در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
نمایش نسخه قابل چاپ
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
در وصل هم به شوق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
مگر امروز به بالين من آيي مه دگر
عمر كوتاه مرا وعده فردا تنگست http://qsmile.com/qsimages/299.gif
تاب بنفشه می دهد طرۀ مشک سای تو
پرده به غنجه می درد خنده دلگشای تو
تو و ما را وداع حسن و عشق اولاست كاين صحبت
نه تنها حسن را صد عشق را از حالت اندازد
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود http://qsmile.com/qsimages/297.gif
دلبرا! بار دگر بر سر ناز آمدهاي
از دل ما چه به جا مانده كه باز آمدهاي
يارب آن نوگل خندان كه سپردي به منش
ميسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شرابی تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
شاهدان گر دلبری زین سان کنن
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا که آن شاخه نرگس بشکفد
گل رخانش دیده نرگس دان کنند