RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
من به شخصه این تاپیک رو که پیدا کردم 3 ساعت شد که تمومش کردم.همین الان تموم شد. خداییش خوش بحالتون. یه خاطره خواهرم گفت براتون بنویسم. اونا تازه عقد کردن.
ما با خونواده رفته بودیم مسافرت مشهدو برای علی دامادمون مشکلی پیش اومد و نتونست بیاد. قبل ازینکه بریم کلید خونمونو ازم گرفت که وقتی برگردیم 2 ساعت قبلش جلوتر بیاد و خونه رو گرم کنه و بخاریها رو روشن کنه.دمش گرم میدونید چیکار کرده بود؟؟؟ رفته بود اتاق خواهرم حسابی همه جا گل رز قرمز براش گذاشته بود.و همه جای اتقشو مرتب کرده بود. حتی گشته بود اگرلباس کثیف پیدا کرده بود همه رو شسته بود اتو کرده بود. دمش گرم خوشم میاد ازش.من کلا احساساتیم. خواهرم از خوشحالی یه جیغی کشیدوقتی صحنه رو دید که من کپ کردم:311:
امیدوارم خوشبخت باشید . برای منم دعا کنید چون قراره 1 ماه دیگه با یه اسلحه تو سربازی حرف بزنم و درد و دل کنم :163:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
يه روز كه خسته از سركار خونه رفتم، درو كه باز كردم ديدم آقامون زودتر از من خونه رفته بود. درو كه باز كردم حسابي سوپرايز شدم. خونه رو تزيين كرده بود، ميوه و كيك گل و كادو همه رو روي ميز چيده بود. به استقبالم اومد و روز زن رو بهم تبريك گفت.:227:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
سلام و دورود به همه دوستان و تشكر از آقاي تسوكه
واقعاً وقتي آدم اين پست ها رو ميخونه لبخند رو لباش ميشينه
قشنگترين خاطه من :
روز تولدم بود كه در محل كارم خسته كار ميكردم كه يه برگ فكس اومد با دست خط شوهرم
بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک
میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک
تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا
و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما
تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز
از اسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا
یه کیک خیلی خوش طعم ،با چند تا شمع روشن
یکی به نیت تو یکی از طرف من
الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم
به خاطر و جودت به افتخار بودن
تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی
با یه گریه ی ساده به دنیا بله گفتی
ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس
تو قلبا پر عشقه رو لبا پر خندس
تا تو هستی و چشمات بهونه س واسه خوندن
همین شعر و ترانه تو دنیای ما زندس
واسه تولد تو باید دنیا رو اورد
ستاره رو سرت ریخت تو رو تا اسمون برد
اینا یه یادگاری توی خاطره هاته
ولی به شوق امروز می شه کلی قسم خورد
تولدت عزیزم پراز ستاره بارون
پر از باد کنک و شوق ،پر از اینه و شمعدون
الهی که همیشه واسه تبریک امروز
بیان یه عالم عاشق، بیاد هزار تا مهمون
شعرشو نوشتم تا اگه دوستان خواستن استفاده كنن :43::43::43:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
يادمه روز عروسيمون شوهرم علاوه بر دسته گلي كه براي روز عروسي گرفته بود يه شاخه گل رز هم جدا گرفته بود و وقتي اومد دم در آرايشگاه دنبالم قايمكي اونو بهم داد و گفت اينو خودم برات جدا كردم . اون گل رو با چند تا گل ديگه اي كه اوائل ازدواج برام مي گرفت همه رو خشك كردم و نگهشون داشتم .
حيف ...
يه روزم روز تولدم بود بنده خدا شوهرم مي خواست منو خوشحال كنه زنگ زده بود به دو تا از دوستاي مشتركمون و يه ويولون برام گرفته بود چون خيلي دوست داشتم ياد بگيرم . اما دوستام نيومدن و حيووني خيلي ناراحت شد. اون بهترين هديه اي بود كه تا حالا تو عمرم گرفتم .
من و شوهرم قبل از ازدواج خيلي كوه مي رفتيم و هر دفعه دو تا تك تك مي گرفتيم و وقتي داشتيم بر مي گشتيم خاطرات اون روز رو تو جلد اون مي نوشتيم تا بعدا برامون خاطره بشه . همه رو نگه داشته بودم تا روزي كه ...
اين جاي قشنگش بود . البته پايان بدي داشتن اين جلدها .:302:( بقيش ديگه قشنگ نيست فقط مي خواستم آخرشم بگم )
توي يكي از دعواهامون شوهرم همه رو پاره كرد و گفت اينا همش خاطرات الكيه و بچه بازيه. دلم براي اون روزا تنگ شده قدر لحظه لحظه زندگيتون رو بدونيد . عيدم داره نزديك مي شه سال خوبي داشته باشيد و براي اونايي هم كه مشكل دارن دعا كنيد . :72:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
یه ماهه که عقد کردیم.البته یه جشن عروسی هم گرفتیم ولی فعلا خونه بابای من هستیم تا انشاا.. کم کم شرایط جور بشه و بریم سر خونه و زندگی خودمون.و شوهرم هم همیشه اونجاست (چون توی خونه ی ما فقط من هستمو بابا و مامان و بقیه(داداش و آبجیهام) ازدواج کردن و همسرم هم اومده پیش ما)همه ی این روزها و لحظه ها برام خاطره هست.قشنگترین لحظه هایی که توی ذهنم همیشه هست صبح های زوده که شوهرم میخاد بره سرکار.باهم بیدار میشیم ،نماز میخونیم و چون ایشون یک ساعت زودتر از من باید سرکار بره من بعد نماز دوباره یه ساعتی میخوابم و بعد میرم سرکار.همسرم قبل رفتنش میاد بالای سرم و حدود چنددقیقه منو میبوسه تا وقتی که همکارش میاد دم در و بوق میزنه و اونم میره.....خیلی به خاطر داشتنش خدارو شکرمیکنم.خدایا شکرت...
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
هفته پيش بعد از مدتها كه برنامه شنا رو تعطيل كرده بودم با تشويق هاي شوهرم رفتم استخر
شوهرم منو رسوند استخر و خودش و پسرم رفتن
حدود دو ساعتي اونجا بودم بعد زنگ زدم شوهرم بياد دنبالم
گفت من پايين منتظرتم
وقتي رفتم تو ماشين ديدم بخاري ماشين رو روشن كرده تا ماشين گرم بشه و سرما نخورم:43: بعدش هو دستش رو برد صندلي عقب و يه راني هلو( چون ميدونه خيلي دوست دارم) و يك بسته ويفر داد گفت بخور واسه تو خريدم حسابي مي چسبه :72::72:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
سلام بچه ها .
تازه این تاپیک رو پیدا کردم و همین الان تموم شد . :82:
اولا از آقای تسوکه تشکر میکنم بابته این موضوع خیلی جالب و خوبی که مطرح کرده . خیلی عالیه :104:
دوما طرفه حرفم با شماست که ازدواج کردینو این خاطراتو می نویسید . به خاطر این که این لحظه های خوش تو زندگیتون هست خدارو شکر می کنم و امیدوارم اونایی که یخورده تو زندگیشون مشکل دارن , مشکلشون حل بشه .:323:
تورو خدا وقتی دارین یه دعوایی رو شروع می کنین زبونم لال:160:, یاده این لحظه هاتون بیفتینو کوتاه بیاین .
با شماهام هستما آقایون ...:305:
خواهشا این لحظاتو فراموش نکنین و سر یه چیز بی خودی رو تمامشون خط نکشین . :302:
سوما بابا یه خوردم به فکر ما مجردا باشین . دلمون خواست آخه .:311:
امیدوارم همیشه زندگیتون پر از لحظه های شیرینو به یاد موندنی باشه . :72::46:
بازم تشکر از آقای تسوکه . :72:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
چه قدر شیرین و زیبا!...
برای اولین بار در زندگی به شدت حسودیم شد که من مجردم! و الانه که از منفجر شم..::320:
امیدوارم همیشه عاشق باشید
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
اتاق من یه جورایی از باقی خونه مون مستقله، در و پنجره اش به ایوون خونه باز میشه و یه طرفشم کوچه است ...
اینجا یه منطقه سردسیره و آب و هوای بسیار سرد و خشک زمستونیش مخصوصا شبا امون آدم رو می بره ... جوری که حتی با بخاری و دو تا پتو هم هنوز احساس سرما می کنی ...
حالا فکر کنین تو یه همچین آب و هوایی، کسی حاضر بشه تمام زمستون از یه سرویس بهداشتی گوشه حیاط و بدون هیچ آب گرمی استفاده کنه!
من که فقط چند روز تونستم تحمل کنم، همون وسطای پاییز دیگه واسم غیر قابل تحمل شد!
اما مهربون، تمام پاییز و زمستون رو به خاطر من با این سرما سر کرد و به روی خودش نیورد ...
حالا که بهار از راه رسیده، دارم فکر می کنم پارسال دعای" حول حالنای" سال تحویل رو چه جوری خوندم که اینجوری مستجاب شد ...
موقع سال تحویل یاد همدیگه باشیم ... برای دل همدیگه دعا کنیم ...
روز هاتون سرشار از عطر دل انگیز بهار و شادی
:72:
RE: " خاطرات قشنگ و عاشقانه من و همسرم"
امشب دلم گرفته بود نميدونم چرا ياد اولين دفعه اي افتادم كه همسرم به من كادو داد يه دفتر خاطرات زيبا .كه كادو شده بود و وسط اون تاريخ هفده آبان رو نوشته بود و با خط خودش كه خيلي هم نخراشيده است ولي سعي كرده بود كه زيبا بنوبسه نوشته بود
امروز قشنگترين روز خداست
چون قشنگترن هديشو واسم آفريد:43:
چقدر اون لحظه اي كه اين صفحه رو خوندم دوست دارم بخصوص نگاه همسرم كه شوق خاصي توي اون ديده ميشد ولي خيلي وقته كه ديگه اون حالتو توي چشماش نديدم