یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
نمایش نسخه قابل چاپ
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
گر چه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
شب و روز در پي تو من همه جا رو گشتم
يكي گفت غصه نخور اون داره بر مي گرده
زندگي با عشق تو رنگ ديگه داشت برام
رفتي و بدون تو تلخ شده روز و شبام
مرمرين پله آن غرفه عاج
اي دريغا كه زما بس دور است
لحظه ها را درياب
چشم فردا كور است!
تا گمان آيد كه بر تو ظلم رفت
چون ضعيفان شور شكوي مي كني
آفتابي ، ظلم بر تو كي كند ؟
هر چه مي خواهي ز بالا مي كني
يا رب زقناعتم توانگر گردان
وزنور يقين دلم منور گردان
روزي من سوخته سرگردان
بي منت مخلوق ميسر گردان
ني بهانه ست اين نه بر پاي ني است
نيست الابانگ پر آن هماي
خود خداي است ،اين همه روپوش چيست ؟
مي كشد اهل خدا را تا خداي
يارب بگشا گره زكارمن زار
رحمي كه زعقل عاجزم درهمه كار
جزدرگه تو كي بودم درگاهي
محروم ازين درم مكن يا غفار
روز شد ،اي خاكيان، دزديده ها را رد كنيد
خاك را ملك از كجا ؟حسن از كجا ؟ اي جان من
شب چو شد خورشيد غايب ،اختران لافي زنند
زهره گويد :" آن من دان " ماه گويد :"آن من "
من نگویم که مرا از قفص ازاد کنید
قفسم برده به باغی ودلم شاد کنید
درد ما را نيست درمان الغياث هجر ما را نيست پايان الغياث
دين و دل بردند و قصد جان کنند الغياث از جور خوبان الغياث