اينم يك بيتمعروف
توانابودهركه دانابود زدانش دل پير برنابود
و
تاكي به تمناي وصال تويگانه اشكم شود از هرمه چون سيل روانه
نمایش نسخه قابل چاپ
اينم يك بيتمعروف
توانابودهركه دانابود زدانش دل پير برنابود
و
تاكي به تمناي وصال تويگانه اشكم شود از هرمه چون سيل روانه
ببخشيد اشتباه شدفكرمي كنم بايد با ي شروع مي كردم
يكدم غريق بحرخداشوگمان مبر كزاب هفت بحر به يك موي ترشوي
یک روز و یک سوال و تعجب برای من
یک خط فاصله پر و ممتد به جای من
نصيحتي كنمت بشنو وبهانه مگير
هر آنچه ناصح مشفق بگويدت بپذير
رحم آر بر دل من کز مهر روی خوبت
شد شخص ناتوانم باریک چون هلالی
یه روزی با دستای سرد خودم
توی رویاهام تو رو ساخته بودم
چشمامو جای چشمات گذاشتمو
موهامو رو شونه ات انداخته بودم
مؤمنان آيينه يكديگرند
اين خبر را از پيمبر آورند
دلبرم شاهد و طفل است و به بازی روزی
بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش
شب رحلت هم از بستر روم در قصرحورالعین
اگر در وقت جان دادن تو باشی شمع بالینم
من همین یک نفس از جرعه جانم باقیست
آخرین جرعه این جام تهی را تو بنوش