RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
وای...! سلام خاله:43: چوجا بودی دلمون هزال لاه لفت:72:
خیلی لیلی به لا لای این کامران نذار! از صبح هر چی خودمونو کشتیم نم پس نداد:302:
بابا! اهالی! حوسین پور جه یور مه میسن؟ حوسین پور داهه جل می یب؟ بابا حوسین پور بیر خبر ور!
فرشته مهربان گیان هاید له که یونه؟
اهالی تالار! کامپییتر تان خاموش کنین ایخوایم تالار بشوریم! آو ایره د من کامپیتر!
RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
بی دل جام میشه یه پی نوشت بگذاری و زبانهایی رو که به کار میبری هم نام ببری .
یا اینکه دوبله کن عزیزم .
RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
حالا شما فکر کن ترکی، کردی، لری
ولی خوب عزیزم هر زبانی با لهجه و آهنگ و ریتم خودش قشنگه! دوبله کردن مزه اش رو میبره.
ضمنا زبان وسیله بسیار مناسبیت برای ارتباطات از نوع احسن آن.
یادم هست چند سال پیش یک دوست آلمانی که چند وقتی بود آمده بود ایران و ما هنوز خبر نداشتیم بعد همسرم با خبر شد و به من گفت یک زنگی به آقای فلانی بزن و ببین کجاست و ... خلاصه من هم زنگ زدم و به جای انگلیسی سعی کردم از همان مقدار آلمانی که بلدم خرج کنم: Hallo Her... wie geht's ihnen... بعد وقتی که همدیگر را دیدیم به ما گفت در این چند روزی که ایران بودم هیچ چیز به اندازه این که امروز شما با من آلمانی صحبت کردید مرا خوشحال نکرد:43: خلاصه کلی ذوقمرگ شده بود.
کاش عمر من کفاف میداد و همتم اجازه! که هر چقدر که دلم میخواست زبان یاد بگیرم:302:
RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
قربونت بي دل جون الماني هم شد زبون؟؟؟خيلي سخته بابا هر كلمه اش هزارتا حرف داره...
يه نفر ميگفت ميدوني چرا الماني سخته ؟ چون مثلا به جاي سوئيچ ميگن : انچه با ان ماشين را روشن ميكنيم....:311::311:
علي الحساب bis bald
راستي اني جون خيلي خيلي مشرف فرمودين عزيز دلم كوووجا بودي؟؟؟:46::46::46:
RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
آره بی دل جون واقعا یاد گرفتن زبان خصوصا زبان قومیت های مختلف همین ایران خودمون خیلی شیرینه اما به جان خودت ما همه رو یاد گرفتیم اما هرچی تلاش کردیم تو ترکی جز چندتا کلمه بیشتر یاد نگرفتیم . استعداد نداشتیم تو این زمینه البته از اونجایی که سر و کارمون زیاده خیلی جاها خودمونم نفهمیدیم چطوری شد اما فهمیدیم به ترکی چی گفتن.....
کردی و لری و ترکی و عربی رو که بلدی دیگه چی بلدی خانومی ؟ آلمان و ولش کن که فعلا مشغول رقابت با آرژانتینه از ایران خودمون شروع کنیم . یه کلاس برامون تشکیل بده .
به قول دوستان
آنی جان واقعا کوووجا بودی خانمی؟
RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
سلام سلام صد تا سلام :72::72:
بچه ها بياييد خبرهاي خوب دارم . :227: :227::310:
مي دونيد چي شده خانم بالهاي صداقت اومدند .
هورا ...... هورا ............... هورا ..............
:326:
سلام بالهاي صداقت عزيز :43:
حالتون خوبه . موطلايي عزيز چطوره . :72::72:
RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
سلام بر همگی
وای خدای من دعام چه زود مستجاب شد!!!!!
آقای کامران یادتونه تو جشن تولد تون به عنوان هدیه تولد چه دعایی کردم ؟
خدا رو شکر که انقد زود مستجاب شد:316:
آقای کامران مطمئنم انتخاب شما درست و براساس اصول و ضوابط بوده بنابراین من (یکی از خواهر شوهرها)خیالم راحتِ راحته.
من هم بهتون تبریک میگم و از خداوند بزرگ خوشبختی و آرامش رو برای هردوتون میخوام.
انشاء الله در کنار هم لحضات و ساعتها و روزها و ماهها و سالهای خوشی داشته باشید و زندگی مشترکتون سرشار از آرامش،معنویت،تندرستی و ... باشه و خداوند فرزند صالح و سالم نصیبتون کنه(آمین):323::323:
بالهای صداقت عزیزم تو کجا بودی ؟؟؟؟؟؟؟
رسیدن بخیر ؛خوش گذشت انشاء الله ؟ علی آقا و موطلایی خوب هستند ؟
تعریف کن ببینیم چه خبرا ؟
RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط kamran2007
همسر عزیزم،
امیدوارم هیچوقت همدیگرو ملاقات نکنیم...
نه اینکه از خط خطی شدن صفحات شناسنامم بترسم...
که مدت هاست دارم با خودم کلنجار میرم برا تصمیم گرفتن، تصمیم برای زندگیم،...
و امروز تصمیم گرفتم،
بیشتر از شهوتی میترسم که در من پره...من هنوز پر از شهوت رفتنم...
هنوز سایش رو به دنبال خودم میبینم، سایهای که گاهی اوقات دستمو میگیره و سعی میکنه جنازه منو با خودش به جلو بکشه...
به چند نفر وابسته ام؟!
دپندنسی، چه مفهوم عجیبیه...مفهوم عجیبی که زندگی آدما رو معنی دار میکنه...و چه انواعی داره...
درست مثل روزی که *** از من پرسید، چه غلطی میخوام بکنم...
گفتم خیلی برام فرقی نمیکنه، ...به نظرم چیزی ندارم که از دست بدم...
بهم گفت پس این فرم رو بردار و برو، بهش گفتم اما...گفت آها، پس تو هم یه چیزی داری که از دست بدی...
بهش گفتم اره،اما من به هیچ چیز و هیچ کس وابسته نیستم، جوابم انقدر براش منطقی بود که دیگه چیزی نگه و پایین فرم رو امضا کنه...
منطقی که اونروز نمیفهمیدم...دلیلی که خودم نمیدونستم چرا منطقیه...اما از نظر *** منطقی بود...
بعدها *** برام از انواع دپندنسی میگه...دپندنسی که در پستترین و ضعیفترین حالت به عشق میرسه...و وقتی به این نقطه رسید، دیر یا زود باید منتظر شکستش بود...
اما امروز من باید بگم نوع دیگری هم از دپندنسی وجود داره...دپندنسی که از دپندنسی افراد دیگه به تو به وجود میاد...
چیزی که امروز بالهای من رو بسته...:310:
همسر عزیزم، من نمیخوام به کسی وابسته باشم و نمیخوام کسی به من وابسته باشه...نمیخوام بیشتر از این احساس سنگینی بکنم، میخوام پرواز کنم...پرواز...
امیدوارم دیگه کسی رو نبینم که بخواد دلم رو بلرزونه...
امیدوارم دیگه کسی به لیست وابستگیهام اضافه نشه...
پس دیدار به قیامت!:72:
K
آقای کامران من اتفاقی این پست شما رو دیدم و دیدم اگه اینجا منتقلش کنم بد
نباشه :311:
حالا چه حسی دارید ؟سعی کنید اینو از همسرتون پنهان کنید تا نبینه:311:
RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
موعود جان
تو واقعا دختر باهوش و زیرکی هستی . :104:
به واقع از خنده روده بر شدم .
کامران بیا و از خودت دفاع کن اگرنه که باید دنبال ایمیل خانم تو هم درست مثل ایمیل خانمآقای بی بی بدویم .
می دانی که این دخترهای اتیش پاره ی تالار دست از سرت بر نمی دارند :311:
RE: حال و و احوال ياران همدردي (2)
وای بچه ها
سلام
منم پررنگ شدم فعلا
اما نمیدونم چرا؟
چقدر خوشحال شدم
ممنونم آقای مدیر.میشه یکی بگه چی شد اینطو شد؟
یه حدس بزنم؟
حتما آقای مدیر دیده من مطالب نامربوط خیلی تو بقیه تاپیکا مینویسم و نمیتونم جلو خودمو بگیرم
پیش خودش گفته جهنم و ضرر،شارژ رایگان بهتر از متلاشی شدن تالاره: )
:72: