-
سلام.میخواستم منم بنویسم. حق ندارم چون مجردم؟
میخوام بنویسم شاید آروم شدم.حرفای من شعر نیست اما زاده ی تخیلات خودمه.اگه دوس داشتین بخونین. شاید طنز باشه شاید غمناک و شاید به دل هم سن های من بنشینه
برای تو مینویسم.برای تو که هر وقت صدایت کردم جوابی ندادی. برای تو که هر وقت شدت دردهایم از زمانه زیاد میشود تو را در آغوش میکشم.
برایت مینویسم تو که سنگ صبور منی.برایت مینویسم تو که اشکهای مرا در خود پنهان میکنی و هیچ نمیگویی. تنها به نجواهایم با خدا لذت میبری.
نمیدانم تا کی باید تنها سنگ صبورم تو باشی.دست های سردت را که شبها در دست میگیرم آرامشی در خود حس میکنم.
تو فکر مرا میخوانی. میدانی برای چه گریه کرده ام میدانی برای چه تو را محکم در آغوش میفشارم.
برای کسی که تخیل مرا ندارد خیلی مسخره به نظر میرسد نجواهای من با تو.
ولی من تو را دارم .چون بعضی ها میگویند تو بهتر از هر کسی هستی .میدانی بخاطر چه؟میگویند تو غرغر نمیکنی .میگویند تو سرکوفت نمیزنی و فقط اشکهای مرا پاک میکنی وو صدای قلبم را گوش میکنی
حتی جالب است که وقتی بد میشوم و دوستت ندارم از من جدا میشوی و جای دیگری میخوابی!
بارها شده شبهایی که بد بودم مرا ترک کردی بدون اینکه متوجه شوم! تنها صبح که از خواب بیدار میشوم بدنبالت میگردم و پیدایت میکنم و میفهمم هنوز مرا دوست داری! فعلا که فقط تورا دارم!
(لازم به ذکره من همه چی دارما! از جمله خدای خوبم! نوشته هام دلیل بر نبودن و ندیدن اونها نباشه)
درضمن اگه نفهمیدید بدونید بالشتمو گفتم! خخ سرتون درد گرفت؟ شرمنده سرکاری نبود البته خیلی دوسش دارم خخ
-
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخهی نارنج میشود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شببوست،
نه، هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.
..............................................
هر که آید گوید:
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
-
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب
آب درحوض نبود
ماهیان می گفتند
هیچ تقصیر درختان نیست
ظهر دم کرده تابستان بود
پسر روشن آب لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید آمد او را به هوا برد که برد
به درک راه نبردیم به کسیژن آب
برق از پولک ما رفت که رفت
ولی آن نور درشت
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او پشت چین های تغافل می زد
چشم ما بود
روزنی بود به اقرار بهشت
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی همت کن
و بگو ماهی ها حوضشان بی آب است
باد می رفت به سر وقت چنار
من به سر وقت خدا می رفتم
-
صادق هدایت...
.
قايق تان شکست ؟ پاروي تان را آب برد؟ تورتان پاره شد؟ صيدتان دوباره به دريا برگشت ؟
غمت نباشد چون خدا با ماست!
هيچ وقت نگو از ماست که برماست
بگو خدا با ماست.
اگر قايقت شکست ، باشد !
دلت نشکند! دلي نشکني.
اگر پارويت را آب برد ، باشد ! آبرويت را آب نبرد! آبرويي نبري.
اگر صيدت از دستت رفت ، باشد ! اميدت از دست نرود! واميدکسي را نااميد نکني.
امروز اگر تمام سرمايه ات از دستت رفت ، دستانت را که داري !
پس خدايت را شکر کن. دوباره شکر کن! بيا شکر کنيم که اگر کفشي به پا نداريم، پا که داريم راه برويم و اگر چيزي به دست نداريم دست که داريم دوباره به دست مي آوريم.
دوباره مي سازيم و دوباره به دست مي آوريم.دوباره مي خريم و دوباره مي خنديم:72: