بذار تنها بره اقليما
تو هم بمون و با خانواده خودت و دوستات خوش بگذرون. يك مدت شوهرت را رها كن و آزادش بذار.:305:
نمایش نسخه قابل چاپ
بذار تنها بره اقليما
تو هم بمون و با خانواده خودت و دوستات خوش بگذرون. يك مدت شوهرت را رها كن و آزادش بذار.:305:
"درد و دل نکردم فقط می خواستم دلیل این همه جبهه گیری مقابلم رو بدونم که یه مشت حرف بی ربط بهم زد شاید اونا هم حق داشته باشند چون پسرشونو کمتر می بینند و توقع دارند این روزای پر کار بهشون کمک بشه چون اونجا این روزا خیلی شلوغه
تجربه درد و دل با مادر همسرمو دارم و می دونم کار اشتباهیه الان به این نتیجه رسیدم حرف زدن باهاش هم اشتباه بود"
اقلیما جونم، خواهر مهربون. اتفاقا کار بدی نکردی. خیلی هم کار خوبی کردی. همین یعنی تلاش. همین یعنی همت. تو چکار داری دیگه اونا چه قضاوتی میکنن. تو کاری رو کردی که هرکسی بود، میکرد. اون یه مادره. باید درکت کنه. باید بفهمه که تو پسرشونو ازشون نگرفتی. باید بفهمه تو خودت هم اصرار به رفتن پیش اونا داری. اما شوهرت نمی خواد. باید بدونن تو حال و روز خوشی نداشتی. تو از نظر من، نه خورد شدی نه تحقیر. مثل یه خانوم حرف زدی. :72:
من صرفاً همین حرف الانت با مادرشوهرتو گفتم. منظورم حرف زدن در همه مواقع نبود.
:72:وای خدای مهربون
خدا جون میدونی این sci عزیزمون کجان؟ بیاین دیگه sci.
بیاین و مثل همیشه نه فقط به اقلیما جوووون، بلکه به همون کمک کنید.:72:
خواهر عزيزم،
مي خوام بهت بگم كه كليد اصلي اين مهارتهايي كه به شما گفته مي شه CHANGE VIEW هست يعني تغيير منظر ونگاه شما به زندگي! اما خود اين كلمه مخففه!
Change - تغییر در افکار و اعمالت بوجود بياري
Homework - آ نچه یاد گرفته اي رو مدام تمرين كني
Action - آنچيزي كه ياد گرفتي رو انجام بدی نه اینکه فقط حرفش رو بزنی.
Need - نياز داري مشکلتان را سریع شناسائی كني.
Goals - به سمت هدف خودت با اصرار و ممارست حرکت کنی
Evidence - تلاش مستمر داشته باشي تا خواسه هات برآورده بشه
View - مسائل رو از زاويه هاي مختلف نگاه كني!!!
I can do it - به خودت اعتماد و اطمينان داشته باشي كه مي توني!!!
Experience - باورها و تجربيات خودت رو ارزشمند بدوني و اونها رو آزمايش كني!
Write it down - از پیشرفتهای خود یاداشت برداری و گزارشاتت رو بنويسي
از امروز يك كاغذ بردار و هر چي از صبح تو رو مضطرب مي گنه.. اون تو بنويس! و جلوش يك دليل اصلي و چند راه حل بنويس!!!
عين بارش ذهني راه حل بنويس... هر چي اومد بنويس جلوش! لازم نيست انشا بنويسي... مثلا:
شوهرم قيافه گرفته! دليل اصلي و واقعي: نرفته امامزاده راه حل: بگذرم/ دعوا كنم/ مي رم داد مي زنم/ سكوت مي كنم تا خوب بشه/
راه حلها رو مقايسه كن... هر كدوم يه منفعتي داره و يه مضراتي! اونيكه منفعت بيشتره ... همون رو انجام بده!
بهم بگو چي كار كردي... براي هر روز يك كاغذ... تا جائيكه مقدوره..
پستهاي قبلي رو بخون!
تمرين تنفس نمي كني... نمي دونم چرا!؟
سلام به دوستای خوبم
دیشب بهم گفت فردا قراره با همکارام بریم بیرون و پیک نیک از این حرفش دلم شکست چند وقته بهش میگم بریم باهام بیرون همین هفته پیش غذا هم درست کردم بهش گفتم بریم تا پارک اونم گفت من از بیرون و پیک نیک خوشم نمی آد ولی حالا با همکاراش خیلی راحت و خوشحال میره بیرون در حالی که خودش می دونه چقدر افسرده هستم و چه قدر نیازمند تعویض روحیه هستم هیچی نگفتم تمام وسایلشو آماده کردم بعدم رفتم بخوابم
که هی بهم گیر داد و حرف انداخت وسط هی با حرفاش احساس می کردم داره عصبیم میکنه منم هی می گفتم باشه یه وقت دیگه الان بخوابیم خلاصه گفت و گفت تا ساعت سه نصف شب بعدشم گفت تو باعث شدی تا این موقع بیدار بمونم تو این خونه آرامش نیست
البته خودم هم بهانه گیر شده بودم چون یک هفته شایدم بیشتر میشه که اصلا سراغی ازم نگرفته از نظر عاطفی و احساسی و روابط زناشویی می گم. ازش پرسیدم علت سردیت چیه میگه یه سری از هورمون های بدنم ریخته بهم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی به هر حال خودم رو کنترل کردم به خدا نمی دونید چه جوری خودمو کنترل می کنم و از داخل چه قدر داغون میشم
واقعا هیچ انگیزه ای ندارم
جناب sci یه دفتر برداشتم و این کارو دارم انجام می دم و همین دیروز در رابطه با یه مسئله استرس زا خیلی منطقی تونستم برخورد کنم و خیلی بهم کمک کرد
جناب sci چه طور میتونم این ناراحتی و افسردگی و از خونه و خودم و همسرم دور کنم البته با در نظر گرفتن همسرم که داره لجبازی میکنه و میگه هیچ کجا نریم هیچ کاری نکنیم و دوست داره من ناراحتی بکشم تا تلافی کنه.............؟:325:
اقلیما جونم، خیلی خوبه که تونستی موقعیت استرس زا رو کنترل کنی، داری راهشو یاد میگیری، وقتی مهارتشو بدست بیاری خیلی چیزا درست میشه
من میدونم چی میکشی
جریان عید امسالو که تو تاپیکم نوشتم، حتما خوندی، تا دوماه بعدش میگفت نه دیگه تفریح میریم، نه مسافرت نه با کسی میریم جایی، منم هیچ اصراری نکردم و هیچوقتم پیشنهاد ندادم، تا اینکه خودش دوباره شروع کرد
هرچی بیشتر اصرار کنی ، کمتر نتیجه میگیری، اصلا چرا حتما باید با همسرت بری جایی تا دلت باز بشه
اولین قدم اینه که بترسه از اینکه دیگه بهش نیاز نداشته باشی، وقتی ببینه بدون اون هم اموراتت میگذره میاد سمتت
تو الآن کاملا مجابش کردی که بدون اون افسرده ای، خب این شده یه راه برای انتقام گرفتن ازت یا شکستن و ازار دادنت، این پوان رو ازش بگیر، بهش نشون بده اگه بهش میگی بدون اون خوش نیستی، بخاطر عشقته نه اینکه عاجزی
به نظرم شوهرت که رفت پیک نیک تو هم پاشو یا برو یه امامزاده ای چیزی، یا خونه پدر مادرت، یا با دوستات یه قرار بزار، خلاصه نشین تو خونه
وقتیم اومد ازش بپرس بهش خوش گذشته یا نه؟ و از خوش گذشتن به خودتم براش بگو
باید بهش بفهمونی که اقلیما خودش اینقدر میتونه برنامه و سرگرمی داشته باشه که جایی برای شوهرش نمونه، ولی اگه به شوهرش فکر میکنه و خودشو وقف کرده برای اینه که میخواد همه چیز زندگی بر وفق مراد شوهر باشه نه اینکه اقلیما بلد نیست زندگی کنه
باورکن از وقتی شروع کردم دنبال سرگرمیهای خودم رفتم، همسرم به شدت تغییر کرد
همه بهم میگفتن علایقتو حذف نکن، من نمیفهمیدم، فکر میکردم اگه برم دنبال خواسته هام، اونم میره دنبال خواسته هاش و روز به روز دورتر میشیم، ولی اشتباه میکردم
البته در این بین باید حواست به شوهرتم باشه ولی وقتی ببینه چیزای دیگه دارن جاشو تنگ میکنن، واکنش نشون میده
یه چیز جالبیم تو صحبتهات دیدم،
من فکر میکنم همسرت داره تلافی میکنه
اینکه فکر میکنه اگه تو رو ببره تو خانوادش جنگ شروع میشه و داره بخاطرت دوریشونو تحمل میکنه، داره یه کاری میکنه که تو هم پیش خانوادت نری، این یعنی قرار نیست حذف بشی
چون اگه اینو میخواست، الآن همه چیز اونطوریه که میخواد، ولی راضی نیست، دلش از اینکه باهم نمیرین پیش پدرمادرش گرفته، ولی نمیتونه درستش کنه
مطمئن باش قضیه حذف شدنت منتفیه
:43:
در جوابت بايد بگم اول بايد روي خودت كار كني... پست هاي قبلي رو بخوني!نقل قول:
نوشته اصلی توسط eghlima
بايد مهارتهايي كه ياد مي گيري رو دقيق به كار ببندي/ صبر كني/ ممارست كني/ نتيجه بگيري... ببين خواهرم! اينها كه مي گيم مهارته! بايد حرفه اي بشي.. تمرين كني!
مثلا فكر كن يكي رفته كلاس شنا... مي پره تو آب! يه شيرجه... اوه داره غرق مي شه! مي آد بيرون مي گه آره... من قهرمان شنا نمي شم! انگيزه اي ندارم كه ادامه بدم... مي شه؟؟؟؟
شنا يك مهارته... طرف تو تيم ملي هست هر روز تمرين مي كنه!!! اينها هم كه به تو مي گم بايد بدون اينكه مايوس بشي انجام بدي... با قدرت! با دقت!
من تو خونه تو افسردگي نمي بينم...يه كمي هر دوتون غمگينين! چرا.. چون خانواده ايشون دارن تو زندگيتون دخالت مي كنن! چرا؟ چون شما مي خواين!! خب... لزومي نداره اينقدر اين مساله مهم باشه...
ببين تا حالا مادرهاي با تجربه رو ديدي؟ بچه داره گريه مي كنه... بغلش مي كنن... نازش مي كنن... بعد تا مي ذارنش زمين شروع مي كنه به داد زدن! كه هوووو! بيا بغلم كن! اما مادره بي رحمي مي كنه و رهاش مي كنه... اون يه خورده گريه مي كنه... بعد مي گه! نه بابا اين بغل كن نيست... ساكت مي شه! اما مادر كم تجربه بر عكس... فوري بغلش مي كنه ... اونقدر كه از پا مي افته! آخرش هم اون بچه، ديگه بچه نمي شه!
ولشون كن... مادر پدر ايشون رو ول كن بابا! رهاشون كن درست مي شن! 2 3 هفته طول مي كشه... عادت مي كنن! چيه زندگيت رو كردي عين زهر؟؟؟
گفتم زنگ بزن... احترام كن! سر يه ساعت و يه روز خاص!
شما بدون كه وظيفه نداري همه رو خوشحال كني و شاد نگه داري!!!
sci عزیز دیشب به همسرم گفتم لطفا اختلاف من با پدر و مادرت و قضیه امامزاده رو از رابطمون کاملا جدا کن
با حرف زدن این دو مشکل حل می کنیم
راست میگید دارم بهترین لحظاتم رو افتضاح میکنم دوباره شروع میکنم با قدرت و مصمم من دوباره شروع می کنم
واقعا همشون رو سپردم به خدا اونا میدونند و خداشون
الان فقط من و اون مهم هستیم
این جمعه تصمیم دارم بهش بگم بره تنها بره امامزاده نه به خاطر اینکه من تنها می خوام بره به خاطر خودش که این طور می خواد
شمیم عزیز اون داره منو تحت فشار میذاره که آخر بگم باشه تو تنها برو منم تنها میرم همه جا تلافی رو از این جهت میگم
خلاصه که زندگیمون شده لجبازی این روزا هم میگذره و مطمئن هستم یه روزی دور دست من می افته اون روز همه چیزو بهشون نشون می دم
تمام چیزم رو ازم گرفتم اعتماد به نفسم شادیم و انرژیم ولی من شکست نمی خورم همشونو از پا در می آرم
به خاطره دوستام این جا هم شده این کارو می کنم
:227::227:آهاااااااااااااااااا اااااااا، حالا شدی اقلیمای خودمون:227::227:
نه بخاطر از پا دراوردن اونا نه بخاطر ما، بخاطر اقلیما و چیزی که میخواد باید و باید اینکارو بکنی
به نظرم هرجا میخواد تنها بره جلوشو نگیر، ولی هرجا میخوای بری در حد یه تعارفم که شده ازش بخواه باهات بیاد
وقتی میگه نمیام یا تنها برو، بگو پس مواظب خودت باش ، دوستت دارم و وقتی ازش جدا هستی بعد از چند ساعت یه پیام عشقولانه بفرست:310:
مطمئن باش جواب میگیری
مطمئن باش عزیزم
:43:
اقليما خواهر گلم سلام
تو و شميم چي كار ميكنيد اوضاع يكم بهتر ميشه؟؟؟ اقاي sci كه به من گفت 2 تا درخواست موثر بكن بعد ازز يك هفته حتي يه درخواست هم نداشتم اصلا" نميدونم چي بگم . شماها خيلي خوب اوضاع روبراه ميكنيدا :46:
راستي من شك ندارم اين عكس العمل هاي همسرت موقتي و به زودي همه چي روبراه ميشه اگرم جاي تو بدوم تحت هيچ عنواني نه به مادرش شكايت و درد و دل ميكردم نه خونرو ترك ميكردم در عين حال شميم راست ميگه خيلي حساس نشو رهاش كن يكم نحوه شاد شدنت ازون جدا كن اينقدر شاديتو منوط به شاد بودن اون نكن
:43:
سلام عزیزم چه خبرا؟
خواهش میکنم صبور باش
اگه لجبازی میکنه تو ادامه نده خودش آروم میشه:323: