برای طلاق و جداییت دعا نمی کنم اما دعا می کنم که خدا راهی براتون باز کنه که بتونید به نتیجه خوبی برسید و دلتون بابت عمرتون نسوزه.:323::72:
نمایش نسخه قابل چاپ
برای طلاق و جداییت دعا نمی کنم اما دعا می کنم که خدا راهی براتون باز کنه که بتونید به نتیجه خوبی برسید و دلتون بابت عمرتون نسوزه.:323::72:
* کاش شوهرم من رو نمی زد.
* کاش شوهرم جلوی خانوادش با ناسزا و برخورد فیزیکی خردم نمی کرد.
* کاش شوهرم جلوی اقوامش احترامم رو نگه می داشت.
* کاش شوهرم حرمتم رو نزد خانوادم با بدگویی کردن از من نمی شکست.
* کاش شوهرم من رو زن خونش و شریک زندگیش می دونست.
* کاش شوهرم اینقدر به حرفهای خاله زنک مادر و خواهرش گوش نمی کرد.
* کاش شوهرم اونقدر که به فکر حل مشکلات خانوادش بود، به فکر حل مشکل خودش و زنش بود.
* کاش شوهرم توان اینرا داشت که به خانوادش بفهمونه من یه زندگی جدید تشکیل دادم و مرد اون زندگیم و باید به رتق و فتق امور اون زندگی برسم.
* کاش شوهرم موقع خواستگاری به این فکر نمی کرد که بعدا مطابق میلم درستش می کنم.
* کاش شوهرم دوستم داشت و به فکر زجر دادن من نبود.
* کاش شوهرم طوری رفتار می کرد که افتخار می کردیم با هم بیرون بریم.
* کاش شوهرم اونقدر بزرگ شده بود که فکر بچه دار شدن باشه و من رو مادر اون بچه بدونه.
* کاش، کاش و صدها کاش دیگه ....
سلام خاموش عزیز
خوبی؟ خبری ازت نیست. می شه بیای و یه کم از حال و روزت بگی. الان پیش خانواده هستی یا خونه خودت.
منتظرتیم:46::72:
منم با شوهرم قهر کردم و اون میگه باید طلاق توافقی بگیریم اما من دوسش دارم به نظر شما چه کار کنم
دریا بندر عزیز در یک تاپیک خصوصی برای خودت مشکلت و کامل بنویس انشاءا.. با کمک دوستان راهنماییت می کنیم
سلام خاموش عزیز. خوبی؟ اوضاع و احوالت چطوره؟ بهتر شده یا بدتر؟ امیدوارم به نتیجه قابل قبولی رسیده باشی.
تو باید یک جمع بندی کلی از زندگی و رفتارهای شوهرت در این چند وقت انجام بدهی و پیش یک مشاور حاذق برو و بعد از نظرات اون یک تصمیم عاقلانه بگیر که بمونی یا بری. برات دعا می کنم که هر چه زودتر بهترین راه زندگیتو پیدا کنی به امید خدا.:323:
سلام دوستای عزیز و به خصوص sisili و harfedel که هنوز به یادم هستید.
دلم نمی خواست دیگه حرفی بزنم چون حرف جدیدی ندارم.
عقلم و احساسم طلاق می خواد، اما فعلا شرایطش رو ندارم. راستش حساب کتابام رو کردم دیدم با این اوضاع بی پولیم از پس اداره خودم بر نمی یام. تهیه مسکن، خوراک ، پوشاک، درمان و ...
من که مهریه بگیر نیستم و انم مهریه بده نیست. فعلا تو خونشم و براش غذا می پزم و خونه رو مرتب می کنم. اون هم مسکن و خوراک رو تهیه می کنه و بس.
آدم مسجد نماز خون، می شینه نصف شبها فیلمهای سکسی نگاه می کنه. دیشب یواشکی که نبینه داشتم می دیدم، می رسید به سکس زنها چندین بار صحنه رو برمی گردوند و استاپ می کرد روش....
تنها عاملی که مار رو پیش هم نگه داشته بود تا حالا همین سکس بود که حالا با نگاه کردن این فیلمها اونم از بین رفته.
نمی دونم کدوم از خدا بی خبری این فیلمها رو بهش می ده!
نوشته بود تو آب درمانی هست و غذا چندروزی براش نپزم. صبح امروز هم گذاشت رفت. اینکه اینقدر با ولع سکس زنها رو می بینه و براش عادی شده، چرا شک نکنم که با کسی قرار داشته و ناهار و شام دیشب با اون بوده و هست؟!
آخه به کی رژیم آب درمانی می دن که فقط آب میوه بخوره؟!
خلاصه این حال و روز منه. و با خفت و زجر دارم این زندگی رو تحمل می کنم. کاش شرایط مالی داشتم و دادخواست طلاق می دادم که بفهمه زن با این شرایط نمی تونه زندگی کنه.
همیشه قدیمیها رو مسخره می کردم که با وجود مشکلات و ابراز نفرت هیچ وقت طلاق نمی گرفتن.، حالا خودم هم شدم یکی از اونها....
خانم خاموش گرامی، من تمام پستهای شما رو از اول خوندم، و در تمام اونها احساس کردم یک چیزی این وسط از قلم افتاده.
شاید بهتر باشه کمی از زندگی خودم و همسرم بگم تا بهتر متوجه منظورم بشید و در مورد نگاه و اعتقاد من دچار سوء تفاهم نشید.
من حدود 15 سال هست که با همسرم زندگی می کنم و حاصل این ازدواج هم یک دختر 8 ساله هست. رابطه من همسرم از ابتدا وابسته به نیازهای سطحی زندگی نبود، ایشون از لحاظ مالی و اعتقادی کاملا مستقل هستن اما چیزی که ما دو نفر رو به هم وابسته نگه داشته پیوند عاطفی و نیاز احساسیمون هست. من آدمی هستم که دوست ندارم کسی به دلیل نیاز مالیش با من زندگی کنه چون در واقع اون زندگی هیچ ارزشی نداره. و در ضمن یک اعتماد دو طرفه قوی بین ما پابرجاست..
اوایل وقتی که من عصبانی میشدم، ایشون در اون لحظه خاص حرفی به من نمی زد و فقط سعی می کرد که با آرامشش به من آرامش بده. و بعد از اینکه من به اعصابم مسلط می شدم در مورد اون مسئله صحبت می کرد و دلایل و توضیح خودش رو میداد و من در 98 درصد موارد شرمنده می شدم که زود قضاوت کردم و عصبانی شدم. و همین مسئله باعث شد که من سعی کنم زود قضاوت نکنم و عصبانی نشم.
همسرم همه جا و در هر شرایطی به من افتخار می کنه، در صورتی که من احساس می کنم ارزش این همه تعریف رو ندارم، اما همین کارش باعث میشه که من بیش از پیش بهش احترام بذارم و متقابلا باهاش همین برخورد رو داشته باشم. اون مغرور هست اما مگه نه اینکه دو تا دوست باید برای هم از جونشون هم بگذرن؟ در واقع به همین شکل عمل می کنه، نمیگم که قربون صدقه من میره و از این کارها نه اصلا اینطوری نیست، طوری عمل کرده که من مطمئن هستم در هر شرایطی پشت من هست، و همه جوره می تونم روش حساب کنم. البته من هم در مقابل اون به همین شکل برخورد می کنم..
شک کردن اصلا مسئله خوبی نیست، و دلیلی بر دوست داشتن شخص نیست بلکه یک نوع بیماریه. شما تمام مسائل و اینکه چطور شد از ابتدا این قضایا پیش اومد رو تعریف نمی کنید، اما خودتون قضاوت کنید.. بدبختانه بیشتر آقایون اگه بدی کنند و در مقابل بدی ببینند خیلی بدتر می شن و در صدد انتقام بر میان و برعکس اگه بدی کنن و رفتار منطقی (نه خوبی که منجر به سوء استفاده بشه) ببینن، سعی در اصلاح خودشون می کنن. رفتارهایی مثل مقابله به مثل کردن، احساسی و دور از تعقل هست، باید به جای عکس العمل سریع نشان دادن فکر کرد و بهترین راه رو انتخاب کرد.
همسر من هر از چندگاهی به من میگه که بودن من براش خیلی ارزش داره و نمی تونه زندگی بدون من رو تصور کنه.. با اینکه من خودم به وضوح می دونم که اونقدر قدرت داره که میتونه از پس تمام مشکلات زندگی به تنهایی بر بیاد اما این حرفش منو بیش از اندازه تحت تأثیر قرار میده. اون واقعا دوست منه، دوستی که میدونم جونش رو به خاطر من میده و این ارتباط دو طرفه اس.
خاموش عزیز
من اصلا موافق زچر کشیدن خانمها و تحقیر شدنشون نیستم، من مردی هستم که بعد از برگشتن از کار خونه رو تا رسیدن همسرم مرتب می کنم (چون هر دومون شاغل هستیم). تمام کارهای خونه بینمون تقسیم شده، بهترین مشاورم همسرم هست و ... اینها رو گفتم که فکر نکنید از این مردهای دیکتاتور هستم، اما اعتقاد دارم شما در مقابل بدی همسرتون عکس العمل منطقی نشون نمی دید که کار به اینجا کشیده، حالا چرا این رو می گم برای اینکه خانمها سیاست بیشتری در زندگی دارن، همیشه بهتر عمل می کنن، بهتر تصمیم می گیرن و آقایون معمولا زودتر قضاوت می کنن، زودتر کنترل خودشون رو از دست میدن و سیاست کمتری دارن. حالا شما فرض کنید تمام اینها یک نوع بیماریه، برای این بیماری شما چه تجویزی داشتین؟ شما دکتر زندگیتون هستین، این معنیش این نیست که هی بخواین گذشت کنین و هر بلایی سرتون اورد دم نزنید نه اتفاقا کاملا برعکس، فکر کنید و منطقی عمل کنید شاید اگه بهتر فکر می کردید و منطقی عمل می کردید باید همون دوران عقد از ایشون جدا می شدید و یا شاید هم نه ..
فکر کنید و فکر کنید..
( در ضمن کسی رو لعنت نکنید چون انرژی منفی این عمل به زندگی خودتون باز خواهد گشت)
سلام rastakنقل قول:
حالا چرا این رو می گم برای اینکه خانمها سیاست بیشتری در زندگی دارن، همیشه بهتر عمل می کنن، بهتر تصمیم می گیرن و آقایون معمولا زودتر قضاوت می کنن، زودتر کنترل خودشون رو از دست میدن و سیاست کمتری دارن.
چه خوب !
خانم شما آنقدر درست عمل کردند که شما لطفتون شامل همه خانم ها شده و می گویید "همیشه بهتر عمل می کنن بهتر تصمیم می گیرن و آقایون زود تر قضاوت می کنن ,زود تر کنترل خودشون رو ازدست می دن و سیاست کمتری دارن":163:
اینجا آقایون یه ریزه مظلوم واقع شدن !:302:
به نظرم نه همه ی خانم ها همیشه بهتر عمل می کنن نه همیشه آقایون زودتر قضاوت می کنن و...........
به خاطر داشتن یه همچین همسر خوب و شایسته ای که تونسته خوب عمل کنه و رضایت شما را حاصل کنه بهتون تبریک می گم .
واقعا جای خوشحالی داره وقتی دائما گله و شکایت نیست و هستند کسانی که می آن و از همدیگه خصوصا همسرانشون تعریف و تمجیدو قدردانی می کنند و تجارب خودشون رو در اختیار دیگران می گذارند .
خانم ستاره محترم، جملات شما دقیقا جملات منو تأئید کردن، خانمها اونقدر منطقی هستن که حتی وقتی ازشون تعریف هم میشه قبول نمی کنن و پاس میدن به یه سمت دیگه. :82:
خانم خاموش امیدوارم تصمیم درستی برای زندگیتون بگیرین، بهترین تصمیم یعنی تصمیمی که کمترین آسیب رو به شخص بزنه و پس از اون شخص احساس رضایت داشته باشه.