RE: سری چهارم صندلی داغ!!
اگه زندگیت یه دفتر بود که با مداد توش نوشته شده بودی و اگه یه پاک کن بهت می دادن می گفت می تونی هرجایی رو که خواستی پاک کنی دوباره بنویسی
چه قسمتی از زندگیتو پاک می کردی و به جاش چی مینوشتی؟؟؟؟
اگه یک میلیارد بهت می دادن می گفتن یه روزه خرجش کن چیکار می کردی؟؟؟
اگه یه فرشته می آومد می گفت می تونم ببرمت هر سنی که دوست داری به چه سنی بر می گشتی؟؟؟
RE: سری چهارم صندلی داغ!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
بالهای صداقت عزیزم
بازم میگم آنی مال منه به هیچکس هم نمیدمش
1-چرا عشق یعنی از خود گذشتن ؟ عشق را با هر چه که در مورد آن فکر می کنی حداقل در 5 خط تعریف کن . بگو عشق چه فاکتورهایی باید داشته باشد ؟
وقتی کسی رو با تمام وجود دوست داری یعنی محو اون میشی یعنی دیگه یادت میره خودت چی بودی چی هستی و یا چی می خواهی باشی
همه دنیا را از چشم او می بینی تمام خوبی ها را برایش می خواهی و تمام رنج ها را برای خودت می خواهی ببین من عاشق شوهرم بودم و هستم یه عشق کورکورانه شاید از نظر همه این نوع عشق ورزی غلط باشه ولی من اینگونه عشق ورزیدن را دوست دارم
اون زمان که شوهرم در حال ترک بود و درد می کشید من توی اطاق دیگه برای اینکه چرا اون درد میکشه گریه می کردم
من عاشقش بودم و خودم رو توی عشق او غرق کرده بودم توی این دنیا همه انسانها به دنبال کسب لذت هستند و من هم از او گذشت و ایثار لذت می بردم
خوب این تعریف عشق اگه راضی شده باشی:303:
اما این عشقی که من به او نثار می کردم او را نه تنها خوشحال نمی کرد بلکه آزارش هم میداد اون زمان که او آمد به سراغ من من که عاشقش نبودم من یه دختر مستقل و فوق العاده مغروری بودم که هیچ پسری از فامیل نمی تونست به من بگه سلام
من به دنبال درس و تلاش برای یادگیری بودم خیلی فعال و با نشاط هر هفته با دوستانم دوره داشتیم که با هم جمع می شدیم و با هم از خاطراتمان می گفتیم
اهل کوه رفتن و باشگاه بودن عضو فعال کتابخونه و....
ولی با ازدواج با شوهرم خودم را محدود به او کردم این بود که از عشقم به جای اینکه نردبانی برای صعود بسازم طنابی ساختم و به دست و پای خودم و اون بستم
و الان دارم سعی می کنم یکی یکی اون گره های کور را باز کنم
حالا راضی شدی:43:
2-از خودگذشتگی یعنی چه و تا کجا ( تعریف نیم خطی نه ، کامل تعریف کل )
از خود گذشتی یعنی خودت رو فراموش کنی و به دیگری بیندیشی
توی فیلم تایتانیک اگر رز با قایق می رفتم زنده می موند و اگر جک می افتاد توی آب روی اون قطعه شناور که رز را رویش نشوند خودش می نشست زنده می موند و ولی قدرت عشق و از خودگذشتگی باعث شد اون دوتا تا آخرین لحظه در کنار هم باشند و این جک بود که خودش را فدای رز کرد
از خود گذشتگی یعنی این
رز نمی دونست اگه بره ممکن است جک زنده بمونه ولی به خاط اینکه چند لحظه بیشتر با جک بمونه برگشت پیش جک
3-انسان بدون پیش نویس برای آنیده می تواند زندگی کند ؟!
چرا نه غم دیروز و فردا را نخور به حال بیندیش
راستی گفتم من الان فقط در پی کسب یه آرامش پایدار هستم
4-چقدر اهل تغییر بدون پافشاری هستی ؟!
تا چه تغییری باشه و تعریف از پافشاری در اون تغییر چی باشه
از سر بی حوصلگی پاسخ سئوالهایم را نده . پاسخ هایت برای من خیلی مهم است :228:
من کی از سر بی حصولگی جواب دادم برای همه دوستان وقت گذاشتم همه چیز ها رو گفتم:54: حالا پاسخ های من برای چی خیلی مهم شده :300:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط mamfred
اگه زندگیت یه دفتر بود که با مداد توش نوشته شده بودی و اگه یه پاک کن بهت می دادن می گفت می تونی هرجایی رو که خواستی پاک کنی دوباره بنویسی
چه قسمتی از زندگیتو پاک می کردی و به جاش چی مینوشتی؟؟؟؟
این ده سال زندگی مشترکم رو پاک می کردم بعد می نوشتم نقطه سر خط از اول این بار درست و منطقی شروع می کردم
البته به دنیا اومدن نی نی خوشگلم و بزرگ شدنش رو پاک نمی کردم
اگه یک میلیارد بهت می دادن می گفتن یه روزه خرجش کن چیکار می کردی؟؟؟
شاید خنده دار باشه و یا مصنوعی
ولی میدام به همه بچه های بهزیسی
یه مسجدی هم توی شهرمون هست که خیلی دوستش دارم نیمه کاره هست و با کمک های مردم ساخته میشه به اون مسجد خیلی کمک می کردم
اگه یه فرشته می آومد می گفت می تونم ببرمت هر سنی که دوست داری به چه سنی بر می گشتی؟؟؟
به سال چهارم دبیرستان همون موقعی که تمام فکر و ذهنم درسو قبولی توی دانشگاه بود
RE: سری چهارم صندلی داغ!!
1-شنیده ای که می گویند باید خودت را دوست داشته باشی تا بتوانی دیگری را دوست داشته باشی ؟! این حرف را از دید خودت و با تعاریفی که از عشق داری برایم تعریف کن .
2-رضایت معشوق در این از خود گذشتگی چقدر اهمیت دارد ؟
3- وقتی همسرت ترک می کرد و درد داشت تودر اتاق دیگر گریه می کردی . چرا این کار را می کرد ی از شعف ترک و امید به آینده یا از سر غم . اساسا فکر می کنی این گریه ها بدرد او می خورد یا به دلیل اینکه در فشار روانی و روحی بودی ، خودت را سبک می کردی ؟!
4- انسانهای احساسی موفق تر هستند یا انسانهای منطقی ؟ نقش احساس در زندگی باید چه میزان باشد و نقش منطق چقدر ؟! ( به ساعت و دقیقه بگو و نسبت و میانگین بگو . یعنی در طول روز چه میزان و با چه میانگین زمانی اجازه احساسی بودن داریم و چه میزان منطقی بود ن )
5- بدون پیش نویس زندگی می کنی و در حال ؟! یعنی تو برای آینده ات برنامه فکری و عملی اصلا نداری ؟! ( هدف - خواستنی که نوع تلاشهایت در آن تعریف شده باشد ) فکر نمی کنی از کلمات و واژه ها اشتباه استفاده می کنی و بعضی از مفاهیم را درست متوجه نشده ای ؟!
RE: سری چهارم صندلی داغ!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی
سلام
شما گفته اید که احساسی بوده اید اما توانسته اید به کمک تالار همدردی تا اندازه ای روی احساساتتون کنترل پیدا کنید.
1 - 10 لینک به مطالب یا مقالاتی را اینجا قرار بده که در کنترل احساس می تواند کمک کند؟
خیلی سخت شد مقاله التیام شکست های عاطفی و مشاوره خودتون توی تاپیک مشکلات بعد از طلاق عشق دلبستگی یا وابستگی
این سئوال را کاملتر پاسخ می دهم :shy:
2 - فکر می کنید اگر کسی هر شب در تالار بتواند تا نزدیک صبح فعالیت کند، در روز هم می تواند مثمر ثمر باشد؟
چرا که نه با یه برنامه ریری دقیق و داشتم خواب و استراحت به همه کارها می توان رسید البته نکته ای را هم باید مد نظر داشت فعالیت در تالار وب گردی باشد ویا فعالیت مثبت
3 - آیا اصولا جایگزین نت به جای زندگی واقعی کار درستی هست؟ آیا شما به همدردی اعتیاد پیدا کرده اید؟
اصلا کار درستی نسیت به هیچ عنوان ولی خیلی چیزها می توان یاد گرفت راه حل خیلی از مسائل را می توان پیدا کرد
می توان با مشکلات بزرگتری روبرو شد و مشکل خود را کوچک دید
میشه ذهنمان را بازتر کنیم و فقط تا نوک بینی مان را نبینیم
چون این دنیا مجازی است و هیکس دیگری را نمی شناسد خیلی راحت می توان حرف زد مشکل را عنوان کرد و راه حل گرفت
نه من به معتاد نشده ام در تمام عمرم به یه چیز اعتیاد داشته و هنوزم هم دارم گرچه توی ترکم اون هم عشق به شوهرم هست با تمتم بدیهایش
ولی بعد از مطرح کردن مشکلم توی تالار و آشنا شدن با مشکلات بقیه بچه ها خیلی چیزها یاد گرفتم سعی کردم روی احساسم کنترل داشته باشم
توی این سه ماهی که از قضیه من می گذرد خیلی اتفاق ها افتاد ولی من خودم سعی کردم با آرامش حلشون کنم و عجول نباشم
خیلی منطقی با مادرشوهرم در کمال احترام صحبت کردم و به او گفتم مشکل اصلی من و پسرش چیز دیگه ای هست نه اینه من سرناسازگاری داشته باشم
مادر شوهرم که تا سه ماه پیش یک طرفه فقط می گفت پسرم پسرم
این بار خیلی قشنگ به من حق داد و دیگه اصرار نداشت که من از سر خوشی به پسرش تهمت زدم که اعتیاد داره
بلکه تا حدودی هم مادر شوهرم با من نرم شد
همین طور برادر شوهرم وقتی بهش گفتم فلان سازمان استخدام می کنه
به من گفت خودم میدونم ولی دستت درد نکنه که به یاد من بودی
4 - چه توانمندی و خصوصیتی در شما منجر شده است که بتوانید این همه تغییرپذیری مثبت در زندگی داشته باشید؟
تغییر پذیری مثبت ؟
نمی دونم چه تغیری را در من دیدید
من نسبت به قبل احساسی بودنم را کمتر کرده ام حتی در برخورد با دیگران نیز یشتر منطقی عمل می کنم دیگه از خواسته معقول خودم به خاطر دیگران چشم نمی پوشم
خیلی راحت در مقابل خیلی از خواسته های نادرست محترمانه نه می گویم
در ارتباط با شوهرم هم همین طور بااینکه می دونم اگه به سمتش بروم و پا پیش بذارم میاد دوباره ولی من آرامشی که الان دارم را تحت هیچ شرایطی نمی خواهم از دست بدهم
همین پنجشنبه جمعه و شنبه زیر شدید فشار از طرف خانواده بودم برای طلاق گرفتن و برگشتن به تهران خیلی زیر فشار بودم ولی در نهایت وقتی پدر و مادرم بر می گشتند به من گفتند خودت هرچی صلاح میدونی انجام بده ما همیشه در کنارت هستیم
خیلی خوشحال شدم که اینبار آنها برای من تصمیم نگرفتن بلکه من خودم به تصمیمی که داشتم و اون هم ادامه صبر و نگهداشتن وضعیت به همین منوال برای حفظ آرامش پایبند بودم
5 - اگر بنا باشه سه خصلت خودت را حذف کنی آنها کدامند؟
عجله در تصمیم گیری، احساسی بودن ، گذشت بیش از حد در برابر دیگران (این که همیشه می خواهم همه را راضی نگه دارم)
آنی خانم اولش گفتی پنج تا سئوال نه این همه :54::54::302:
برم نماز بخونم اگه رسیدم امروز جواب می دم اگه نشد میشه فردا
کامپیوتر خونمون ویروس خفن گرفته نمیاد بالا
RE: سری چهارم صندلی داغ!!
سلام بالهای صداقت عزیزم:72:
دیر آمدی ولی چه آمدنی......
نمیدونستم همه انقدر منتظرن بشینی رو صندلی داغ......
1_ چرا ما رو شکنجه میدی و نمیگی تولدت کیه ؟ ما باید شما رو غافلگیر کنیم نه شما ما رو .
2_ دوست داری چندتا بچه دیگه داشته باشی ؟
3_ از تغییراتی که در خودت ایجاد کردی چقدر راضی هستی ؟
4_ چه چیزایی بیشتر از همه تو زندگی بهت آرامش میده ؟
5_ چه چیزایی بیشتر از همه آرامشت رو به هم میزنه ؟
6_ یک خصوصیت بد و یک خصوصیت خوب بگو که به نظرت خیلی مهم هستند ؟
7_ چرا پاییز همان بهاری است که عاشق شده است ؟
دخترت به جای من ببوس:228:
امیدوارم همیشه شاد باشی و آرامش داشته باشی و به آرزوهای قشنگت برسی :203:
RE: سری چهارم صندلی داغ!!
[quote=ani]
1-شنیده ای که می گویند باید خودت را دوست داشته باشی تا بتوانی دیگری را دوست داشته باشی ؟! این حرف را از دید خودت و با تعاریفی که از عشق داری برایم تعریف کن .
آره شنیدم ولی هیچ وقت بهش عمل نکرده ام من دوست داشتن را تمامی در وجود طرف مقابلم می دیدم و کلا خودم را از یاد برده بودم تا جایی که اصلا عیب هایش را نمی دیدم من همه نیاز بودم او سر تا پا بی نیازی
بعد از اینکه توی تالار حرف زدم سیل ارسالات عزیزان آمدم
پست هایی که مرا نه تنها مقصر جلوه نمی داد چیزی که من در تمام عمرم حس می کردم و به خاطرش خودم رو سرزنش می کردم
بلکه همه نکات مثبتم را بیادم آوردند
مدیر تالار از تمام منابعی گفت که سالها نزد من بوده ولی من دست استیصال به سمت دیگران داراز کرده بودم
خیلی روی پست های مدیر تالار فرشته مهربان آنی موعود و... فکر کردم
کم کم خودم را شناختم ارتباط خودم را در بین دوستان و اطرافیان مورد ارزیابی قرار دادم
اون وقت دیدم دیگران مرا دوست دارند برایم ارزش و احترام قائل هستند و حتی گاهی قبطه مرا می خورند
بعد زندگی خودم را با خیلی ها که وضعیت مشابه من داشتند مقایسه کردم
اون وقت بود که دیدم خدا چه قدر مرا دوست دارد و چقدر نعمت در اختیارم گذاشته و من ازش غافل هستم بعد کم کم از اون پوسته محدود که برای خودم ایجاد کرده بودم که فقط من باشم و شوهرم بیرون اومدم
حالا معنی حرف شوهرم را می فهمم که در جواب سئوال می خواهم زن ایده الت باشم چی کارکنم می گفت:" تو خوبی زندگی ات را بکن "
یعنی من را دوست دارد و من برایش مهم هستم ولی من تمام زندگی خود را فراموش کرده بودم و فقط به او فکر می کردم در حقیقت اصلا زندگی نمی کردم
2-رضایت معشوق در این از خود گذشتگی چقدر اهمیت دارد ؟
در چند پست قبلت پاسخ دادم این از خودگذشتگی من شده بود طنابی که دست و پای خودم و شوهرم را بسته بود و او را می آزرد
3- وقتی همسرت ترک می کرد و درد داشت تودر اتاق دیگر گریه می کردی . چرا این کار را می کرد ی از شعف ترک و امید به آینده یا از سر غم . اساسا فکر می کنی این گریه ها بدرد او می خورد یا به دلیل اینکه در فشار روانی و روحی بودی ، خودت را سبک می کردی ؟! نه این گریه ها به درد او نمی خورد من از این که او درد داشت و من نمی توانستم از دردش کم کنم ناراحت بودم از اینکه کوه غرورم پیش من خرد می شد ذره ذره آب می شد واقعا زیر فشار بودم ولی اونقدر از او برای خودم بت بزرگی از خوبی ها ساخته بودم که اصلا فکر نمی کردم امکان دارد او هم اشتباه کند شاید هم خودم را سبک می کردم نمی دانم در بد ترین شرایط بودم با پدرم که حرف زدم او نیز شوکه شد و فکر طلاق را در ذهنم شکل گرفت
بقیه سئوالات را بعدا می گویم
[/color]
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ani
4- انسانهای احساسی موفق تر هستند یا انسانهای منطقی ؟ نقش احساس در زندگی باید چه میزان باشد و نقش منطق چقدر ؟! ( به ساعت و دقیقه بگو و نسبت و میانگین بگو . یعنی در طول روز چه میزان و با چه میانگین زمانی اجازه احساسی بودن داریم و چه میزان منطقی بود ن )
مسلما انسان های منطقی
ولی من هنوز در کشاکش بین منطق و احساس گیر کردم
نقش احساس باید متعادل باشه البته اگر در مورد زندگی من بخواهی بدونی من زیادی احساسی بودم الان متعادل ترم ولی هنوز به فرم نرمال نرسیدم
24ساعت منطقی باشیم
احساس الان می دونم
5- بدون پیش نویس زندگی می کنی و در حال ؟! یعنی تو برای آینده ات برنامه فکری و عملی اصلا نداری ؟! ( هدف - خواستنی که نوع تلاشهایت در آن تعریف شده باشد ) فکر نمی کنی از کلمات و واژه ها اشتباه استفاده می کنی و بعضی از مفاهیم را درست متوجه نشده ای ؟!
[color=#C71585]در حال زندگی می کنم قبلا مرتب به فکر فردا بودم یه حس ترس از آینده نامفهوم
ببین من هیچوقت دلم نمی خواست در شهرستان زندگی کنم و همیشه فکر می کردم شاید فردا دوباره برگردم تهران
خوب این بود که این موضوع همیشه ذهنم را مشغول می کرد
ویا به گذشته فکر می کردم ایکاش نمی اومدم ایکاش صبر می کردم او هر 20روز یکبار و یا 2ماه یکبار بیاد و من خودم برای خودم زندگی می کردم
پس بین کشاکش دیروز و فردا بودم
الان این موقعیت را دارم که به تهران انتقالی بگیرم
این موقعیت را دارم که هم کارم را داشته باشم هم بچه ام را و هم اینکه در تهران باشم
و یا اینکه در شهرستان
اصرار خانواده ام این هست که بیا تهران زندگی مستقل و خانه مستقل برایت فراهم می کنیم
از نظر شغلی هم پست بهتری در تهران می گیرم
ولی
اکنون که فکر می کنم و شرایط رو پذیرفتم اینجا را دوست دارم امکانات اینجا را دوست دارم
خانه بزرگ اینجا را دوست دارم
شهر ارام و ساکت و خلوتی هست
ترافیک ندارد
همه همدیگر را می شناسند
از حال هم باخبر هستند
پس من 6 سال از عمرم را با امید واهی گذروندم با ترس های الکی و افسوس گذشته
ولی الان من هستم با کلی خصوصیات خوب و بد
با دوستان و همسایه ها و همکارانی بسیار خوب
پس باید در حال زندگی کرد
RE: سری چهارم صندلی داغ!!
منطقی بودن زیاد هم خوب نیست بلکه اعتدال برقرار کردن بین آنها مناسب ترین است و تحت کنترل گرفتن آنها و در اختیار خودمان قرار داشتن . که بدانی کجا باید احساس خرج کنی . کجا منطق . زیاده روی در هیچ چیز خوب نیست . سعی نکن از آن سوی بام بیفتی .
RE: سری چهارم صندلی داغ!!
یک سوال داغ شما اصولا با کولر گازی موافقید یا کولر ابی یا پکیج
RE: سری چهارم صندلی داغ!!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط baran.68
[color=#800080]سلام بالهای صداقت عزیزم:72:
دیر آمدی ولی چه آمدنی......
نمیدونستم همه انقدر منتظرن بشینی رو صندلی داغ......
ممنون ولی عزیزم م امروز زیاد خوب نیستم
1_ چرا ما رو شکنجه میدی و نمیگی تولدت کیه ؟ ما باید شما رو غافلگیر کنیم نه شما ما رو .
دیگه برام مهم نیست
2_ دوست داری چندتا بچه دیگه داشته باشی ؟
من عاشق بچه هستم فکر میکنی بدون مرد چندتا بچه می توان آورد][/color
3_ از تغییراتی که در خودت ایجاد کردی چقدر راضی هستی ؟
راضی بودم ولی همشون از بین رفت
4_ چه چیزایی بیشتر از همه تو زندگی بهت آرامش میده ؟
یاد خدا و صداقت داشتن
5_ چه چیزایی بیشتر از همه آرامشت رو به هم میزنه ؟
دروغ و دورنگی
6_ یک خصوصیت بد و یک خصوصیت خوب بگو که به نظرت خیلی مهم هستند ؟
یک رنگ بودن داشتن صداقت و بد:دروغگویی
7_ چرا پاییز همان بهاری است که عاشق شده است ؟
چون ده سال پیش من یه دختر شاداب و سرزنده بودم ولی الان پژمرده شدم دلم یه آغوش گرم می خواد که توش از غصه هام بگم و گریه کنم
دخترت به جای من ببوس:228:
اگر پیش من موند چشم
امیدوارم همیشه شاد باشی و آرامش داشته باشی و به آرزوهای قشنگت برسی :203:
ممنون گلم تو م همین طور
نقل قول:
نوشته اصلی توسط کنجکاو
یک سوال داغ شما اصولا با کولر گازی موافقید یا کولر ابی یا پکیج
کولر آبی
RE: سری چهارم صندلی داغ!!
سلام:1- فيلمي كه خيلي تاثير گذاشت ؟2- چه ماشيني دوست داري ؟ چرا ؟3-هنرپيشه زن ومرد مورد علاقه ؟4- علم بهتر است يا ثروت ؟ :D