شرح اين آتش جانسوز نگفتن تا كي ؟
سوختم ، سوختم اين راز نهفتن تا كي ؟
نمایش نسخه قابل چاپ
شرح اين آتش جانسوز نگفتن تا كي ؟
سوختم ، سوختم اين راز نهفتن تا كي ؟
يارابهشت ، صحبت ياران همدم است
ديدار يار نامناسب، جهنم است
تکیه گه تو حق شد نه عصا
انداز عصا و آن را یله کن
ناز و نگه و عشوه ، بهای دل سوداست
زین هرچه خرد یار ، که انکار نداریم
ملا شدن چه آسان
آدم شدن چه مشکل
مست کنم ترا چنان کز خود خویش وارهی
تا همه شب طرب کنی پیش طرب کنان من
مهاجر جون سلام, فکر کنم باید لام میدادی!!!!
لطف خدا بيشتر از جرم ماست
نكته سربسته چه داني خموش
شد چو مهمان من آن شمع شب افروز امشب
كاش تا صبح قيامت نشود روز امشب
باد صبحی بهوایت زگلستان برخاست
که تو خوشتر زگل و تازه تر از نسرینی
یارب آن زاهد خودبین که به جز عیب ندید
دود آهیش در آیینه ادراک انداز