RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
جالبه زنگ زدم محل کارش گفتن اصلا نمی یاد. بهش زنگ زدم که چرا نرسیدی میگه تو مسیر برگشتم (قبلش گفته بود تو مسیر رفتم. فاصله تا محل کارش خیلی زیاده). یه لحظه شک برم داشت، میگم رادیوی ماشین رو روشن کن. دیدم اصلا تو ماشین نیست!
میگه تو ماشین نیستم ولی الان می رم تو ماشین. شنیدم یه دری رو باز کرد.
میگم خونه کی بودی؟ میگه کارگاه دوستم بودم!
صدجور حرف میزنه! کدومو باور کنم؟!
اون از بی احترامی های خودش و خانوادش، اینم از دروغگویی هاش!
نمی دونم چرا اینقدر بهش شک کردم. اصلا نمی دونم باید چی کار کنم!
تو رو خدا بهم کمک فکری بدین.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
امشب شوهرم زنگ زد به خونشون و ظاهرا که مادرشوهرم دستش شکسته بود!
نمی دونم واقعا میشه ربطش داد به کارهای خودشو پسرش یا صرفا یه حادثه بوده؟!
آخه دیشب هم حسابی هردوشون چزوندنم!
چقدر حرف برای گفتن دارم ...
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام blue sky عزیز
به قول کامران اینجا بیشتر ازاینکه که بخواهیم راه حل ارائه بدیم بیشتر داریم درد دل می کنیم.حالا عزیز دل من راه
حلی به ذهنم نمی رسه.فقط می تونم حس همدردیمو بهت ابراز کنم و ازخدا برات طلب آرامش.
امیدوارم مشکلاتت هرچه سریعتر حل بشه.یه کمی هم سعی کن بیشترازاینکه به آدمهای اطرافت توجه کنی به
خودت برسی.می خوام بگم اینجا کلی گوش شنوا برای حرفات هست.هروقت دلت تنگ
شد همین جا خالیش کن.:43:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
عزیزم ضمن اینکه درکت می کنم اما من درغگویی در صحبتهای همسرتون ندیدم. در راه برگشت به این معنی نیست که حتما در ماشین نشسته. ضمن اینکه مخفی کاری همسرتون می تونه به این مساله هم بر گرده که ایشون از بازخواست شدن توسط شما واهمه داره. سعی کنید طوری بازخورد نشون بدید که ایشون با خیال راحت بیاد و خودش بدون اینکه ازش بپرسید همه چیز رو براتون تعریف کنه. لازمه این کار هم این است که حساسیت ها تون رو به همسرتون نشون ندید (یعنی ایشون احساس کنه شما روی هیچ مساله ای حساس نیستید) و با زیرکی با شنیدن حرفهای همسرتون و صحبت کردن در جهت مثبت حساسیتهاتون رو خود به خود برطرف کنید.
حرفهای ناگفتتون رو هم بزنید اگر هم نتونیم کمک کنیم حد اقل می تونیم همدردی کنیم. خودتون رو خالی کنید تا نینیتون فشاری رو تحمل نکنه.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
می دونید چیه؟
حقیقتش من به شوهرم شک دارم. فکر می کنم بهم خیانت کرده! این فکر تمام ابعاد زندگی زناشوییم رو تحت تاثیر قرار داده. هم موقع داشتن روابط با همسرم و هم شراکت مالی و هم اعتماد و احساس!
دیگه نمی تونم هنگام س... لذت ببرم و متقابلا به لذت برسونمش!
نمی تونم از لحاظ مالی با آرامش خاطر تو زندگی باهاش شریک بشم!
نمی تونم تمام انرژی و احساسم رو براش خرج کنم!
درصورتیکه به همه اینها احتیاج دارم.
و متاسفانه فاصله گرفتن من از اینها ممکنه اون روهم نسبت به من و زندگی سرد کنه!
نگید به این موضوع فکر نکنم تا آرامش ازم گرفته نشه. چون امکان نداره!
یه بار یه مشاور بهم گفت که یه راننده بگیر و مشخصات شوهرت و آدرس محل کارش را بهش بده و ازش بخواه که چند روزی تحت نظرش بگیره، ولی متاسفانه گفتنش آسونه ولی نتونستم اجراش کنم!
دلم می خواد شوهرم رو بشناسم. ترجیح می دم برام مسجل بشه که بهم خیانت کرده یا نه، تا اینکه یه عمر با کابوس واقعی بودن شکم زندگی کنم.
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
بلو اسكاي عزيز
يكبار تاپيكهايي كه باز كرده اي همه را از اول با طرح موضوعات مختلف بخوان ............
به نظرت الان كه دوران بارداري توست براي اين داستان و حكايت ها مناسب است ؟!جايي سابينا از شرايط بارداري تو صحبت به ميان آورده بود كه به واقع با سابينا موافق نبودم اما امروز و با پست آخرت به اين نتيجه رسيدم كه سابينا درست مي گفت و به نظرم بهتر است هم با دكتر زنان در مورد شرايط روحي ات صحبت كني و هم مشاوره حضوري بگيري .
به واقع در اين شرايط بايد تمام فكر و ذكرت انرژي مثبت - انديشه ي مثبت - افكار مثبت - اعمال مثبت باشد و سازنده .
آن بچه اي كه در شكم داري تمام اين احساسات و افكار و ........را درك مي كنه و به واقع گناه داره ........ميزاني از پيش نويس زندگي اش در دوران بارداري نوشته مي شه و اين احساسات و افكارت به نظرت سالم و سازنده است ؟!!!
شما كه مذهبي هستي و مي داني در دين اسلام تاكيد مي شود كه مادر در دوران بارداري وضو داشته باشد بهتر است و مستحب . اين فرامين اسلامي به واقع دلائل شگفت انگيزي دارد ...............دقت كن نازنينم ، تو مسئول آينده ي فكري و احساسي آن بچه هستي .
و از دريچه ي باورهايت به فرامين اسلام در مورد زن باردار و .....توجه كن و همانها را رعايت كن . از نوع تغذيه گرفته تا حتي همان وضو و.................
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
آسمون آبی عزیز باز چی شده حالا یه دفه این فکر به ذهنتون رسیده؟!
به نظرتون الان با این شرایط شما این افکارتون صحیحه؟:46:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام آسمان آبي عزيز
زن ها شامه شان در اين مورد خيلي قوي است.
چي شده كه به اين فكر افتادي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چيزي ديدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اتفاقي افتاده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سلام. blue sky عزیزم. خوبی خانمی؟:72:
عزیزم منم مثل سایر دوستان می خوام تو رو به داشتن ارامش دعوت کنم. حیفه بعدا یه بچه عصبی داشته باشی. بعدا غصه می خوری که چرا این 9 ماه دندون روی جگر نذاشتی. تجربه ما رو گوش کن.
خود من در دوران بارداری اولم خیلی غصه می خوردم مشکلات زیادی داشتم البته بیشتر از ناحیه نامادریم. وقتی پسرم به دنیا اومد تقریبا از ماه 9-10 کارهایی می کرد که همه می گفتن چرا بچت اینقدر عصبیه؟ حتی همین نامادریم که عامل اعصاب خوردیای اون موقع بود.
تازه فهمیدم هیچ چیز اندازه ارامش خودم و ارامش پسرم ارزش نداشت که اون بلا ها رو سر خودم و اون طفل معصوم اوردم.
دوست عزیزم وقتی بچت به دنیا بیاد از گریه هاش کلافه می شی. پس سعی کن ارامش داشته باشی.
اما در مورد همسرت منم با این جمله دلجو موافقم که شاید همه ضد و نقیض حرف زدناش ترس باشه. به خاطر گیر هایی که شما می دی. در ضمن یه نصیحت خواهرانه:
اصلا تعقیب و گریز نکن تا به قول خودت واقعیت و بفهمی. شاید دونستن هر واقعتی خوب نباشه. در ضمن مطمئن باش شوهرت خیانت نمی کنه این افکار شماس که ناخداگاه جنبه منفی موضوع رو میبینه. شاید شوهر شما هم جزء اون دسته ادماس که خیلی دوست نداره از ریز کاراش شما رو مطلع کنه مثل همسر من و این باعث می شه شما به خاط سوالات مکررت جوابای ضد و نقیض بگیری.
ارامش داشته باش و از در دوستی با همسرت وارد شو. محبت و عشق و از خودت و همسرت و فرزند دلبندت دریغ نکن. چاره همه مشکلات عشق و محبت زن خونس که باعث گرمای خونه می شه و مرد و پایبند می کنه.÷
راستی بچه چیه؟ دختره یا پسر؟ انشاءا.. که قدمش خیره و همه شک و تردید ها با اومدنش از بین می ره.
به امید روزای خوب.
موفق باشی:72::46:
RE: تاثیرپذیری مفرط همسرم از خانواده اش
سیسیلی جان مادر شدن مجدد شما رو هم بهت تبریک می گم. امیدوارم یه نی نی سالم و صالح خدا بهت بده.:72:
================
مینا و لیلای عزیز
بحث یه اتفاق خاص نیست و یک دفعه به ذهنم نیفتاده! بحث حرفها و رفتارهای شوهرمه در تموم مدت زندگیمون!
جریان مشاور که تو پست قبلیم گفتم، مربوط میشه به چند سال پیش.
اونروز هم واضح بهم دروغ گفت. گفت دارم میرم سر کار، درصورتیکه گفتن زنگ زده و گفته نمیام اونجا!
اما کلا این ظن من ربطی به این مساله اخیر نداره. فقط خیلی بهش شک دارم و ناخودآگاه این مساله کنترل روابطمون رو به دست گرفته و نه من کنترل این ذهنیتم رو!
دلم میخواد مطمئن شم ولی نمی دونم چطور؟! راه حل اون مشاور رو هم نتونستم عملی کنم!