نه چیزی رو از شما قایم نکردمنقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
برو مطالب بالا رو بخون
چند روز بود که زنگ نزدم سر اون ناراحته
نمایش نسخه قابل چاپ
نه چیزی رو از شما قایم نکردمنقل قول:
نوشته اصلی توسط فرهنگ 27
برو مطالب بالا رو بخون
چند روز بود که زنگ نزدم سر اون ناراحته
می تونی بهش زنگ بزنی، نترس
قرار نیست اصلا حرف بزنی! قراره ایشون حرف بزنه!
ببین تو اداب همدلی آرام کردن نداریم... اصلا لازم نیست آرامش کنی... چون وقتی می خوای آرومش کنی باید چیزایی بگی که اصول بالا رو خراب می کنه! ببین هر کدوم از اصلهای پست قبلی رو رعایت نکنی عملا خراب کردی!
اگر همدلی کنی و ضوابط پست قبلی و این پست رو رعایت کنی.. بی شک حالش آروم می شه!
اصلا توهین هاش رو نشنو! ببین واقع بین باش! چرا بهت زنگ زده!؟ می تونم به راحتی بگم دلش برات تنگ شده...همین! اما انتظار نداری اگر بخواد باهات حرف بزنه و درد دل کنه... زنگ بزنه و بگه قربونت برم
قبل از تماس اون تمرینها رو انجام بده : مراقبه بخشش/ تمرین تنفس/ بدون اگر این دو کار رو نکردی و زنگ زدی شاید نتیجه نگیری! نگو الان آرومم.. ولش کن! اینها حرف مفته! / انجام بده فقط!
زنگ بزن بهش و ازش حالش رو بپرس! اگر گفت خوبم خب!؟!؟ امرتون؟؟؟ بگو آروم تری؟؟ اگر گفت آره؟ چی کار داری؟
بگو من می فهمم چی می گی! من می دونم چقدر اذیت شدی و دوست دارم همه حرفهای تو رو بشنوم!
بذار حرف بزنه... بذار بهت توهین کنه! نمی کنه البته! اما واقعا اونها توهین نیست... ایشون هنوز آروم نیست! می خوایم آروم شه... پس نمی تونیم از اولش توقع داشته باشیم...
وقتی می گه شوهر سابقم فلان... نگو من رو مقایسه نکن! من قابل مقایسه نیستم!
همدلی کن: من احساس می کنم منظورت اینه که من هم مثل شوهر سابقت امکان داره بهت خیانت کنم... یا من هم دقیقا مثل شوهر سابقتم...خب این خیلی حس بدیه! من هم از دوستی سابقه خیلی بدی داشتم و مثل تو فکر می کردم... چون یکی از دوستام بهم نارو زده بود! می فهمم چی می گی! اما همه دوستام اینطوری نبودند... اما یه مدت خیلی حالم بد بود (شاید این داستان واقعی هم نباشه.. مهم نیست) نگو : فکر می کنی من هم مثل اونم! اصلا اینطور نیست! داری اشتباه می کنی! (تو این جمله پر از خطای رفتاریه! تو هر کلمه اش خطاست!!!)
شما از ایشون به هیچ وجه، انتقاد نکن/ اگر انتقاد کرد، گوش کن! فعلا نه بپذیر و نه نپذیر... بگو الان شرایطی نیست که در این رابطه صحبت کنیم... می خوام حرفات رو بشنوم! (اگر دیدی واقعا انتقادی سازنده است و درسته! بپذیر)
موفق باشی..
سوالی داشتی بپرس
اینکه زنگ می زنه نشونه خوبیه/
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
زنگ زدم باهاش صحبت کردم
اومدم باهاش همدلی کردم این نکاتی رو که گفتی رعایت کردم
اونهم آروم شد
به من گفت یکمی مهلت بدم که فکر کنه
ولی مشاور به من گفت که زنگ نزنم و من زدم این اشکالی نداره
نمیدونم دیگه مشاوره برم یا نه
ولی این بار دومیه که مشاور به من یه حرفی میزنه و زندگی من بد تر میشه
مشاور اشتباه نكرده. اتفاقا زنگ نزدن شما باعث شده كه همسرتون خودش به سمت شما بياد. زنها از مردهايي كه از موضع قدرت عمل مي كنن خوششون مياد و ته دلشون بهش افتخار مي كنن حتي اگر به روش نيارن. رابطه زن و مرد دو طرفه است. وقتي اون زنگ زده شما هم زنگ بزني اشكالي نداره. ولي اگر اون بهتون محل نذاشت يا براش مهم نبوديد اونوقت شما هي پشت سر هم بهش زنگ بزنيد ميشه آويزوني! آويزوني هم هر كسي رو گريزون مي كنه.
برادر عزیزم،نقل قول:
نوشته اصلی توسط mta
تلاشت شایسته تقدیره...
پستهای قبلی که برات گذاشتم رو مرور کن
آرامش خودت رو به دست بیار...
تا هدف راه زیادی نیست..
بهش فرصت بده.. باید بهت اعتماد کنه! اصلا عجله نکن...
در مورد مشاوره با سرافزار کاملا موافقم!
اینکه بری پیش این خانوم یا نه رو بعدا بهت می گم و موضوعی نیست که الان روش تمرکز کنیم
تمرینها یادتون نره
توضیح در مورد پست 105: منظورم از "این خانوم" در خط یکی مونده به آخر، خانوم مشاور می باشد
سوالی داشتی بپرس
با ظرافت زندگی کن
سلام خانمم برای بار سوم زنگ زد
خیلی آروم بود فکر کنم که حرفهای من تاثیر داشته خیلی برام جالب بود که انقدر آروم و منطقی صحبت میکرد من هم برخورد آروم و منطقی باهاش داشتم خیلی خوب و آروم و منطقی به دور از عصبانیت به من گفت که
" دیشب تا صبح داشتم به تو و رابطمون فکر میکردم و تاصبح نخوابیدم و به این نتیجه رسیدم که ما به درد هم نمی خوریم ما خیلی با هم فرق میکنیم و اصلا همدیگه رو درک نمی کنیم من تو یه دنیایی دیگه هستم و تو توی یه دنیایی دیگه و اگر اجبار خانوادم نبود من حاضر نمیشدم به عقد تو در بیام و خیلی راحت کنارت میگذاشتم بهتره که خودت رو اذیت نکنی چون نمیتونی با زور با من زندگی کنی و من هم حاضر نیستم که بازور و اجبار با تو زندگی کنم حاضر نیستم با تو زیر یه سقف زندگی کنم ولی اگر تو اصرار داری باشه باید بهترین عروسی رو بگیرید و باید پرخرج ترین عروسی رو ما برگزار کنیم و در ضمن تا آخر عمرت هم حق نداری به من دست بزنی و من حاضر نیستم یه لحضه با تو باشم یا بخوام رابطه برقرار کنم یعنی آرزوی روز خوش رو باید به گور ببری و حاضر نیستم یک لحظه با تو باشم از من هم انتظار زن بودن نداشته باش که من و تو فقط روی کاغذ زن و شوهر هستیم همین و بس در ضمن تمامی کادو هایی که تا حالا برام خریدی رو میفرستم برای خانوادت چون تصمیم رو گرفتم و از این تصمیم حاضر نیستم کوتاه بیام همین و بس "
من نمیدونم چی بگم
فقط میدونم که خیلی جدی میگفت و اصلا عصبانی نبود که بگم تو حالت نرمال نبوده
نشونه خوبی است...
ایشون تماس می گیره می دونید چرا چون نظرش واقعا این نیست که می گه!
ولی می بینه شما آرومید.. مثل گذشته نگران نمی شوید! این حرفها رو می زنه که تحریکت کنه!
نگران نباش... این حرفها رو داره می گه که یه عکس العمل نشون بدی!
عکس العمل نشون نده
دقیقا داره دست می ذاره روی نقاط دردت... تا دادت در بیاد! اصلا مهم نیست! داد نزنی ها! خانواده، کادو ها، مسائل جنسی، عروسی پر هزینه... چیزایی بوده که برات مهم بودن! وانمود کن برات مهم نیستند...برای این وانمود لازم نیست بگی: برام مهم نیست! دیگه درخواستی نکن...
در واقع این نشون می ده که به شدت تحت فشار روانی تو خانواده است... به هیچ وجه نرمال نیست! این یک وانموده و بسیار قدرتمندانه اجرا می شه... که البته بعضی از خانومها این قدرت رو دارند...
به نظرم اگر حرفای بدش رو برعکس کنی حرفهای اصلیش رو متوجه می شوی!
ایشون حالش خوب نیست و در اضطراب و استرس داره بال بال می زنه...
و با این تماسها و تحریک ها می خواد مطمئن بشه که می گی نه! دوستت دارم... وگرنه اگر نظرش این بود که حل بود! تلفن نمی خواست! داد و قال نداشت... اصلا اگر نظرش این بود عمرا بهت زنگ می زد..
در جواب تماس بگیر
آروم صحبت کن
حالش رو بپرس... براش مهمه! مهمه که بدونه بهش توجه می کنی... حتی مثلا اگر مشکلی داشته ازش سوال کن! مثلا سرت چطوره؟ درد نمی کنه؟
بگو من می فهمم که چقدر اذیت شدی..شاید نظرت این باشه که من هم مثل شوهر اول تو هستم و چیزی که امروز می گم پایدار نخواهد بود... من تنفرت رو می فهمم! احساساتت رو درک می کنم.... شاید قبل از این واقعا متوجه نبودم! اما حالا می فهممت!
می دونم که حس زندگی قبلی هنوز با تو هست و داره اذیتت می کنه
این اصلا مهم نیست که با هم زندگی کنیم یا نه... این مهمه که تو بتونی زندگی آرومتری داشته باشی..و علت اینکه با هم بودن رو انتخاب کردیم همینه فقط!
من تو رو می فهمم و من هم دائما به تو فکر می کنم
به هیچ وجه به حرفاش در تلفنهای قبلی اشاره نکن!
شاید اخیرا مواردی بوده که من نسبت به تو کم توجه بودم و امیدوارم بتوانیم این مشکلات رو به زودی بر طرف کنیم
بگو: آنچه برای من مهمه، آرامش تو هست...
تاکید کن که دوستش داری و دوست داری باهاش زندگی کنی و اون هم باید به کمک کنه..
(اگر اصرار به حرفهای قبلی داشت: بگو ما همواره وقت داریم که رابطمون رو کات کنیم و من هم اصرار نمی کنم... اما همیشه وقت نداریم آروم باشیم)
بعد بگذار برات حرف بزنه... بذار برات خیلی حرف بزنه! تو همواره باهاش مهربون باش!
در نهایت ازش بخواه که یک مشارو خانوم که بتونه تو رو بیشتر درک کنه انتخاب کنیم و برای صحبت پیشش بریم...
می گه احتیاجی ندارم...
چیزی نگو ... و اصرار نکن/ فکر می کنه... شاید لازم باشه چند بار این موضوع گفته بشه
در واقع تو صحبتهات اصلا راه حل نده... ایشون هنوز آروم نشده! این مرحله اولین مرحله است که آرامشش رو بهت گفته... تو مرحله بعدی که تماس می گیری ایشون آرومتره...
حرفهای قبلی رو کلا بریزید دور/ قبل از تماس و در حین تماس، تمرین تنفس کنید/
در صورتیکه آروم بود ، برای شام یا قرار عصر، ایشون رو دعوت کنید و بگید می خوام ببینمت
به هیچ وجه وسط حرفش وارد نشو و بذار حرف بزنه..
در پایان عبارتهایی مثل دوستت دارم/ مراقب خودت باش/ بی تاثیر نیست...
دوست خوبم
الان وقتشه که بشینی و خیلی آروم با خانومت صحبت کنی و خودت به زبون نرم و خوش ازش بپرسی که اگر منو دوست نداشتی چه چیز باعث شد که باهام ازدواج کنی؟ تو که خانوم مستقلی هستی چطور شد که به اصرار پدرت تن دادی؟ الان وقتشه که جواب سوالات بی پاسخ رو ازش بگیری
نقل قول:
نوشته اصلی توسط سابینا
بعد از فوت مادر خانمم که 4 سالی میشه در امور خانه حرف اول و آخر رو پدر خانمم میزنه البته آدم مهربون و کاملا منطقی و خانواده دوستی هستن همون روز اول تو خواسگاری من فهمیدم که از من خوشش اومده ولی به هر حال کل این اموال و املاک و دارایی و غیره به نام پدر خانمم هستش که هنوز هیچ کدوم رو به نام بچه ها نکرده . این هم بی تاثیر نیست
نقل قول:
نوشته اصلی توسط sci
چند تا مکالمه با هم داشتیم
من کلا آروم بودم و خانمم از اینکه من آروم بودم بیشتر عصبانی میشد
به هر حال من توهین هاش رو نشنیده میگرفتم و بروی خودم نیاوردم
روش موثری داشتی روی من که به خوبی جواب داد
هم خودم آروم شدم و هم خانمم
مخصوصا تمرین تنفس که واقعا جواب میده اولش فکر نمیکردم تاثیرش انقدر زیاد باشه
الان یه سوالی دارم
خانمم داره دنبال آتو میگرده
فقط دنبال یه نقطه ضعف میگرده که دست بگیره
طبق گفته خودش میگه که می خوام از تو جلوی خانوادم یه هیولا بسازم که به شخصیتت پی ببرن
یا از من به عنوان مار مولک خوش خط خال یا آفتاب پرست و انواع و اقسام حیوانات رو نام میبره و انواع توهین ها که واقعا در شان و این تالار نیست رو بی نسیب نگذاشتن
اما به توصیه شما من سکوت کردم و مقابله به مثل نکردم
الان احساس میکنم که شخصیتم خرد شده و غرورم رو له کردم ولی بهش فکر نمیکنم که اعصابم رو بهم نریزه
جالب اینه که تو یه وعده تمام بد و بیراه هاش رو نمیگه
هر چند ساعت یکبار به من زنگ میزد و من رو میشست میزاشت کنار
تحمل کنم ؟
درست میشه ؟
اما