه.:311:
هر چند که کارت عالی نبود، اما بهتر از قبل بود، چون در گذشته، این مسائل ساده و پیش پاافتاده را الکی 3-4 روز کشش میدادی. اما حالا زود تمومش کردی.:104: یه مثبت میگیری، اما نه برای درست بودن کارت، چون کارت ناقص بود، بلکه به خاطر این که زود تمومش کردی.:305:
دفعات بعد ازت انتظار داریم که مثل همون روشی که من گفتم، با شوهرت برخورد کنی. اون روش درست ترین روشه.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
بچه ها از اینکه اعتماد به نفس ندارم و البته ثبات شخصیتی خیلی اعصابم داغونه.
الان چند ماهه تا صحبتی میشه به شوهرم میگم من این سرویس طلامو دوست ندارم و بیا در اولین فرصت بریم عوضش کنیم.اشکال نداره ضرر میکنیم نمیشه گفت ضرر،،سود کمتری میکنیم چون طلاها گرون شده و ..................!!
تا بالاخره شوهرم بیچاره وقت کرد و دیشب رفتیم.اولا تو انتخابش که مدام از صاحب مغازه کمک میخواستم!!!
باز اومدیم خونه پشیمون شدم که چرا این کارو کردم!!!
مدام میگفتم حالا سرویس خودمم بد نبود حیوونی تازه طلاشم بیشتر از این بود(این یکی برلیان بود اما طلاش کمتر بود)!!!
و یک ساعت پیش شوهرم التماس میکردم که این طوری ضرر میکنیم و من عذاب وجدان میگرم و ......حق با تو بود و برو فرداشب به جاش واسم سکه بخر!!!
چقدر صاحب مغازه رو اذیت کردم و چقدر ازش خجالت میکشم:163:
نه این موردا در مورد خرید همه چی همین طوریه،نظر بقیه رو میگیرم و همیشه هم فکر میکنم که زشت ترینو خریدم!!!:54:
حالا جالب این بود که تو بین همین خواهش وتمناها پیش شوهرم، خانوم داداشم زنگ زد و ازم خواست که فرداشب باهاشون بریم و با کمک من واسش یه سرویس طلا انتخاب کنیم میگفت آخه به نظر من تو توخونواده ما از همه خوش سلیقه تری با شنیدن این حرف شوهرم بهم گفت: خدا خواست که ن الان زنگ بزنه ،توقع دارم بشینی و با خودت فکر کنی ببین همه تورو خوش سلیقه میدونن جز خودت تصمیم بگیر و اعتماد به نفستو قوی کن، دوست دارم این آخرین باری باشه که نمیتونی یه تصمیم کوچیک بگیری:305:
وبا خواهش و تمنای من حاضر شد دوباره بره اون طلافروشی حیوونی میگفت خیلی خجالت میکشم.
:302:
بهش رحمم میاد.چرا من این طوریم.همیشه جای اینکه با خریدن چیزی خوشحال باشم ناراحتم.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
آفتاب همدرد عزيزم. فكر كنم شما وسواس فكري دارين. اگه خفيف باشه با كمك مشاور رفع مي شه.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
اين مساله تا حدي طبيعيه .منم در مورد طلا بايد خيلي بگردم تا چيز مورد علاقمو پيدا كنم .شابد بايد بيشتر وقت ميگذاشتيد بعد انتخاب ميكرديد .مثلا ميتونستي تنها وقت بذاري خوب بگردي وسرويس مورد علاقتو پيدا كني بعد با همسرت ميرفتي ونظر اونو ميپرسيدي وميخريديش
اينقدر سخت نگير واينقدر تو خودت دنبال ايراد نگرد.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
نمیدونم اما خیلی از دست خودم شاکیم.اصلا اعتماد به نفسم منفی شده دیگه.
RE: تغییر خانم میناچ بر اساس یک برنامه ی مشخص
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آفتاب همدرد
با شنیدن این حرف شوهرم بهم گفت: خدا خواست که ن الان زنگ بزنه ،توقع دارم بشینی و با خودت فکر کنی ببین همه تورو خوش سلیقه میدونن جز خودت تصمیم بگیر و اعتماد به نفستو قوی کن، دوست دارم این آخرین باری باشه که نمیتونی یه تصمیم کوچیک بگیری. وبا خواهش و تمنای من حاضر شد دوباره بره اون طلافروشی حیوونی میگفت خیلی خجالت میکشم. بهش رحمم میاد.چرا من این طوریم.همیشه جای اینکه با خریدن چیزی خوشحال باشم ناراحتم.
آخی چه شوهر خوبی.:46: بعضی از برخوردهاشو که میبینم، کیف میکنم. مثلا تو همین زمینه چقدر خوب و مهربون باهات برخورد کرد.:43: تا حالا دو تا کار کرده که من هیچ وقت برای خانمم نمیکنم. یکی این که هر دم به دقیقه کفشاتو واکس میزنه. دوم اینکه حاضر میشه بره و جلوی طلافروشی رو بندازه و جنس عوض کنه. در هر حال اگر یه روز شوهرتو نخواستی ما مرد به این خوبی را به هر قیمتی که بگی خریداریم.:311: والا باید کلی بگردی که بشه یه همچین مردی پیدا کرد. قدرش را بیشتر بدون.:305:
اما در مورد این مشکل هم اولا در کنار بقیه مشکلات سعی کن حلش کنی. ثانیا به خاطر یه ایراد به این کوچکی لازم نیست اعتماد به نفست را از دست بدی که. این یه ایراد کوچولو است که اگر فعلا حل نکردی هم مهم نیست.:305: مسائل قبلی که در موردش حرف میزدیم, مهمترند.
راستی از آنجایی که ممکنه یادت بره؛ من دوباره بهت یادآوری میکنم که شما در این فصل فقط باید روی سردمزاجی، گریه کردن های الکی و نق زدن و گیردادن کار کنی که حل بشه. روی همین ها زوم کن و به چیز دیگه ای فکر نکن.:305: در ضمن یادآور میشم که مهم ترین این سه تا هم حل مشکل سردمزاجی ات است. اگر این حل نشه، این فصل را تمدید میکنم هان.:305: این هشدار را جدی بگیر.:305: اگر از اون دو تا یکیش هم موند با ارفاق میریم فصل دو. اما اگر مشکل سردمزاجی حل نشه اصلا فصل دو آغاز نمیشه. بنابراین بیشترین انرژی و فکرت را بزار روی حل این مشکل.
راستی، دکتر رفتن هات که ادامه داره که؟:303: تو حل این مشکل پیشرفتی هم کردی یا نه؟:303: