تسلام.
مبارک باشه تولدتون و امیدوارم همیشه خوشبخت باشید.
فقط سوال برام پیش اومد اگر ازدواج نمیکردید جای اون دو گزینه ی اول چی رو جایگزین میکردید که به خاطرش همینقدر خوشحال باشید؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سلا به دوستان
کسی میتونه این جدول رو برای من تکمیل کنه؟ :wink: هر کسی جداگانه از دید خودش جواب بده.
پ.ن
دوستانی که درخواست دعا داشتن و یا میبینمشون دعاشون کردم.
تبسم خانم تولدشون مبارک.
ایام نیکو:heart:
سلام پوی عزیز و رئوف :43: امیدوارم سلامت و شاداب باشید.ممنونم بابت تبریک و دعای خیرتون.:72:
همه ی انسان ها مشکلاتی دارند منم از این قاعده مستثنی نیستم .
راجب سؤال تون نمی دونم دقیقا ! شاید اگر به جای ازدواج درسم را می خواندم و به یه جایی می رسیدم و عزت نفس و اعتماد بنفس خوبی داشتم و تمرین می کردم حتما خوشحال می بودم . شایدم نه هر روز غر می زدم.:tongue:
سلام سحر عزیز و مهربون ممنونم بابت تبریک تولد:43::72:
بابت جدول :
1.نباید تلاش کنم با خشم و عصبانیت حرفم را به کرسی بنشانم
بلکه باید با آرامش و رفتار جرأتمندانه رفتار کنم
2. نباید تلاش کنم که بهترین باشم
بلکه باید سعی کنم از دیروزم بهتر باشم
3. نباید تلاش کنم تا دیگران را از خودم راضی نگه داشته باشم
بلکه باید عادت راضی نگه داشتن دیگران را ترک کنم و عزت نفسم را تقویت کنم
:72::72::72:
سلام.
خانم بهاره جون، امیدوارم این پست رو بخونید.
ضمن آرزوی سلامتی یک سوال از شما داشتم
من فکر میکنم شما یک دوره ی خودشناسی خاص رو که حدس میزنم چه دوره ای باشه گذرونده اید.
میخواستم بپرسم واقعا قبل و بعد از دوره به چیزهایی از خودتون پی بردید که گره ها رو براتون باز کنه و واقعا موثربوده؟
سلام
خوابم میاد ولی خوابم نمیبره نمیتونم بخوابم چون عصبانی ام ..
.عصبانی از اون دست فروش مترو تا همکار زیراب زنم که
خیلی احتمال میدم اون مانع شد!!عصبانی از خانم تناردیه...از خونه بهم ریخته..اسپری ها شستن ها کرونای کوفت
...این کرونایی شد اون کرونایی شد...اسنپی بد عنق....
ببخشید فعلا فقط اینجارو دارم که غر بزنم تا شاید اروم شم!
صداش مثل سوهان به روحم کشیده میشه با اون صدا و نوع خاص تبلیغش!
جرا هر شب باید تحملش کنم..نمیتونه مثل آدم بگه حراج باید ۴تا تشدید بذاره روش!! نگاش میکنم گوش میکنم منتطرم تا برسه به کلمه حرّاج!!انگار سوهان کشیدن به روحم!به قیافه اس هم آلرزی پیدا کردم...
همکارم نمیخواست من سمت دیگه ای بگیرم و یکی رو خودش معرفی کنه...امروز طرفش خبر داد که کرونا گرفته فعلا دوباره معلق موند..خوب شد ....ولی من حرفام و زدم دیگه هر چی بسه خواست خداست راضیم...یعنی خودش و به آب و آتیش زدها!! تابلو شد بدجوری!! برای همه عجیب رفتارش...رئیس میگه نه نمیخوام شما بیای میگه نه من میام!! میگه ادیت میشید میگه نه من بیکارم!تو بیکاری؟! رئیس میگه من خودم منیج میکنم میگه نه نمیشه شیر تو شیر میشه من باید باشم!
یعنی نمکیه ها!!
فقط از سالها بعد میترسم وگرنه عقب وایمیستادم اداهاش و به تصویر میکشیدم .....البته نه ...چون دوستیم .... سالهاست .... احتمالا پشتش درمیومدم....ولی میترسم اینده ام حال حاضر اون باشه....میخوام فکر زمستونم باشم....تا کی میتونم کار کنم؟؟ بدون هیچ امنیتی...آخرش جی میشه...من باید اون کارو بگیرم...خاکش و من خوردم...فردا دستم بند باشه به ی جایی...دوقرون اضافه شه به حقوقم....چرا نامردی میکنه در حقم...چرا تو روش نمیگم پاشو بکشه کنار...چرا انقدر منفعلم...یا شایدم مغرورم که مستقیم درخواست نمیدم...جلوی اون نمیخوام نه بشنوم...در هر دوحالت احمقم....بی عرضه...از دست خودم عصبانی ام.
بعد حالا بیا خونه ناز بکش یکی رو میخوام ناز خودمو بکشه..پرستازی...مریضهای مریضی که بچه از اینها بهتره...
چرا چرا چرا...اونم نشد اینم نشهپس دیگه چی...
سلام.
الهه، کاملا دغدغه هاتو درک میکنم.
خوب کردی درددل کردی.
غر زدنات هم قشنگه :)
ولی خب بسپار به خدا.... شاید من توانایی این کارو ندارم. ولی تو داری... تو میتونی بسپاری به خدا...
تو رو نمیدونم. ولی من خودم میفهمم که همه این فشارهای ذهنیم از ترس و بی اعتمادی به تقدیرمه. اینقدر گاهی دلم امنیتِ اعتماد کردن به خدا و تسلیم خواسته اش بودن رو میخواد. ولی نمیدونم چمه که نمیتونم. انگار چیزی مثل «تو خودت باید هدف داشته باشی و براش تلاش کنی تا خدا کمکت کنه» مانعم میشه....
نمیدونم. ولی هر چی میگذره بیشتر حس میکنم این جمله فقط یک فریب اهریمنیه! حس میکنم کلا چیزی رو خواستن و هدفگذاری کردن و براش تلاش کردن، فریب بزرگ عصر ماست ...
سلام
الهه ، هر وقت دلت خیلی گرفته ست و خسته از دنیا و آدماش هستی سوره ملک بخون و به شهیدی هدیه کن
برای آقا صاحب الزمان (عج) دعا کن و باهاشون صحبت کن
من اینجوری خودمو آروم می کنم
الهی که خدا قلب مهربونت رو آروم کنه:72:
سلام :72:
الهی شکر که خدا شما مهربون ها رو به من داد:43:
خانم تبسم عزیز حتما انجام میدم...و خیلی خیلی از ابراز لطف و محبت شما ممنونم:72::72:قابل باشم منم دعاگوی شما هستم.
poohعزیزمنقل قول:
الهه، کاملا دغدغه هاتو درک میکنم.
نمیدونی چقققققدر دلم میخواد باهات حرف بزنم.
سلام.
کاش میدونستم چرا در هر زمینه ای که علاقه داشتم و وارد شدم، یه چیزی شد که کلا فراری شدم ازش.
پارسال یه فعالیت هنری که علاقه داشتم و استعدادش رو هم داشتم رفتم و زود هم پیشرفت کردم، سر قضیه یه خواستگار کلا از اون فضا اومدم بیرون و حالا وقتی به اون فعالیت فکر میکنم اصلا برام شیرین نیست و حتی تلخ به نظرم میاد.
یه سری فعالیت ورزشی میرفتم و دوست داشتم که اونم یه آدم عجیب غریب گیر داده بود بهم، که باز از اون فعالیت هم کنار کشیدم. و دیگه حتی یاد اون ورزش که میفتم دیگه برام شیرین نیست و تلخه.
یه این درس خوندنه مونده که باز هم خدا رو شکر در تمام دوران تحصیلم دوستان و هم کلاسیهام، استادها، کادر اداری و خدمات و کل پرسنل دانشگاه توی همه مقاطع، آدمهای خوبی بودن و خاطره خوبی ازشون دارم.
گاهی از خودم میپرسم چرا با این همه سختیا دارم درس میخونم با اینکه علاقه خیلی خاصی هم ندارم؟ میبینم خب درس نخونم پس چی کار کنم؟
واقعا گزینه ی دیگه ای هم مونده؟
ذهنم چند ماهه خیلی شلوغه. خیلی آشفته. دلم میخواد فقط بخوابم و ماهها بیدار نشم تا این مغزم یکم رفرش بشه.
کاش فکر هم یه عضوبدن بود، میشد اگر مشکل حاد پیدا کرد جراحیش کرد، حتی قطعش کرد، یا حتی یه سالمش رو پیوند زد، یا کاش میشد برش داشت، شستش، دوباره گذاشتش سر جاش.
کاش حافظه ام رو میتونستم پاک کنم....
- - - Updated - - -
راستی...
بچه که بودم یه کابوس رو مرتب میدیدم.
اینکه یه موتوری بچه ها رو میدزدید و روی ساق پامون زورکی یه چیزی مثل چسب زخم که تیز تیزی بود میچسبوند و خیلی درد میگرفت و بعد ولمون میکرد.
از روزی که این خبرا رو در مورد واکسن کرونا (حالا کاری به راست و دروغش ندارم) شنیدم که مثل چسب زخمه و ....، کابوس بچگیم زنده شده.
واقعا نمیدونم دلیل اون کابوسم توی بچگی چی بوده.
سلام دوستم:43:نقل قول:
واقعا نمیدونم دلیل اون کابوسم توی بچگی چی بوده.
منم دلیل بعضی از حس و حالهام تو بچگی رو نمیدونم...بیا برات ی خاطره تعریف کنم.
ی فیلمی خارجی بود برای نوجوونها ....نمیدونم دیدی یا نه....تو فیلم پسری به اسم مایکل
با ی دختری.....عه نه بابا نترس میگم فیلم برای نوجوونها بود از تلویزیون ایران هم پخش میشد ....قابل تعریف کردنه:biggrin::biggrin:
خلاصه ی پسری بود....اوایل فیلم این موهاش میریزه و کلا تاس تاس میشه...بعد به کمک همون اون دوست دخترش میره شامپو رشد مو میگیره و اینا....
اواخر فیلم دیگه موهاش درمیاد ولی چطوری؟ مثل جنگل....سرعت رشدش در ثانیه نیم متر بود...خب؟..یعنی فک کن صبح از خواب پا میشد کلا مو بود!! دیده نمیشد.بعد این کوتاه میکرد پا میشد میرفت مدرسه ...تا بره به مدرسه برسه باز میشد راپونزل.....
بعد همون اون دختره که همکلاسیش بود تو مدرسه سر کلاس...پشت سری این بود ....شروع میکرد به قیچی کردن موهای این تا جلوی همه تابلو نشه....یعنی ی خورده کم تابلو بشه ....چون فک کن وایستاده بود داشت با معلم حرف میزد بعد یهو معلم سرش و برمیگردوند میدید این موهاش رسیده تا مچ پاهاش....
بعد حالا از اون ور هم صدای قیچی میومد معلم روش به تخته بود به صدا برمیگشت دختره ول میکرد ...کلا اصلا ی وضعی...خلاصه.
حالا اصلا نمیدونم کلا تم فیلم چی بود....خیلی بچه بودم ......من بچه بودم این فیلم و میداد با برادرام که از من بزرگتر بودن میشستیم تلویزیون نگاه میکیردیم ... اونا هر چی میدیدن منم میدیدم...
اهان گفتی کابوس این یادم افتاد...
آقا نمیدونم چرا این فیلم و دادنی من گررررریه میکردم مثل چی ...
الان ها میتونم در موردش صحبت کنم تا مدتها از کلمه مایکل ،کچل....کلا هر کلمه ای که توش ک چ ل داشت بدم میومد....یعنی بدم میومد ها
نمیدونم چرا میترسیدم...وااااقعا حالم بد میشد....اصن ی وضعی...
بعد ی بارش و یادمه خدابیامرز مادربزرگم باما زندگی میکرد اومد با مهربونی قربون صدقم رفت گفت چرا گریه میکنی؟ اینها چیزی گفتن؟یعنی برادرام...
کلا من بچه بودم گریه میکردم بابام داد میزد سر پسرا که شما ها اذیتش کردین! زود میخوابیدم بابام میومد میدید خوابیدم با عصبانیت میگفت پسرا امروز اینو اذیت کردن.؟ ..یعنی اصلا ی جوری شده بود فک کن تا من میخواستم بزنم زیر گریه ...برادرم میگفت بابا به خدا من بهش چیزی نگفتم...
البته منم دیگه اون قدرها بچه نبودم :biggrin: چیزی میخواستم برادرم نمیداد میرفتم در گوشش میگفتم نمیخوای که گریه کنم؟!
.
.
خلاصه داشتم مادربزرگم و میگفتم ....آقا بیچاره اینم فکر کرد طبق عادت معهود
حتما پسرا منو اذیت کردن :)
گفت بیا بریم پیش من پیش اینا نمون....ورداشت منو برد خونش....آقا چی کار کنه خوبه؟؟ تلویزیون روشن کرد گفت بیا کارتون ببین!!
بله... کانال و زد رو همون کانال مایکل.
...